فایل رایگان پاورپوینت غزوه تبوك

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت غزوه تبوك :

محتویات

1 موقعیت جغرافیایی تبوک 2 علت وقوع غزوه تبوک 3 وقایع مرتبط با غزوه تبوک 3.1 نافرمانی برخی مسلمانان 3.2 جانشینی علی علیه السلام در مدینه 3.3 مسجد ضرار 3.4 ماجرای ابوذر غفاری 3.5 سوءاستفاده تبلیغی منافقان 3.6 حضور پیامبر در منطقه تبوک 3.7 ماجرای اصحاب عقبه 4 پانویس 5 منابع

موقعیت جغرافیایی تبوک

این ناحیه از غرب به دریای سرخ و از شمال به کشور اردن و از شرق به دو منطقه جوف و حائل و از جنوب به منطقه مدینه محدود می شود.[1] بعضی مورخان و جغرافیدانان مسلمان، تبوک را جزو سرزمین شام[2] و بعضی دیگر آن را جزو قلمرو حجاز شمرده اند.[3] یاقوت حموی آن را جزو هر دو سرزمین ذکر کرده است. اختلاف نظر مورخان اسلامی بدان سبب است که این ناحیه در میان راه شام به حجاز قرار گرفته.[4]

علت وقوع غزوه تبوک

پیش از جنگ تبوک، در جریان موته، یک اقدام نسبتاً محدود صورت گرفت که حاصلى دربر نداشت. اکنون پس از فتح مکه لازم بود تا سپاهى عظیم بدان سوى حرکت کرده و حضور قاطع حجاز اسلامى را در شامات به نمایش بگذارد.

گروهى از مردم انباط[5] در دوره جاهلى و بعد از اسلام به مدینه آرد سپید و روغن مى‌ آوردند. چون این گروه فراوان به مدینه مى‌آمدند مسلمانان تقریبا همه روزه از اخبار شام اطلاع داشتند. گروهى از ایشان به مدینه آمدند و خبر آوردند که هرقل خواروبار سالیانه یاران خود را پرداخت کرده و سپاهیان فراوانى در شام گرد آورده است و قبائل لخم و جذام و غسّان و عامله را هم با خود همراه ساخته و آماده شده‌ اند و پیشاهنگان خود را به بلقاء گسیل داشته و آنجا اردو زده ‌اند و هرقل هم در حمص باقى مانده است. این موضوع را دیگران به آنها گفته بودند و آنها هم به مسلمانان گفتند.

چنین خبرى براى مسلمانان که در برابر سپاهیان شام، نیروى اندکى داشتند تا اندازه‌اى نگران کننده بود. آنان مى‌بایست به تناسب، سپاه بزرگى فراهم آورند و طبعا چنین اقدامى نمى‌توانست در پنهانى صورت گیرد.[6] رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى را به مناطق مختلف و از جمله مکه فرستادند تا مردم را براى این سفر آماده کنند. آن حضرت مقصد را بیان کرد و به عنوان یک تکلیف شرعى از مسلمانان خواست تا در آن شرکت کنند.

وقایع مرتبط با غزوه تبوک

صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با رومیان مى ‌شد، غزوه تبوک از جهاتى یک آزمایش براى مسلمانان و آشکار کردن منویات باطنى آنان بود. دلیلش نیز آن بود که سفر مزبور در فصلى بسیار گرم، در راهى بسیار طولانى و با وجود مشتقات فراوان، و درست در زمان رسیدن محصولات و وقتى بود که مردم علاقه‌ مند بودند تا زیر سایه درختانشان بنشینند.[7] مشکل سفر تا به آنجا بود که، به حق آن را «جیش العسره» نامیدند.

نافرمانی برخی مسلمانان

زمانى که بسیج عمومى اعلام گردید، اعتراض برخى از مسلمانان ضعیف الایمان آغاز شد. در آن میان، منافقان که اکنون بیش از هر زمان دیگر بودند فعال شدند. بهانه جویان براى رفع مسئولیت از خویش، انواع بهانه ‌ها را مطرح کردند و کوشیدند تا به نحوى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) اجازه ماندن در مدینه را بگیرند.

در این میان گروهى از منافقین مدینه مى گفتند: شما فکر نکنید این جنگ مانند دیگر جنگها باشد؛ لشکر روم است و یک تن از شما را زنده نگذارند و حتى این خیال را بسر مى پروراندند که چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکست خورد، مدینه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و دیگر مسلمانان را از شهر برانند.

همچنین رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) خبر یافتند که: مردمى از منافقان در خانه «سویلم» یهودى فراهم مى ‌شوند و مردم را از کار آماده شدن براى سفر جهاد بازمى‌ دارند، پس «طلحه بن عبیداللّه» را با چند نفر از أصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود که: خانه سویلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه چنان کرد و «ضحّاک بن خلیفه» خود را از پشت بام بینداخت و پاى او بشکست و همراهانش نیز چنان کردند و گریختند.[8]

تعدادی از آیات سوره توبه روحیه حاکم بر مسلمانان را در این دوره که سالهاى آخر حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است نشان مى ‌دهد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از روى دلسوزى به آنان اجازه ماندن داد.

آیه 118 سوره توبه نیز اشاره به سه نفر از اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) دارد که به هیچ روى انتظار تخلّف از آنان نبود. یکى از آنان کعب بن مالک شاعر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در جنگ ها بود که بارها به اطاعت محض از دستورات رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) افتخار کرده بود. دو نفر دیگر مراره بن ربیع و هلال بن امیه بودند. اینان حتى پس از اصرار رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) راضى به رفتن نشدند و رسول خدا طبق دستور خداوند که فرموده بود تا از آنان اعراض شود، در بازگشت، به هیچ روى با آنان هم سخن نشدند. به دیگر مؤمنان نیز دستور داده شد تا از آنها دورى کنند. اینان در شمار منافقان نبودند بلکه تنها از روى بى‌ توجهى به فرمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و دنیا طلبى چنین کردند. پس از بازگشت رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان، آنان به اجبار به کوهها پناه بردند. خانواده ایشان، غذا برایشان مى‌بردند، اما با آنها سخن نمى‌گفتند تا آن که خداوند توبه آنان را پذیرفت[9]: «وَعَلَى الثَّلَاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» توبه، 118 «و نیز خدا پذیرفت توبه آن سه تن را که از جنگ تخلّف کرده بودند تا آنگاه که زمین با همه گشادیش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمى‌گنجید و خود دانستند که جز خداوند هیچ پناهگاهى که بدان روى آورند ندارند. پس خداوند توبه آنان را بپذیرفت تا به او باز آیند، که توبه پذیر و مهربان است.»

اما در مقابل، کسانى هم مجاز به ماندن در مدینه بودند، اینان عبارت بودند از ناتوانان، مریضان و نیز کسانى که نمى‌توانستند هزینه سفر خویش را تأمین کنند. گروهى از این افراد، از این که توان رفتن نداشتند به شدت ناراحت بودند. خداوند در آیات 92-91 توبه، درباره ایشان مى‌ فرماید: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ» بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند] در صورتی که [در پشت جبهه با اعمال و گفتارشان] برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند [و از این طریق به حمایت رزمندگان برخیزند]؛ آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است * و نیز بر آنان که نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهى، و تو گفتى که سازو برگى ن

لینک کمکی