فایل رایگان پاورپوینت فتح مكه

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت فتح مكه :

محتویات

1 علت لشگرکشی مسلمانان به مکه 2 حرکت سپاه اسلام به سمت مکه 2.1 خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص) 2.2 جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه 2.3 حرکت به سمت مکه 3 وقایع فتح مکه 3.1 دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص) 3.2 ورود سپاه اسلام به مکه 3.3 امان دادن به مشرکان مکه 3.4 پناه دادن ام هانی به مشرکان 3.5 شکستن بت‌ها 3.6 پایان سنت‌های جاهلی 3.7 طلقا 4 پانویس 5 منابع

علت لشگرکشی مسلمانان به مکه

از پیش از اسلام، قبیله خزاعه پیمانى با عبدالمطلب داشت که پیوند آنان را با بنى هاشم مستحکم کرده‌ بود. چون صلح حدیبیه پیش آمد، خزاعه در عقد حمایت رسول خدا (ص) قرار گرفتند و پیمان آن حضرت را پذیرفتند. در آن هنگام خزاعه پیمان نامه ای را که با عبدالمطلب نوشته بودند را به حضور پیامبر آوردند و آن را خواندند.

واقدى گوید: نامه عبد المطلب چنین بود: «باسمک اللهم، این پیمان نامه عبد المطلب است براى خزاعه، در هنگامى که سران و خردمندان ایشان آمده بودند، افرادى هم که نیامده ‌اند به آنچه که حضّار بپذیرند راضى هستند. میان ما و شما پیمانها و قراردادهاى الهى خواهد بود که هیچگاه به فراموشى سپرده نشود تا در نتیجه هیچ خصومت و دشمنى صورت نگیرد. تا هنگامى که کوههاى ثبیر و حراء پا برجاست و تا هنگامى که دریا موج مى ‌زند (خیس کننده است) دست ما یکى و نصرت و یارى ما براى یکدیگر خواهد بود و تا روزگار پا برجا و باقى است امیدواریم مطلب تازه‌اى بر این افزوده نشود».

ابى بن کعب این پیمان نامه را براى رسول خدا (ص) خواند. آن حضرت فرمود: مطالب این پیمان چقدر براى من آشناست، اکنون هم که اسلام آورده ‌اید بر همان پیمان باشید.[3] به همین دلیل، خزاعیان چشمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مکه و اطراف آن بودند.

قبیله خزاعه با قبیله بنوبکر بن عبدمنات دشمنى داشت و پیش از آمدن اسلام نزاع هایى میان آنان برپا بود. مطرح شدن مسأله اسلام، آنان را از توجه به درگیری هایشان بازداشت تا آن که پیمان حدیبیه پیش آمد.

از جمله اصول معاهده مزبور، یکى آن بود که قبایل در بستن پیمان با هر یک از دو طرف یعنى قریش و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آزاد هستند. از آنجا که خزاعه سال هاى متمادى هم پیمان بنى هاشم بود، پس از حدیبیه، پیمان سابق خویش را تجدید کرد. بنوبکر نیز پیمانى با قریش بست.

مفهوم روشن معاهده حدیبیه آن بود که اگر هم پیمانان دو طرف با یکدیگر درگیر شدند، نباید قریش یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به هم پیمان خود کمک برساند، زیرا مفهوم آن این است که خود آنان با یکدیگر سرجنگ دارند. رسم جنگهاى بین القبایلى چنین بود که هم پیمانان در یک جبهه قرار مى‌ گرفتند. طبعاً در صورتى که قریش یا رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در نزاع خزاعه و بنوبکر مداخله مى ‌کردند، این به معناى نقض معاهده صلح بود.

با آرام شدن اوضاع، طوایفى از بنوبکر بر آن شدند تا بر گروهى از خزاعه حمله برند. آخرین درگیرى میان خزاعه و کنانه چنین بود که انس بن زنیم دیلى رسول خدا (ص) را هجو کرد. نوجوانى از خزاعه آن را شنید و به انس حمله برد و سرش را شکست. او هم پیش خویشان خود رفت و شکستگى سر خود را به آنها نشان داد. با توجه به سوابقى که میان ایشان بود و بنى بکر در صدد انتقام و خونخواهى از خزاعه بودند، همین مسأله موجب فتنه گردید.[4]

بنى بکر با اشراف قریش صحبت کردند که آنها را براى جنگ با بنى خزاعه از لحاظ نیرو و اسلحه یارى دهند. قریش با شتاب فراوان با ایشان هماهنگ شدند، بنى بکر گفتند: خود ما از عهده خزاعه برمى ‌آییم و قریش هم ایشان را از لحاظ ساز و برگ نظامى یارى دادند و این کارها را سخت پوشیده انجام مى ‌دادند که خزاعه متوجه نشوند و در صدد گریز و مقابله برنیایند.[5]

قریش و همراهان گرد هم آمدند و میان ایشان گروهى از بزرگان قریش هم بودند در حالى که چهره خود را با نقاب پوشانده بودند تا شناخته نشوند. این گروه شبانه به خزاعه شبیخون زدند و خزاعه هیچ آمادگى و اطلاعى هم از دسیسه دشمن نداشتند. بنى بکر شروع به کشتن افراد بنى خزاعه کردند و آنها را تا محل ستونهاى حرم مکه تعقیب کردند. بنى خزاعه به آنها مى ‌گفتند: رعایت حرمت خداى خودت را بکن! مگر نه این است که وارد حرم شده‌ اى؟ اما آنها مى ‌گفتند: امروز ما خدایى نداریم.[6]

قبیله خزاعه چون در سپیده دم به مکه رسیدند، به خانه بدیل بن ورقاء و رافع خزاعى وارد شدند، رؤساى قریش هم به خانه‌ هاى خود رفتند و مى‌پنداشتند کسى ایشان را نشناخته است و شرکت ایشان در این جنگ به محمد (صلی الله علیه وآله) گزارش نخواهد شد.[7] در این جنگ بیست و سه تن از خزاعه کشته شدند[8].

عمرو بن سالم خزاعى با یک گروه چهل نفرى از سواران خزاعه به مدینه رفتند و از قریش شکایت کردند. عمرو در مسجد، در میان مسلمانان برخاست و با اجازه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اشعارى خواند که مضمون آن استغاثه از همپیمان دیرین خود و اشاره به وقایع شبیخون بنوبکر و قریش به خزاعه بود.[9]

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در حالى که گوشه لباده‌شان را جمع مى ‌کردند- و عایشه گوید: حضرت را غضبناک‌تر از آن روز ندیده بودم- فرمودند: خداوند مرا یارى نکند، اگر بنى کعب (از خزاعیان) را یارى ندهم[10]. بدین ترتیب تصمیم خویش را براى جنگ با قریش گرفتند. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) این نقض عهد قریش را خواست خداوند براى آنچه خودش مقرر فرموده دانست. مقصود آن حضرت چیزى جز فتح مکه نبود.

ابوسفیان که عقل قریش به حساب مى‌ آمد، دریافت که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این حادثه نخواهد گذشت. ابوسفیان مصمم شد تا پیش از رفتن خزاعه به مدینه، عازم آن شهر شده با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تجدید پیمان کرده، پیشاپیش آن حضرت را براى حرکت به سوى مکه منصرف سازد.

ابو سفیان همراه یکى از آزاد کرده ‌هاى خود با دو شتر حرکت کرد و شتابان مى ‌رفت و تصورش این بود که پس از آن جریان اولین کسى است که از مکه پیش رسول خدا (ص) خواهد رفت. اما در راه، شمارى از خزاعیان را دید و دریافت که خبر نقض عهد به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیده است. او به مدینه آمد و به حضور پیامبر (ص) رسید و گفت: مى ‌دانى که من هنگام صلح حدیبیه غایب بودم، اکنون مى‌ خواهم تا آن پیمان را استوار سازى و مدت آن را بیفزایى. پیامبر (ص) پرسید: مگر خبر تازه‌اى میان شما صورت گرفته است؟ گفت: نه، به خدا پناه مى‌برم. حضرت فرمود: بنابر این ما همچنان پایبند صلح حدیبیه و مدت آن هستیم و هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن نمى‌ دهیم. ابو سفیان از پیش رسول خدا برخاست‌ و رفت.[11]

ابوسفیان نزد على (علیه السلام) آمد و گفت: مرا میان مردم در حمایت خود گرفته و با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) سخن بگو تا بر مدت پیمان بیفزاید. امام فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر کارى مصمم شد، هیچ کس نمى ‌تواند درباره آن، سخنى با وى بگوید. چاره تو در آن است که خودت در جمع مردم برخیزى و درخواست حمایت کنى، گرچه مى ‌دانم این اقدام نیز سودمند نخواهد بود.

ابوسفیان میان مردم برخاست و گفت: من درخواست حمایت کرده و تصور نمى‌ کنم محمد مرا زبون سازد. او سپس به نزد سعد بن عباده آمده روابط خود و آنها را در پیش از اسلام یادآور شد و از او خواست تا به عنوان نماینده مردم مدینه و از طرف آنها بر مدت پیمان بیفزاید. سعد گفت: با حضور پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هیچ کس حمایت تو را عهده ‌دار نخواهد شد.[12] ابوسفیان بدون نتیجه به مکه بازگشت و قریش بدون آن که توان هر تصمیمى را داشته باشد، منتظر اخبار جدید که چیزى جز هجوم سپاه اسلام بود، ماند.

حرکت سپاه اسلام به سمت مکه

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مردم آماده حرکت شوند، اما مقصد خویش را آشکار نکرد. در ظاهر چند هدف براى این سفر قابل تصور بود: سفر به شام، طائف، هوازن و مکه! آن حضرت دستور داد تا راههاى خروجى به مکه را نیز کنترل کرده، مانع رفتن افراد مشکوک شوند و علاوه بر آن، گروهی را نیز به سوى «بطن إضَم» فرستاد تا چنین تصور شود که مقصد آن حضرت جایى جز مکه است.[13]

خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص)

حاطب بن ابى بَلْتعَه که از قضا از بدریان بود، نامه‌اى براى قریش نوشت و خبر آمدن سپاه اسلام را به آنان گزارش داد. نامه را به زنى از قبیله مزینه داد. او نامه را میان سر خود پنهان کرد و زلفهاى خود را بر آن پیچید و حرکت کرد. پیامبر (ص) به وسیله فرشتگان آسمانى از این کار حاطب مطلع شد و على (ع) و زبیر را گسیل فرمود و گفت: خود را به زنى از مزینه برسانید که حاطب نامه ‌اى همراه او فرستاده و قریش را از حرکت ما آگاه و بر حذر داشته است. آن دو بیرون آمدند و در حلیفه به او رسیدند و او را از شتر فرود آوردند و بارهایش را جستجو کردند و چیزى نیافتند. آنها قصد بازگشت کردند اما على (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند تا به حال دروغى از آن حضرت نشنیده‌ایم و شمشیر از نیام برکشیده و به زن گفت: نامه را بیرون‌آور. در اینجا بود که زن از ترس نامه را به آنان داد.[14]

حاطب در برابر سؤال رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که چرا چنین کرده، گفت که هنوز بر ایمان خویش باقى است و این کار را از روى ارتداد انجام نداده، جز آن که اهل و عیالش در مکه‌اند و او بدین وسیله خواسته است تا براى آنها کارى کرده باشد. گفته ‌اند که خداوند این آیات را درباره او نازل کرد: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختیار مکنید.»[15]

جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) نمایندگانى به سوی قبایل مختلف اعراب مسلمان بادیه نشین فرستاد و به آنها پیام داد که اگر کسى به خدا و روز قیامت ایمان دارد ماه رمضان در مدینه باشد. و به این صورت سپاهیان خود را بسیج نمود. شماره سپاهیان اسلامى را ده

لینک کمکی