فایل رایگان پاورپوینت قاضي احمد قمي

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت قاضي احمد قمي :

محتویات

1 ولادت و زندگی‌نامه 2 نویسندگی و تاریخ‌نگاری 3 شاگردان 4 آثار و تألیفات 5 پانویس 6 منبع

ولادت و زندگی‌نامه

پنج‌شنبه 17 ربیع الاول 953 ق. روزی که مسلمانان به مناسبت سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شعف و شادمانی بسر می‌‌بردند، قاضی شرف‌الدین صاحب فرزند شد و به مناسبت همزمان شدن این تولد با ولادت پیامبر گرامی‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم نام این کودک را احمد نهاد. بعدها به دلیل روی آوردن میراحمد به شغل قضاوت، به قاضی احمد معروف گشت و به علت مهارت در نگارش اسناد و مدارک حکومتی و نامه‌های اداری به میرمنشی معروف شد.[1]

ایام کودکی و بخشی از دوران نوجوانی میراحمد در شهر مقدس قم و در ایام حکومت شاه طهماسب صفوی سپری گشت. شرف‌الدین حسین، کمال کوشش را در تربیت او بکار برد و اهتمامش بر این بود که احمد شخصی صالح و فرزانه شود. اشتیاق به دانش‌اندوزی و راهنمایی‌های پدر فاضل، موجب گردید تا سید احمد به خوبی در همین سنین، مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی و برخی علوم دیگر را با موفقیت بیآموزد.

سفر به مشهد مقدس:

سید احمد، دهه اول عمر خویش را در قم سپری نمود، از آنجا که پدرش در دستگاه صفوی منصب داشت و در سال 964 ق. به وزارت ابراهیم میرزا[2] رسیده بود. شرف‌الدین حسین، قم را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ترک نمود. در این سفر بابرکت، فرزند یازده ساله‌اش همراه وی بود. سید احمد در مشهد با هدایت و ارشاد پدر، زندگی تازه‌ای را آغاز کرد. میر احمد در همین ایام با مشاهیر، دانشوران و هنرمندانی که به دلیل هنرپروری و دانش‌دوستی ابراهیم میرزا، در دربار وی گردآمده بودند، آشنا شد و در مکتب آنان فنون شاعری، نقاشی، خوشنویسی و انشاء را آموخت.[3]

سید احمد، مدت بیست سال در مشهد بسر برد. وی در این سال‌ها، تحت تأثیر پدر و حمایت ابراهیم میرزا و با تأثیرپذیری از اهل علم و ادب، به انواع کمالات ادبی و هنری آراسته شد. مولانا محمود زرین قلم و استاد میر سید احمد از سادات حسینی و استاد مالک دیلمی ‌‌از زمره استادان هنر و ادب وی به شمار می‌‌روند.

مهاجرت به قزوین:

در ذی الحجه سال 974 ق. قاضی احمد قمی‌ ‌به زیارت عتبات عالیات نایل شد. به هنگام مراجعت وی از این سفر بابرکت، سلطان عثمانی فوت کرد و او به همراه پدرش در جمع ادیبان دربار شاه طهماسب حضور یافت، تا با همکاری آنان، نامه‌نگاری‌های لازم را انجام دهد و جانشین حاکم عثمانی را از تعزیت و تبریک فرمانروای ایران باخبر سازند.[4]

ناگفته نماند به دلیل آن که مناطق غربی ایران و به خصوص آذربایجان و تبریز مدام مورد حمله لشکریان عثمانی بود، شاه طهماسب مرکز حکومت دولت صفویه را از این شهر به قزوین منتقل ساخت و سید احمد در این شهر به عنوان منشی و مشاور، مشغول فعالیت گردید. سرانجام شاه طهماسب در پانزده هم صفر سال 984 ق. پس از 54 سال سلطنت درگذشت.[5]

بعد از مرگ شاه طهماسب، اسماعیل میرزا که در قراباغ، در قلعه «قهقهه» به امر پدرش محبوس بود، روی کار آمد. هواخواهانش در مسجد قزوین اجتماع نمودند و به نامش خطبه خواندند. قاضی احمد از سوی وی مأمور گردید تا تاریخ صفویه را از زمان شاه اسماعیل اول (930-907 ق) تا عصر شاه اسماعیل ثانی، بنویسد؛ ولی کوتاه بودن مدت حکومت وی، نبودن مشوق، آشفتگی‌های سیاسی-اجتماعی که در این ایام آرامش و امنیت را دچار خدشه نموده بود، این کار را به تعویق انداخت و سرانجام میراحمد به همت خود این کار را پی گرفت.[6]

با مرگ اسماعیل دوم، بزرگان کشور، محمد میرزا را که در آن زمان در شیراز بود، فراخوانده و در 25 رمضان سال 985 ق. وی را به حکومت رسانیدند. او در دوم شوال همان سال وارد قزوین شد و به لقب خدابنده ملقب گردید.[7]

در زمان شاه محمد خدابنده، قاضی احمد وزارت شاه غازی مستوفی الممالک را داشت و سپس به وزارت اردوغدی خلیفه و ممیزی بلوکات ری و ورامین شد. در سال 988 ق. استیفای دفتر شرعیات، با وزارت دیوان الصداره به او واگذار گردید.[8]

در سال 993 ق. در طغیان امرای ترکمن و تکلو، علیه شاه محمد و پسرش حمزه میرزا، قاضی احمد در میدان نبرد صایین قلعه، در پای علم حمزه میرزا (پسر سلطان محمد خدابنده) ایستاده بود و برای پیروزی او سوره انّا فتحنا و ادعیه مأثوره می‌‌خواند. حمزه میرزا این فتنه را خاموش کرد. در سال 994 ق، قاضی احمد به وزارت شهر قم و توابع آن منصوب شد. اندکی از پذیرش این مقام توسط وی نگذشته بود که طوفان ناامنی، آسمان ایران را تحت تأثیر قرار داد و در گیرودار آشوب‌های داخلی و طغیان امرای قزلباش، ترکمن‌ها شهر قم را مورد یورش خویش قرار دادند. قاضی احمد حفاظت یکی از دروازه‌های شهر قم، به نام «نارین قلعه» را برعهده داشت و با کمک نظامیان و بسیج مردم، مانع نفوذ دشمن به داخل شهر گردید.[9]

سرانجام حمزه میرزا بر اثر توطئه سران قزلباش در هشتم ذی الحجه سال 994 ق. به دست دلاک جوانی موسوم به خداوردی، در حوالی گنجه آذربایجان کشته شد. سردارانی که در ارتکاب این قتل دست داشتند، برادر دیگرش ابوطالب میرزا را نامزد حکومت کردند و همراه با نعش حمزه میرزا از گنجه به اردبیل، سپس به قزوین و از آنجا به اصفهان شتافتند؛ ولی چون شنیدند که عباس میرزا به یاری علی قلی خان شاملو و عباس میرزا به یاری مرشد قلی خان استاجلو و علیقلی خان شاملو در ماه ذی الحجه سال 996 ق. به پادشاهی رسید و ملقب به بهادرخان گردید. با این برنامه به طور عملی، سلطان محمد خدابنده از قدرت برکنار شد. قاضی احمد در دستگاه جدید نیز مورد توجه بود و در سال 999 ق. کتاب مهم تاریخی خود را به نام شاه عباس بزرگ (1038-996 ق) به پایان برد.[10] قاضی احمد در سال 1004 ق. در اردوی نظامی‌‌ بود و در دفع ازبکان کوشید. در سال 1005 ق. نیز منصب کلانتری به وی تفویض گردید.[11]

برکناری از منصب:

به سال 1007 ق. قاضی احمد در قزوین شغل دیوانی داشته است. در این سال بین او میرصدرالدین محمود، فرزند میرزا شرف جهان قزوینی اختلافی بروز کرد و با سعایت میرمحمد، قاضی احمد از کار برکنار گردید و به قم رفت. به نوشته وی در کتاب گلستان هنر، میر مذکور تذکرهالشعرایی ناقص تنظیم کرده بود و برای تکمیل و اهدای آن به شاه عباس می‌‌خواسته از کتاب قاضی احمد که در شرح شعرا بوده استفاده کند؛ ولی وی با تقاضایش موافقت نکرد و به همین سبب میرمحمد از او نزد شاه در حدی به مذمت و ملامت پرداخت که نظر شاه درباره‌اش عوض شد، به نحوی که وی را از شغل دیوانی عزل نمود.

اگرچه این ماجرا موجب عزل قاضی احمد از مقام خود گشت ولی میرصدرالدین محمد گرفتار نفرین وی گردید و در ربیع الاول سال 1007 ق. مرد.[12] پس از این واقعه، قاضی احمد با خاطری رنجور قزوین را ترک کرد و شرح شکوه‌آمیز او در گلستان هنر از این رنجش حکایت دارد.

قاضی احمد پس از سال‌ها گوشه‌نشینی در «مسقط الرأس» از قم به قزوین رفت و در محرم سال 1015 ق. با محمدامین عقیلی اردبیلی، خوشنویس معروف، ملاقات نمود و در این سفر از فیض ملاقات و درک محضر شیخ بهایی بهره‌مند گشت و به درک اجازه روایت از جانب او نایل شد.[13] از این تاریخ به بعد، از شرح زندگی قاضی احمد قمی ‌‌خبری در دست نیست.

نویسندگی و تاریخ‌نگاری

قاضی احمد قمی‌‌ را تاریخ‌نگار منصف و کارگزار پرتلاش معرفی کرده‌اند. عالم محقق، مرحوم ملا احمد نراقی، ضمن آن که صورت مکاتبه قاضی احمد قمی ‌‌به یکی از فضلای بلوک جاسب (در حوالی قم) را در کتاب خزائن خویش می‌‌آورد، در خاتمه آن می‌‌نویسد: تمام شد مکتوب حضرت افادت و افاضت پناه، حقایق و معارف آگاه، اعلم علما، قاضی احمد قمی.

در این مکاتبه، وی خطاب به دانشمندی از اهل جاسب، این آبادی را به «طریق دارالمؤمنین قم» از اراضی طیبه و اماکن باشرافت معرفی می‌‌کند و سپس برخی از مشاهیر و رجال نامی‌ ‌و عده‌ای از صالحان و نیکوکاران جاسب را از نظر گذرانیده و به خصوص از آن‌هایی که نسل در نسل در آستان مقدس حضرت امام رضا علیه‌السلام مشغول خدمت و تلاش بوده‌اند سخن گفته است.[14]

در سال‌هایی که قاضی احمد در مشهد توقف داشته یعنی سال‌های (960-985 ق)، وی علاوه بر آن که با اهل فضل و هنر حشر و نشر داشته بسیاری از آنان را شناسایی کرده و شرح حالشان را در کتاب گلستان هنر و نیز خلاصه التواریخ گردآورده است.

ساختار دینی ایران در عصر صفوی، گذشته از اصفهان و مشهد، چند کانون مهم دیگر نیز داشت که یکی از آن‌ها قم بود. این شهر به دلیل وجود بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام و نیز اکثریت شیعه و وجود عالمان و مشاهیر معروف، از همان سال‌های آغازین فرمانروایی صفویان، به صورت یک پایگاه مهم فرهنگی و اجتماعی درآمد و از تحولات این عصر تأثیر پذیرفت. تکاپوی عالمان معروفی چون ملا محمدطاهر قمی‌‌ و قاضی احمد قمی، در واقع مکمل فعالیت‌های عالمان اصفهان و در رأس آنان علامه مجلسی بود و در این راستا قاضی احمد قمی ‌‌نقش مهمی‌‌ را ایفا نمود.[15]

قاضی احمد قمی ‌‌در زمان فوت شاه طهماسب بیست سال داشت و با توجه به اشتغال او در رشته‌های مختلف دیوانی و علاقه‌اش به علم و هنر، تاریخ‌نویسی و احاطه به حوادث سیاسی اجتماعی، توانسته است حوادث زمان خویش را با نوعی بصیرت و استقلال بنویسد. او در نگارش‌نامه‌های اداری و مراسلات سیاسی تبحر داشت. وی تعداد زیادی نامه و منشور به زبان فارسی، ترکی و عربی فراهم آورد که اغلب آن‌ها به عنوان سند، اعتبار تاریخی دارند. از نامه‌های مفصل او، نوشته پندآمیزی است به عربی که امیر عبدالوهاب نقیب سفیر شاه اسماعیل - که برای تهنیت و تعزیت سلطان سلیم پادشاه عثمانی به استانبول رفته بود برای اولاد خود نوشته و جوابی است که فرزندان، برایش فرستاده‌اند.[16]

دیگری، نامه مفصلی است از سوی شاه طهماسب، خطاب به سلطان سلیم دوم، پادشاه عثمانی که قاضی احمد در تنظیم آن دخالت داشته است. این نامه، گرچه برای تبریک و تسلیت فرستاده شده؛ اما جنبه‌های جالب و آموزنده‌ای در معرفی اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی زمان صفویه دارد. با این که قاضی احمد همچون بسیاری از وقایع نگاران از کارگزاران مهم حکومتی بوده و در دستگاه دولت صفوی سمت‌های گوناگونی را عهده‌دار بوده است و با این وصف باید به تملق‌گویی و خوش آمد فرمانروایان بپردازد و از کارنامه آنان دفاع کند؛ در مواردی که خلاف می‌‌دیده، به انتقاد می‌‌پرداخته و از برخی خلافکاری‌ها و رفتارهای نامطلوب پرده برمی‌‌داشته است. وی سرکردگان قزلباش را به دلیل اعمال وحشیانه که منجر به ناامنی و آشوب در سرزمین ایران گردیده محکوم می‌‌نماید.

وی عده‌ای از حاکمان را به دلیل جنایت و ظلم بر علیه مردم مظلوم به بار ملامت و شمامت گرفته و از فساد و تباهی برخی که ادعای فضل و دانش دارند و در کسوت قضاوت، حق را زیر پا می‌‌نهند، با تأسف سخن می‌‌گوید. این صراحت و صداقت در بیان وقایع و حقایق، وی را به عنوان مورخی معتبر و مورد اعتماد قرار داده است.[17]

از زمان روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده، قاضی احمد، با شجاعت تمام و برحسب وظیفه، در غالب لشکرکشی‌های پادشاه و فرزندش حمزه میرزا، همراه اردو بوده است. او اشاره می‌‌کند در جنگ بین علی قلی خان شاملو و سپاهیان شاهی حضور داشته و در قتل عام فجیع سبزوار توسط سردمداران قزلباش از نزدیک شاهد این جنایت بوده است. در مبارزه بین ولی خان ترکمن و سپاه محمدشاه در کاشان می‌‌کوشید این شهر را از گزند هجوم آن یاغیان حفظ کند و دروازه‌هایش را استوار نماید.[18]

شاگردان

1. اسکندر بیک منشی:

بزرگترین مورخ عصر صفوی در قرن یازدهم هجری، اسکندربیک ترکمن ملقب به منشی، از عشایر ترکمن آذربایجان بوده است. تولد او را در سال 968 ق. دانسته‌اند. او نخست، جزو نگهبانان شاهی بود و سپس در دستگاه مرکزی حکومت شاه عباس خدمت کرد.[19] وی شاگرد قاضی احمد قمی ‌‌بوده و با کمک وی، فن انشا و تحریر کتاب‌ها و احکام دولتی را آموخته است و شگفت این که اسکندر بیک در سراسر کتاب خود، نامی ‌‌از استادش نبرده و حق شاگردی را ادا نکرده است. این رباعی که قاضی احمد آن را در تمجید از شاگرد مذکور خود سروده، اشاره ظریفی به حقوق او بر گردن دیگران دارد.

هر رند که در مطبعه مسکن دارد * بویی ز من سوخته خرمن دارد

هر جا که سیه گلیم و آشفته دلی است * شاگرد من است و خرقه از من دارد[20]

اسکندربیک در خدمت شاه طهماسب بسر می‌‌برد و در بسیاری از جنگ‌ها همراهش بود. وی بعد از شاه طهماسب به خدمت محمد خدابنده پیوست. کتاب معروفش، عالم آرای عباسی است، که یک سال بعد از وفات شاه طهماسب، آن را به پایان رسانیده است. او در نگارش این اثر، به طور کامل از کتاب خلاصه التواریخ

لینک کمکی