فایل رایگان پاورپوینت-اصول ومبانی روانشناسی كار - در 250 اسلاید-powerpoin-ppt

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت-اصول ومبانی روانشناسی كار - در 250 اسلاید-powerpoin-ppt :

روانشناسی چیست؟

به مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی می پردازد

روانشناسی مصرف- روانشناسی بالینی – روانشناسی شخصیت –

اهمیت روانشناسی چیست؟

1- روانشناسی علم مطالعه رفتارهای قابل مشاهده است چون رفتارهای انسانی بسیار متنوع است انتظار می رود شاخه های مختلف علم روانشناسی وجود داشته باشد مثل 1- بالینی 2- مشاوره 3- رشد 4- شخصیت 4- مصرف

2- كاربرد روانشناسی چیست؟ 1- در تربیت كودك 2- شناخت مراحل رشد 3- هوش 4- یادگیری 5- انگیزش 6- هیجان

3- روش علمی مطالعه رفتار : 4 مرحله دارد

1- طرح سوال تحقیق: برای پیدا كردن سوال تحقیق از تجربه های روزانه می توان كمك گرفت

2- تدوین فرضیه: فرضیه عبارت است از یك جمله مثبت كه به صورت رفتار بیان می شود و به وسیله تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد به سخن ساده تر محقق در ابتدا تحقیقات دیگران در باب مسئله خودش را مطالعه می كند و بر اساس آنها یك پاسخ موقت می دهد كه صحیح و یا غلط بودن آن بوسیله كار تحقیقی پیش رو روشن می شود.

3- جمع آوری اطلاعات: برای جمع آوری اطلاعات از روش هایی كاملا كنترل شده مثل مشاهده طبیعی كمك می گیرند.

4- تنظیم نتیجه گیریهای مربوط به فرضیه:

روش های اصلی تحقیق در روانشناسی:

1- مطالعه طبیعی

2- هم بستگی

3- آزمایش

4- زمینه یابی

5- آزمون ها

6- مطالعه موردی

1- روش مطالعه طبیعی: مطالعه رویدادها به همان ترتیبی كه اتفاق می افتد

2- روش هم بستگی: رابطه بین دو متغییر مثل رابطه هوش و موفقیت كودكان

3- روش آزمایش: دو گروه آزمودنی انتخاب می گردند یكی را گروه آزمایش و یكی را گروه گواه قرار می دهیم. گروه آزمایشی طبق نظر محقق عمل می كند اما گروه گواه به كار معمولی خود ادامه می دهد و پس از یك دوره نتایج مقایسه می گردد.

4- روش زمینه یابی: جمع آوری اطلاعات از طریق مصاحبه و پرسشنامه

5- روش آزمونی: و مطالعه موردی: مثل روش مطالعه مستقیم

روانشناسی در ایران در سال 1317 توسط دكتر سیاسی و هوشیار پدید آمد

روانشناسی با به وجود آمدن انسان شروع می شود زیرا انسان های اولیه نیز سعی داشتند یكدیگر را بشناسند و بدانند در مقابل دیگران چگونه رفتار كنند اما روانشناسی به عنوان یك علم از سال 1860م بوجود آمد . در این سال فیخنر كتاب رابطه تن و روان را نوشت اما بیشتر روانشناسان بر این اعتقادند كه روانشناسی علمی است كه از سال 1879 آغاز شد

آزمایشگاه روانشناسی توسط وونت آغاز علم روانشناسی است

در خود آلمان بیشتر بر روی سایكو فیزیك (رابطه تن و روان ) مطالعه می شود.

روانشناسی فرانسه در زمینه مطالعات بیماران روانی . عقب ماندگیهای ذهنی و روانشناسی به آزمایش می پردازد

در روانشناسی انگلیسی كاربرد آمار در روانشناسی مورد توجه است.

روانشناسی اتریشی به خاطر وجود فروید به مطالعه نوروزها می پردازد

در روسیه پاولوف روی بازتابهای شرطی كار می كند.

در آمریكا سنت حاكمی وجود نداشت

روانشناسی سنتی ایران تحت تاثیر تحولات علم و روانشناسی قرار می گیرد دكتر سیاسی و هوشیار تحت تاثیر روانشناسی آلمان و فرانسه روانشناسی را پایه گذاری كردند.

اولین كتابهای حوزه روانشناسی در سال 1317 اما جهش اصلی از سال 1340 شروع می شود كتاب اصول روانشناسی 1341

مكتب های علم روانشناسی:

1- رفتارگرایی: كه معتقد است نمی توانیم از درون ارگانیسم خبر داشته و نمی توانیم آن را مطالعه كنیم.

2- گشتالت گرایی: معتقدند كل هر چیزی از مجموع اعضا تشكیل دهنده آن بیشتر است یعنی نمی توان رفتار انسان را به اجزاء مختلف تجزیه و مورد بحث قرار داد.

3- مكتب روان كاوی: معتقدند ما به همه رفتارهای خود آگاهی نداریم و رفتارهای ما ریشه در نا خودآگاه ما دارند.

4- زیست گرایی: افكار و تخیلات در اثر فعالیت دستگاه عصبی مركزی ممكن است

مكتب شناختگرایی سعی می كند به سوالات زیر پاسخ دهد

1- ما به چه شیوه ای دنیا را در ذهن خود مجسم می كنیم ؟

2- ما به چه گونه ای دنیا را بازسازی می كنیم ؟

3- چه برداشتی از جهان داریم ؟

4- چگونه خواب میبینیم ؟

5- چگونه خواب های پریشان می بینیم ؟

مكتب انسان گرایی:

مكتب انسان گرایی بر توانایی انسان در حوزه شكوفایی- آگاهی از خویشتن و توان انتخاب تاكید دارد.

مكتب پدیدار شناختی :

این مكتب تجربه شخصی هر فرد را به صورتی كه خود فرد دریافت می كند مهمترین پدیده در روان شناختی به حساب می آید.

انسان گراها:

انسان گراها معتقدند نه آگاهی از خویشتن و قدرت انتخاب به ما اجازه می دهد تا خود را كشف كنیم یعنی به تدریج كه زندگی می كنیم به خود و شیوه های ارتباطی خود با دنیا شكل می دهیم

مكتب اجتماعی و فرهنگ گرایی :

این مكتب رفتار را به صورت یك فرآیند اجتماعی وابسته به رشد فرد تبیین می كند از آنجا كه انسان نمی تواند جدا از اجتماع و فرهنگ زیست كند به طبع فرهنگ و روابط اجتماعی اهمیت عمده پیدا می كند نهضت های مردم شناسی، طرفداری از حقوق زنان، روانشناسی مردم شناس تحت تاثیر این مكتب هستند به این مكتب هم مكتب دینامیك گفته می شود.

چه عواملی بر رفتار انسان تاثیر دارد:

1- محیطی --- محیط

2- وراثتی ------وراثت

ژنتیك یا وراثت از عمده ترین عوامل تاثیرگذار بر روی زیگوت است زیگوت برای ادامه رشد خود نیاز به محیط دارد و محیط بدون وجود اسپرم و تخمك زیگوت به وجود نمی آید بنابراین محیط و توارث لازم و ملزوم هم هستند و كنش و واكنش دارند هم توارث تاثیر دارد و هم محیط تاثیر دارد مثل دوقلوهای دارای تركیب ژن همسان در صورت جدا شدن یكی از محیط اولیه تاثیرات محیطی بر روی آن مشهود است معمولا در تایید بحث محیط

تاثیر محیط و وراثت بر روی شخصیت:

شخصیت چیست؟

شخصیت معادل كلمه انگلیسی Personlity است كه مجموعه رفتارها – بازخوردها- خصایص بدنی- گفتاری- شنیداری- ادراكی- احساسی و غیره می باشد.

دوره شیر خوارگی :

نخستین جنبه های تفاوت های شخصیتی از آغاز تولد در میان نوزادان قابل مشاهده است

واضح ترین تفاوتها تفاوت در میزان رشد جسمی است (هنگام تولد) نوزادانی كه زودتر از موعد مقرر یعنی زودتر از 9 ماه یا كمتر از دو و نیم كیلو باشد نارس محسوب می شوند از آنجا كه این كودكان نیاز به مراقبت های ویژه دارند و این مراقبت ها مستلزم جدایی از مادر است این جدائیها عوارض نامطلوبی به بار می آورد چرا كه تماس اولیه نوزاد با مادر بویژه تماس جسمی او با مادر خود نقش مهمی در سلامت شخصیت آینده او بازی می كند

یك نوزاد نارس زمانی كه به محیط خانه بر می گردد رفتارهای مادر و پدر و نحوه مراقبت های آنها و میزان نگرانی پدر و مادر در شكننده تر كردن شخصیت كودك نقش دارد.

آنچه درباره تفاوت در واكنش ها و رفتارهای بالقوه سازگار شدن هنگام تولد گفته می شود عمدتا نظری است اما در میان كودكان عادی- در میان كودكان عادی و معمولی به لحاظ شخصیتی تفاوت هایی دیده می شود یكی از عمده ترین مطالعات زیر نظر توماس انجام گرفت هدف این تحقیق كشف این نكته بود تفاوت های موجود از نظر الگوهای واكنشی تا چه اندازه با گذشت زمان ثابت می ماند مثال: كودك به محرك های بیرونی از قبیل صدا و نور پاسخ می دهد محققان دریافتند كه امكان نمره دادن به پاسخ های مادران درباره رفتارهایی از قبیل توازن، تطابق، موزون بودن حركت ها، خلق و خو، توجه به محرك و عدم توجه به آن در نوزادان وجود دارد .

خلق و خوی نوزادان دارای ثبات نسبی است و دوام قابل توجهی دارد این خلق و خوها یا الگوهای واكنشی نوزادان تا چه اندازه در پیش بینی رشد شخصیتی نوزاد نقش دارد؟

جواب=

1- كیفیت های رفتاری مشخص كننده وضع فرد در سال اول زندگی است

2- نوزادی كه در یك خانواده معین با خلق و خو و الگوی رفتاری مشخص به دنیا می آید چه بسا سبب واكنش ها یا برخوردهای ویژه ای از سوی والدین گردد این برخوردها به خاطرآن ویژگی ها از ثبات قابل توجهی برخوردار است بدین ترتیب زنجیره ای از تعامل ها به وجود می آید كه سبب ثبات بیشتر خلق و خوی نوزاد در سنین بالاتر می شود یا می تواند كلا به گونه ای دیگر باشد.

3- توماس اشاره می كند موفقیت های كوشش مادر یا پدر برای اجتماعی كردن نوزاد در گرو تشخیص الگوهای واكنشی نوزاد و توانایی در تطابق آن است آنان نمونه هایی را ذكر كردند كه زمینه را برای رفتار ناسازگارانه بعدی نوزاد به خاطر نادیده گرفته شد الگوهای واكنشی او (نوزاد) از سوی بزرگترها فراهم شده است مثل كودكی كه می تواند زمان درازی خود را سرگرم كند برای پدر و مادر دردسر كمتری دارد در نتیجه والدین به الگوی رفتاری او دامن می زند.

در ارتباط با میزان پیش بینی ویژگیهای شخصیتی دوران بلوغ از روی ویژگی رفتاری دوران نوزادی 2 مطالعه انجام گرفته كه نتایج جالب توجهی دارد.

مطالعه اول:

از نوزادی تا دوران بلوغ كاملا زیر نظر گرفته می شود و كاملا مشاهدات مستمر بوده است.

مطالعه دوم:

منقطع است و كاملا مشاهدات منقطع است و در محیطهای مختلف صورت گرفته است

1- واكنش پذیری 2- كنش گری

ویژگی كنش پذیری چیست؟

1- غیر پرخاش گر 2- دیر جوش 3- وابسته به دیگران 4- مطیع

كنش گرها و ویژگی های آن:

1- پرخاش گر 2- غیر وابستگی به دیگران 3- قدرت طلب 4- روابط اجتماعی با سطح بالا

ریشه های واكنش های اجتماعی:

نوزاد در هفته های اول بعد از تولد كاملا منفعل و كنش پذیر نیست و فعالانه با مادر خود در تماس است مثل 1- گریه 2- لبخند زدن 3- حركت های چشمی

به هر حال پایه تعامل بین مادر و كودك در حین 3 ماه اول می باشد.

روانشناسی كودك:

1- از بدو تولد تا 18 ماهگی (دوران توجه)

شیر دادن نوزاد مهم ترین جنبه مراقبت در نخستین ماههای زندگیست. طرفداران نظریه روان كاوی شیر خوردن نوزاد را علاوه بر اینكه وسیله ای برای ارضای گرسنگی می دانند نوعی رضایت خاطر نیز پدید می آید نظریه روان كاوی این رضایت خاطر را ارضای دهانی می دانند

الگوی دیگر برای توجیه رشد عاطفی نوزاد مدل یادگیری اجتماعی است . طبق این مدل انگیزه اجتماعی نوزاد بر مبنای تداعی بین حضور مادر یا پشتیبان عاطفی و قرینه هایی است كه مادر یا همان منبع عاطفی با ارضای منابع زیست شناسی برای نوزاد فراهم می آورد

در حدود سه سالگی اگر طی 3 سال گذشته رشد عاطفی كامل باشد كودك قادر به تحمل غیبت پدر یا مادر و یا هر منبع عاطفی دیگر و نشان دادن ثبات می شود.

اضطراب در كودكان:

اضطراب و ریشه های آن:

موضوع اضطراب در بیشتر نظریه های شخصیت یك موضوع محوریست

هم اینكه نگه داری ذهنی (سهیم كردن اشیا و انسانها) در طفل شكل بگیرد او قادر است چیزهای آشنا را از چیزهای ناآشنا تمیز كند این تمیز ممكن است سبب ترس از مواجه شدن با امور نا آشنا شود .

نظریه روان كاوی بر ریشه های درونی اضطراب تاكید می كند و عقیده دارد موقعیت اضطراب زا موقعیتی است كه نوزاد به وسیله نیازها و تمایلاتی كه نمی تواند ارضا كند مقلوب می شود

به طور معمول اضطراب جدایی با رشد كودك فروكش می كند یعنی كودك قدرت پیدا می كند دلبستگی خود را به مادر از طریق ذهنی و بدون حضور فیزیكی او حفظ كند اما این حالت در صورتی اتفاق می افتد كه مادر با حضور خود و پدر با توجه خود در دوران نوزادی چنین احساس امنیتی را در نوزاد ایجاد كرده باشد. در مواردی كه تا قبل از دو سالگی رابطه كودك با منابع عاطفی نامطمئن و ناپایدار بوده باشد در بعد از دوسالگی تحمل جدایی دیرتر رخ می دهد

مرحله آغاز سخن گویی:

رویداد مهم دیگر در رشد روابط اجتماعی كه به طور معمول در 12 ماهگی و بطور غیر معمول در 6 تا 8 ماهگی رخ می دهد ظهور نخستین كلمات در كودك است

در بعد از 6 ماهگی زمینه برای شنیدن صدای خود و تكرار اصوات و نشان دادن خوشحالی با كلمات نامشخص از دیدن مجموعه های آشنا بویژه پدر و مادر فراهم می شود پس كودك با ادای اولین كلمات برای تبدیل شدن به عضو جامعه قدم بر می دارد و بعد از 2 سالگی حرف زدن برای ارتباط با دیگران است

نمونه ای از شواهد مربوط به رشد : رابطه رشد زبان و توجه به كودك است بین رشد زبانی كودك و توجه والدین رابطه مستقیم وجود دارد (كودكان اول از بقیه كودكان خانواده زودتر حرف می زنند)

تا دو سالگی:

تاثیر شیوه فرزند پروری مادران و پدران بر رشد شخصیت كودك غیر قابل انكار است عموما اعتقاد بر این است روشهای آسان گیر كمتر كودكان مضطرب – ترسو و خجالتی به بار می آورد و این كودكان اعتماد به نفس بالاتری دارند

2- 2 سالگی تا 5 سالگی (پیش دبستانی) دوران بازی:

اساسی ترین فرآیندهای رشد دادن استعدادها و توانایی های گوناگون كودك در این دوره انواع بازی كردن است

كشف محیط اطراف به محض شناخت حركت امكان پذیر است و امكان حركت در این دوره رخ می دهد و از ویژگیهای دیگر این دوره گسترش سریع زبان كودك است و این دوره را دوره چرا می گویند. و خود پنداری كودك شروع به شكل گیری می كند و در این دوره جان بخشی به اشیاء بی جان در بازی كودكان وجود دارد به طور خلاصه درجه گستردگی زبان كودك در این دوره بازتابی از غنای محیط اجتماعی و از توانایی كودك در برقراركردن روابط متقابل اجتماعی است . مشاهده كودكان محروم از امكانات مثل كودكان پرورشگاهی نشان دهنده اهمیت زبان در این ارتباط است زیرا این كودكان قالبا از جنبه های مختلف روابط اجتماعی ضعف دارند.

صدا وسیله ارتباط است و كودك از صداهایی كه تولید می كند بهره می گیرد وقتی كودك صدایی ناگهانی می شنود ناراحت و نگران می شود در 3 ماهه اول صدا بصورت زمزه كردن اوست و در این دوره كلمه هایی مانند ا-د- با ....وسیله سرگرمی است و اولین صداها با صدا هستند و كودكان ناشنوا این كلمات را نیز ادا می كنند

اولین جلوه های زبان كودك تقلیدی است اما دارای سرعت است و رشد می كند

تعداد كلمات تلفظ شده

تعداد كودكان

سن به ماه

0تا1

13

8

1

17

10

3

52

12

19

19

15

22

14

18

272

14

21

بنا به نظر گزل تعداد كلمات تلفظ شده در 21 ماهگی 5 برابر و در 24 ماهگی تقریبا 12 برابر 18 ماهگی است

اولین تلفظها معنای جمله دارند مثل گفتن شیر بنابراین اولین كلمات تولید شده از كودك نیازهای او را بر طرف می كند

اهمیت كلمات در این است كه چیزی را بیان می كند و محتوا دارد و چون احساس كودك است مهم است

چمله سازی بین 18 ماهگی تا 30 ماهگی شروع می شود و جمله ها 2 كلمه ای هستند این دوره مفاهیم فاعل و صفت مكان شی را می شناسد

مرحله بعدی در رشد زبان استفاده از فعل و حروف ربطی كه برای جمله های مركب است

كودكان چگونه زبان می آموزند:

1- تقلیدی

2- شرطی

3- بررسی فرضیه ها

1- تقلید :

ظاهرا منطقی است به نظر می رسد كه كودكان حرف زدن را با تقلید از بزرگسالان و در واقع درآوردن ادای آنها یاد می گیرد اما همه روان شناسان با این نظر موافق نیستند زیرا مشاهدات نشان داده كودكان خردسال مدام چیزهایی می گویند كه از بزرگسالان نشنیده اند

با این وجود تعلیم از بزرگسالان نقش بنیادین در یادگیری دارند

2- شرطی شدن:

یك عده اعتقاد دارند كودكان از راه شرظی شدن زبان یاد می گیرند به این صورت وقتی كودك یك جمله درست به زبان می اورد بزرگسالان با خندیدن و در آغوش گرفتن آفرین گفتن پاداش مثبت می دهند در مواردی كه گفته هایش اشتباه است حرف او را قطع می كنند به او تذكر می دهند پاداش منفی می دهند برخی روانشناسان اعتقاد دارند والدین تا زمانی كه می فهمند كودك چه می گوید كاری با نحوه بیان او ندارند اما به محض متوجه نشدن منظور او به اصلاح او می پردازند

3- بررسی فرضیه ها:

عده ای معتقدند كودكان در یادگیری كلمات منفعل نیستند بلكه در فرآیند بررسی فرضیه ها وارد عمل می شوند تا معنای مفاهیم را كشف كنند

مطالعات روانشناسان نشان از این را دارد كه كودكان معمولا فرضیه ازمایی می كنند و اگر تائید در حكم می شود (فرضیه--- آزمایش----حكم) و مفاهیم را یاد میگیرد

حل مسئله:

حل مسئله یكی از نشانه های تفكر است مسئله یعنی هر چیزی كه راه حل ساده نداشته باشد

مراحل حل مسئله:

4 مرحه دارد

1- آمادگی 2- پختگی (نهفتگی) 3- الهام 4- ارزشیابی

1- آمادگی یعنی آشنایی با عناصر مسئله و تعریف و تعیین دقیق هدفهای فرد

اولین قدم برای حل مسئله آمادگی است یعنی برای هر عملی اعم از پزشكی- مهندسی- روانشناسی و فیزیك و غیره نیاز به تجربه است

2- پختگی در این مرحله فعالیت فكری محسوس دیده نمی شود در این مرحله ذهن فعالیت های اضافه را كنار می گذارد و به حل مسئله می پردازد

3- الهام پس از دوره نهفتگی افكار آفریننده ناگهان در ذهن می درخشد

4- ارزش یابی آخرین مرحله حل مسئله است و فرد راه حل های به ذهن رسیده را بررسی می كند تا معلوم شود پاسخگویی شرایط هدفسازی در مرحله آمادگی تعیین شده اند باشد یا نه

موانع موجود در راه حل مسئله:

1- یكی از موانع همان مشكل ذهن و انعطاف ناپذیری ذهن است

2- عدم آمادگی ذهن یعنی ذهن كودكی تجربه نكرده است مثل بازی كردن

انعطاف ناپذیری ذهنی یعنی ناتوانی فرد در رها كردن عادت های فكری راه حل های كهنه سنت های گذشته فكری برای بدست آوردن عادت های جدید و راه حل های احتمالی دیگر

نظریه شخصیت مزلو: (مازلو)

نظریه مازلو درباره انگیزش در واقع هسته نظریه او را تشكیل می دهد به گفته او هر فردی دارای تعدادی نیاز است كه فعال كننده رفتارهای او هستند نیازهای ذكر شده از طرف مزلو سلسله مراتب است و به ترتیب زیر است

1- نیاز فیزیولوژیك

2- نیاز ایمنی

3- نیاز به عشق و تعلق

4- نیاز به حرمت

5- نیاز به خودشكوفایی

در سلسله مراتب نیازها نیازهایی كه در پله های پائین تر نردبان انگیزش هستند باید پیش از نیازهایی كه در پله های بالاتر نردبان قرار دارند الزا شوند در واقع نیازهای رده بالاتر ظاهر نمی شوند اگر نیازهای رده پائین الزا نشده باشند

- خود شكوفایی

- نیاز به حرمت

- عشق و تعلق

- ایمنی

- فیزیولوژیك

انسان در یك زمان مشخص به وسیله همه نیازها به پیش رانده نمی شود. دریك زمان مشخص تنها یك نیاز قالب است و اینكه كدام نیاز باشد بستگی به این دارد كه كدام نیازهای او قبلا الزا شده است مثلا یك تاجر موفق هیچ نیازی به الزای سطح اول نیازها ندارد و هدایت نمی شود و این نیازها از قبل مشخص شده باشد او ممكن است بیشتر در جستجوی حرمت به نفس و خودشكوفایی باشد

مازلو بین نیازهای بالاتر و پائین تر تمیزهای زیر را قائل شده است

1- نیازهای رده بالاتر بعدها در دوران های رشد تحولی نوع بشر پیدا شده اند اما همه موجودات زنده به آب و غذا نیاز دارند بنابراین هر چه نیازی در رده بالاتر این هرم باشد به شكل بارزتری به انسان است

2- در روند رشد فرد نیازهای رده بالاتر در مراحل بعدی اتفاق می افتد نیاز فیزیولوژیك و ایمنی در دوره شیرخوارگی و نیاز عشق و تعلق و نیاز حرمت در دوره بلوغ و نیاز خودشكوفایی در دوران میان سالی ممكن است ظاهر شود

3- نیازهای سطح بالاتر برای بقای انسان كمتر ضرورت دارد از این رو این نیازها بدون آسیب بدنی میتواند به مدت طولانی به تاخیر بیافتد عدم توانایی برای برآورده كردن نیازهای بالاتر به آن اندازه اضطرار ایجاد نمی كند كه عدم توانایی در برآورده كردن نیازهای رده پائین. بنابراین مازلو نیازهای سطح پائین هرم را نیازهای كمبود می نامد

4- الزا كردن نیازهای سطح بالاتر در جهت بقا نیست اما كارایی زیست شناختی را بیشتر می كند به این نوع نیازها نیازهای همگی می گویند

5- نیازهای رده بالاتر خوشی عمیق تر می آورد.

6- نیازهای رده بالاتر پیچیدگی بیشتری دارد

7- الزای نیازهای رده بالاتر مستلزم شرایط بیرونی بهتر اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است

یك نكته مهم دیگر در ارتباط با نیازها این است كه برای ظاهر شدن یك نیاز در رده بالاتر نیاز به این است كه در سطح پائین تر الزا شده باشد اما اگر این الزا بالای صفر باشد صعود می كند و فرد همزمان چند نوع نیاز دارد

نیازهای شناختی: (نیاز به داشتن و فهمیدن)

علاوه بر هرم یاد شده مازلو به مجموعه دیگری از نیازها اعتقاد دارد كه داشتن و فهمیدن است.

او اعتقاد دارد كه این نیاز در اواخر دوره شیرخوارگی و اوایل دوره كودكی ظاهر می شود و به صورت كنجكاوی طبیعی در كودك رشد می كند . مازلو بین داشتن و فهمیدن نیز سلسله مراتب قائل است و نیاز به داشتن را قوی تر از فهمیدن می داند و بالاخره اشاره می كند بین دو سلسله مراتب هم پوشانی وجود دارد یعنی فهم در زندگی باعث ایجاد معنا در شخص می شود

استثناعاتی برای سلسله مراتب نیازها:

هر چند مازلو اعتقاد دارد سلسله مراتب در مورد بیشتر مردم صادق است اما اشاره می كند در مورد برخی صادق نیست مثالی كه مردمانی كه تا سرحد مرگ در زندان اعتصاب غذا میكند تا به دلیل آرمانهای خود خودكشی می كند آشكارا نیازهای فیزیولوژیك خود را نادیده می گیرد اما ممكن است خود شكوفایی رخ دهد

استثناعات وارونه كاری:

بعضی از مردم به عزت نفس خود بیشتر از عشق اهمیت می دهند

شخصیت سالم. رشد و پرورش افراد خود شكوفا:

او در مورد افراد خود شكوفا نظریه فرا انگیزش را فرض كرده است

انگیزش در خود شكوفایان:

این بر معنی حالتی است كه در آن خود شكوفایان به جای كوشیدن رشد می كنند هدف در فرا انگیزش جبران كمبودها نیست بلكه هدف غنی كردن و وسعت بخشیدن زندگی این دسته در حالتی از بودن هستند كه انسانیت خود را ابراز می كند فرا نیازها و هدفها یا حالت هایی از رشد در جهتی است كه این افراد در آن جهت حركت می كنند

ویژگی افراد خود شكوفا:

1- ادراكی بسیار كامل از واقعیت:

این ادراك در آنها به وسیله عوامل ذهنی از قبیل ترس و نیازهای ایمنی و فیزیولوژیك آشفته نشده است و دنیا را بدون پیش داوری می بینند

2- پذیرش خود و دیگری و طبیعت:

این افراد نسبت به شرم، احساس گناه و خشم و شكست های خود پذیرش دارند و ماهیت ضعف های خود را تعریف نمی كنند و این حالت را نسبت به دیگری می دارند

3- خود انگیختگی و سادگی است:

خود شكوفایان به طور معمول عواطف خود را مخفی نمی كنند و چیزی كه نیستند وانمود نمی كنند به قول معروف خودشان هستند

4- تمركز روی مشكلات به جای تمركز بر خود:

یعنی احساس تعهد به كار و حرفه و هنر

5- نیازبه استقلال و نیاز به حریم خصوصی:

این افراد نه فقط قادر به تحمل تنهایی بدون گرفتار شدن به اثرات زیان بار آن هستند بلكه بیش از خود شكوفایان نیاز به خلوت و تنهایی دارند و به دیگران كمتر نیازمند هستند این بی نیازی از دیگران و كنارگیری از مردم از آنها غالبا انسان های سردی می سازد.

6- احساس قدر شناسی مداوم نسبت به پدیده های جهان:

یك تجربه مكرر می تواند برای مردم عادتی تكراری و كهنه باشد اما فرد خود شكوفا از یك پدیده تكراری لذت می برد آنان برای همه چیز ارزش قائلند و هیچ چیزی بدیعی تلقی نمی شود

7- تجربه های متعالی:

این افراد دارای حالتی از حیرت و خوشی شدیدند

8- وابستگی اجتماعی:

این افراد نسبت به شریعت احساس همدردی و هم حسی می كنند و تمایل به كمك به بشر دارند.

9- روابط بین فردی:

دایره دوستی صمیمی بین آنها بزرگ نیست اما در این تعداد اندك دوستی های عمیق رخ می دهد آنان دوستانی را بر می گزینند كه پخته تر و از لحاظ روانی سالم تر هستند

10- خلاق بودن:

این افراد در فعالیت های خود رو راست و متواضع و آماده پذیرش خطاهای خود هستند و ترسی از اشتباه ندارند

11- ساختار منشی در دموكراسی:

خودشكوفایان از نظر منش شكیبا دارای تحمل بالا و پذیرنده همه كس هستند و هیچگونه پیش داوری برای حذف افراد به لحاظ نژادی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی ندارند. آنان آماده گوش دادن و یاد گرفتن هستند نسبت به خود متواضع هستند

12- مقاومت در برابر فرهنگ پذیری:

آنها به وسیله طبیعت درونی خود و ذهن منعطف خود هدایت می شوند نه به وسیله دیگران

چرا افراد خود شكوفا یك درصد از جامعه را تشكیل می دهند:

1- عقده یونس:

این اصطلاح برتری ها و تردیدهای ما نسبت به توانایی ها و قابلیت هایمان اتلاف می شود و این وحشت ایجاد می كند

2- پس از اینكه همه نیازهای رده پائین انسان الزا شد خود شكوفایی به طور خودكار حاصل نمی شود بلكه مستلزم كوشش و كنترل برخورد و كار سخت است

3- هر قدر یك نیاز در سلسله مراتب نیازها در رده بالاتر باشد قدرت آن كمتر است پس خود شكوفایی كمترین نیاز است

نظریه شخصیت یونگ:

از نظر یونگ روان هر انسانی و ساختار شخصیتی او از چندین سیستم تشكیل شده و علیرغم استقلال این سیستم ها بر روی هم تاثیر دارند این سیستم ها عبارتند از:

1- من یا خود

2- نا هوشیار فردی

3- نا هوشیار جمعی

4- صورتهای ازلی یا كهن الگوها

1- من یا خود: خود همان قسمت آگاه یا ضمیر آگاه هر فردی است ضمیر آگاه مجموعه ای از احساسات و خاطرات و افكار و عواطف (عواطفی كه شخص به آن آگاه است و باعث شناخت او از هویت میشود)

2- نا هوشیار فردی: ناخود آگاه فردی حاوی ویژگیهایی است كه در گذشته های فرد خود آگاه بوده اند اما اكنون به دلایلی سركوب شده یا وا پس زده شده و یا فراموش شده است امكان آمدن مطالب ناخود آگاه فردی به سطح خود آگاه وجود دارد . ناخود آگاه فردی مركز عقده های فردی است

3- نا هوشیار جمعی: علاوه بر ناخود آگاه فردی در انسان یك ناخود آگاه جمعی وجود دارد كه نوعی حافظه مربوط به گونه انسان و نا هوشیاری غیر قابل دسترسی است كه نماینده تجربه های تراكمی نوع بشر و حتی موجودات پائین تر از بشر است

4- صورتهای ازلی یا كهن الگوها: تجربه هایی هستند كه در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند مثل 1- ائین پرستش 2- میل به جاودانگی 3- مرگ در اسطوره

تصور مبدأ كل یكی دیگر از كهن الگوها و صورتهای ازلی می باشد یكی از مفاهیم دیگر می توان به خدا . شیطان و ... نام برد

از مهمترین كهن الگوهای یونگ می توان به 1- نقاب 2- سایه 3- انیما و انیموس 4- خود اشاره كرد

1- كهن الگوی نقاب: به نظر یونگ اصطلاح نقاب آن صورت مورد پذیرش خود است كه شخص با آن در اجتماع ظاهر می شود و این نقاب از سوی اجتماع تحمیل می شود و شخصیت واقعی فرد در زیر آن ماسك قرا می گیرد.

2- سایه: جنبه حیوانی طبیعت انسان سایه نامیده می شود و از غرایز جیوانی و خشن كه از اجداد هر انسانی به او به ارث رسیده است. مجموعه غرایز و احساسات سایه گرایش به ظهور در خودآگاه و رفتار آدمی دارند. طبق نظر یونگ آدمی تمایلات بخش سایه را به وسیله نقاب از دیگران پنهان می كند یا واپس می زند و به ناخوداگاه می فرستد

3- انیما و انیموسش: انیما بعد مونث روان آدمی است و انیموس بعد مذكر روان آدمی است اصل دو جنسی بودن روان آدمی یعنی اینكه در هر انسانی هم جنبه های زنانگی و هم جنبه های مردانگی توامأ وجود دارد یونگ این كیفیت دوگانه را علاوه بر اشتراك كروموزمی و ترشح هرمون های جنسی حاصل تجارت نژادی زن و مرد نیز می داند در زنها انیما غالب و انیموس در آنها در سایه وجود دارد و مردها انیموس غالب و انیما در آنها در سایه وجود دارد

4- خود: كه یكی از مهمترین صورتهای ازلی و كهن الگوهای یونگ می باشد. خود مركز خودآگاه هر انسانی است نه مركز شخصیت. خوداگاه همه شخصیت انسان نیست طبق نظریه یونگ انسانهای میان سال احتمال اینكه انرژی حیاطی (خود) صرف رشد و كمال آنها شود بسیار است

سنخ های شخصیتی در نظریه یونگ:

یونگ برای افرادی كه بیشتر متوجه عالم درون هستند سنخ درون گرا و افرادی كه متوجه عالم برون هستند را برون گرا هستند وقتی توجه به امور و اشیاء خارج چنان شدید می شود كه افعال ارادی و سایر افعال اساسی آدمی صرفأ معلول مناسبات امور و عوامل بیرون باشد نه حاصل ارزیابی ذهنی را سنخ برون گرا می نامند

سنخ درون گرا غالبا متوجه عوامل درونی و ذهنی است و زیر نفوذ این عوامل قرار دارد. او عوامل بیرونی را میبیند اما عناصر ذهنی در او مزیت دارد و حاكم بر رفتار او هستند

ویژگیهای اصلی برون گرا:

1- توجه به افراد و اشیاء اطراف

2- در حال زندگی می كند نه در گذشته و نه آینده

3- طرفدار اصلاحات اساسی هستند

4- به خود عمل نگاه می كنند

5- راحت و روان صحبت می كنند

6- ورزش را دوست دارد

7- زود تصمیم می گیرد و به آن عمل می كند

8- خون گرم و زود آشنا و اصل معاشرت

9- به ارزشهای عینی توجه دارد نه ارزشهای ذهنی

ویژگیهای اصلی درون گرا:

1- به احساسات و افكار خود توجه می كند

2- مدام نگران آینده است و در حال زندگی نمی كند

3- محافظه كار می باشد

4- اصول و معیارها را مهمتر می داند

5- بهتر می نویسد تا حرف بزند

6- زود تصمیم نمی گیرد

7- سرد و دیر آشنا است

8- به ارزشهای ذهنی اهمیت بسیار می دهد

برون گرا ها به 4 دسته تقسیم می شوند (تیپ های شخصیتی یونگ به 4 دسته عمده تقسیم می شود)

1- برون گرای متفكر: افراد این سنخ دقیق و بومی زندگی می كنند. احساسات خود را مهار می كنند در عقاید خود خشك و متهجر هستند

2- برون گرای احساسی یا عاطفی: این افراد تفكر را سركوب كرده شدیدأ عاطفی هستند سخت به ارزشها و سنت ها می چسبند و نسبت به عقاید دیگران حساس هستند

3- برون گرای حسی: این افراد به دنبال لذت در كارها می باشند و طرفدار لذت هستند و تمركز و تجربه های نو دارند قدرت سازگاری این افراد با دیگران بالاست

4- برون گرای شهودی: این افراد در كارهای سیاسی و تجاری عالی هستند استعداد قوی در فرصت شناسی دارند و خلاق هستند

درون گرا ها به 4 دسته تقسیم می شوند (تیپ های شخصیتی یونگ به 4 دسته عمده تقسیم می شود)

1- درون گرای متفكر: این افراد با دیگران اصطلاحأ راه نمی آیند و خودسر هستند و نسبت به دیگران حسود و بی ملاحظه هستند به جای احساسات بر تفكر تاكید دارند عمده ترین ویژگی قضاوت نمی كنند

2- درون گرای احساسی یا عاطفی: در این افراد اظهار علنی عواطف سركوب می شود از سوی دیگران انسانهای مرموز و غیر قابل دسترسی هستند تمایل به سكوت و ملایمت دارند و نسبت به افكار دیگران بی ملاحظه هستند

3- درون گرای حسی: این افراد را اصطلاحأ بریده از جهان عینی می گویند و بیشتر فعالیتها برای انها جنبه سرگرمی دارد شدیدأ حساس هستند و روی حسیات متمركز می شوند

4- درون گرای شهودی: این افراد خیال پرداز و رویا پرور هستند و از سوی دیگران افراد غریبی هستند

نظریه آدلر:

آدلر بر خلاف یونگ كه صورتهای ازلی را رهبر انسان می دانست بر جنبه اجتماعی بودن انسان تاكید می كند. او منیع اصلی انرژی و انگیزه های بشری را میل به قدرت دانست و با رد مرز بین خودآگاه و ناخودآگاه نظریه مكانیسم واپس زنی فروید را رد كرد. آدلر امیال پرخاش گرانه را جانشین امیال جنسی فروید می دانست

ویژگیهای اصلی نظریه آدلر:

1- اصل حقارت 2- اصل برتری جویی 3- اسلوب زندگی 4- ترتیب تولد 5- خودآگاهی 6- علاقه اجتماعی 7- غایت و هدف زندگی 8- خود خلاق

1- اصل حقارت:

طبق نظر آدلر هر كس در هنگام تولد دارای ضعف بالقوه در یك یا چند عضو بدن خود است كه بعدها در جریان زندگی او آن ضعف آشكار می شود. شخص ضعف یا نقص را بهانه قرار داده و آن را توجیهی برای شكست خود می داند. غالب افراد در زندگی كوشش می كنند تا نقص خود را بپوشانند بنابراین ضعف در همه افراد عقده حقارت ایجاد می كند. كوشش های بعدی او در زندگی صرف پوشاندن این عقده می شود پس احساس حقارت اگر به عقده حقارت تبدیل نشود سبب پیشرفت می شود

2- اصل برتری جویی:

آدلر در ابتدا انسان را موجودی پرخاش جو معرفی می كند بعد از چندی قدرت طلبی را جایگزین پرخاش گری می كند و آن را اصیل ترین انگیزه می داند. برتری جویی از اصل حقارت سزچشمه می گیرد و جدایی ناپذیر است منظور آدلر از برتری جویی تسلط بر دیگران نیست بلكه آن را عاملی برای وحدت شخصیت می داند. برتری جویی عین زندگی است و این انگیزه است كه انسان را پیش می برد و جنبه اجتماعی او را تقویت می كند

3- اسلوب زندگی:

طبق نظر آدلر در شكل گیری شخصیت هر انسانی 3 عامل نقش دارد 1- عامل بدنی 2- عامل روانی – 3- عامل اجتماعی

تعامل این 3 عامل شیوه زیستی منحصر به فردی را برای هر انسانی ایجاد می كند كه از بین این 3 عامل عامل اجتماعی در تعیین شخصیت نقش مهمی دارد

آدلر 4 نوع اسلوب زندگی را فرض می گیرد كه افراد در مقابله با مسائل زندگی بكار می برند.

سنخ اول یا سنخ سلطه جو یا تحكیم آمیز: سنخی است كه دارای آگاهی و علایق اجتماعی ضعیفی است بی ملاحظه نسبت به دیگران است. مستقیما و رو در رو به دیگران می تازد. افراد سادیست شكل می گیرد. افراد بزه كار و ستم گر كینه جو و كلیه معتادان و بزه كاران

سنخ دوم سنخ گیرنده : رایج ترین سنخ از نظر آدلر است ویژگی افراد این سنخ یا سنخ گیرنده خلاقیت كم و به دیگران وابسته هستند

سنخ سوم: اجتناب گر و از روبرو شدن با مشكلات حراس دارد و هیچ علاقه ای به دست و پنجه نرم كردن با مشكلات ندارد و ترس از شكست وجود دارد. با جهان واقعیت یا جهان بیرونی نا آشنا می باشد و با شكست زندگی می كند

سنخ چهارم یا سنخ مفید: همكاری با دیگران را دوست دارد. علایق اجتماعی در آنها قوی است و شكست را راحت می پذیرند

4- ترتیب تولد:

به عقیده آدلر ترتیب تولد یك عامل موثر اجتماعی در دوران كودكی است كه اسلوب زندگی شخصی از آن شكل می گیرد

فرزند اول: فرزندان اول معمولا فرزندان بدبینی هستند فرزندان اول محور توجه و محبت بودند با تولد فرزندان بعدی دچار شك از دست دادن محبت می شوند. آنها گذشته گرا هستند و نوعی بدبینی در آنها موج می زند و علاقه مند به نظم هستند. اقتدار طلب می باشند و حسادتی كه با تولد فرزندی بعدی در آنها به وجود می آید

فرزند دوم: یك راهنما یا الگو دارند حال اگر این الگو فرزند اول باشد این فرزند مستعد رقابت جویی و جاه طلبی می باشد

فرزند آخر: معمولا موفق ترین فرد در خانواده می باشد. ممكن است افراد موفقی باشند. وقتی به محیط اجتماعی وارد می شوند ممكن است ناگهان دچار شك بی توجهی دیگران شوند

5- خودآگاهی:

آدلر با بحث ضمیر ناخودآگاه مخالف است و همه اهمیت خود را به خودآگاه می دهد و عقیده دارد كه انسان از اعمال خود آگاهی دارد. پس او معتقد است كه انسان می داند چه می كند؟ چرا می كند؟ و هدفش چیست:؟ پس انسان دارای اختیار است و محكوم به جبر نیست

6- علاقه اجتماعی:

آدلر در اواخر عمر خود اصل تازه ای به نظریه خود افزود كه به علاقه اجتماعی معروف است آدلر معتقد است انسان اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماعی بودن خود نیز علاقه مند است . كودك با عالم خارج به واسته مادر و پدر و بعد از طریق مدرسه و غیره ارتباط برقرار می كند این تماسها باعث پرورش حس اجتماعی می شود و احساس برتری جویی او كه در آغاز فردی بود اجتماعی می شود

7- غایت و هدف زندگی:

آدلر مانند پونگ نظریه خود را بر مبنای علت غایی بنا كرده است یعنی بر خلاف فروید شكل دهی رفتارها را ناشی از هدفهای انسان می داند. او مثل فروید از اهمیت گذشته آدمی و تاثیری كه گذشته شخص بر خود او دارد غافل نیست. او معتقد است گذشته مرزهای بازی انسان را مشخص اما آینده چگونگی عمل را معین می كند

8- خود خلاق:

شخصیت آدمی فقط از طریق استعدادهای غریزی و تاثیرات محیط خارجی و تعامل این دو شكل نگرفته بلكه خلاقیت در این میان نقش عمده دارد. انسان برای رسیدن به میل برتری جویی و ارضای آن عوامل زیستی و اجتماعی را در تجارب تازه و فعالیتهای ابتكاری وارد می كند عوامل زیستی و این گونه ابتكارات مظاهری از خود خلاق هستند.

نظریه اریك فروم:

آزادی در برابر امنیت:

هر زمانی كه انسانها آزادی بیشتری بدست آوردند احساس تنهایی و بی اهمیتی بیشتر شده و هر زمان كه فضا به لحاظ آزادی محدودتر شده احساس تعلق و امنیت بیشتر شكل گرفته است

فروم به 3 مكانیزم روانی یا گریز را پیش بینی كرده كه عبارتند از 1- اقتدار طلبی 2- ویران سازی 3- هم نوایی بی اراده

1- مكانیزم اقتدار طلبی:

اقتدار طلبی خود را به صورت خود آزاری (مازوخیست) یا دیگر آزاری (سادیست) نشان می دهد. افراد خود آزار به حقارت خود باور دارند.افراد خود آزار به ناشایستگی خود باور دارند به همین دلیل نیاز قوی به وابسته بودن به یك شخص یا یك سازمان را حفظ می كنند پس مشتاقانه به نیروهای اجتماعی كنترل گر تسلیم می شود و این افراد با تسلیم شدن امنیت خاطر كسب می كند و احساس تنهایی او تخفیف می یابد. دیگر آزاری (سادیست) این رفتارها نقطه مقابل خود آزاری است به گفته فروم در انسانهای است كه احساس حقارت و ناشایستگی می كنند دیده می شود این رفتارها به 3 گونه ظاهر می شود:

1- شخص دیگران را به خود شدیدأ وابسته می كند به طوری كه بر آنها به تسلط كامل می رسد

2- دیگر آزاری از تحكم و دیكته كردن به دیگران فراتر می رود و نگاه ابزاری به دیگران و استثمار آنها رخ می دهد

3- شدیدترین شكل دیگر آزاری است میل به تماشای رنج دیگران و عامل آن رنج بردن است. این رنج كشیدن دیگران هم درد جسمی و هم درد عاطفی را در بر دارد

2- مكانیزم ویران سازی:

به گفته فروم من می توانم از احساس ناتوان بودن خود در برابر جهان اطراف خود با نابود كردن آن بگریزم. او شواهدی از ویرانگری را به شكل مبدل شده در بیرون می بیند مثل عشق و وظیفه

3- مكانیزم هم نوایی بی اراده:

شخص تنهایی خود را با از بین بردن هرگونه تفاوتی بین خود و دیگران كاهش می دهد. او با شبیه به دیگران شدن و تسلیم بی قید و شرط به قواعد رفتاری گروه به این هدف می رسد یعنی هویت انسانی او مخدوش می شود و یك خود كاذب به جای خود اصیل قرا می گیرد

رشد شخصیت در دوران كودكی از نظر فروم:

كودك ضمن رشد بدنی به تدریج استقلال و آزادی بیشتری بدست می آورد در عین حال هر چه كودكی به پیوندهای اولیه با مادر و پدر خود كمتر متكی باشد از احساس امنیت او كاسته می شود یك نوزاد از آزادی چیزی نمی داند اما از وابستگی به مادر و پدر احساس امنیت می كند. به نظر او هر چقدر كودك رشد یافته تر می شود مقدار جدایی و احساس تنهایی او زیادتر می گردد و كودك می كوشد تا احساس امنیت خود را از طریق برقراری پیوندهایی جبران كند برای این منظور كودك می كوشد تا از آزادی های فزاینده خود با مكانیزم های یاد شده بگریزد. نوع رابطه والدین و فرزندان تعیین می كند كه كودك كدام مكانیزم را برگزیند. به نظرفروم 3 نوع رابطه متقابل بین فرزند و والدین شكل می گیرد :

1- رابطه هم زیستی: در رابطه هم زیستی فرد هیچگاه مستقل نمی شود بلكه با یكی شدن با دیگری از تنهایی می گریزد. كودك برای احساس امنیت شدیدأ به والدین خود نیازمند است و شكل روابط با والدین بسیار صمیمی می باشد

2- رابطه ویران سازی: والدینی كه می كوشند با فرزند خود ویرانگرانه رفتار كنند و او را مادون (زیردست) خود قرار دهند یا او را نادیده ببینند و باعث می شود كودك از آنها فاصله بگیرد

3- عشق: مطلوب ترین رابطه بین والدین و فرزند است این كودك قادر است خود و دیگران را دوست داشته باشد و در خانواده قابل احترام است.

نظریه فروید:

فروید به عنوان بنیانگذار نظریه روانكاوی شناخته شده است وی به كار پزشكی اشتغال داشت در بعضی از بیماران خود متوجه ناراحتی هایی شده بود كه منشع جسمی نداشت. او اصطلاحی را ابداع كرد و نام این ناراحتی ها را با ان بیان كرد (مغز دوم) بعدها در نظریه فروید مغز دوم به عنوان ناخودآگاه یا ضمیر ناهوشیار معروف شد. به اعتقاد فروید سطوح فعالیت روانی شامل 3 بخش است

1- بخش خود آگاه یا ضمیر آگاه: كه با واقعیت تطبیق دارد و تمام خاطراتی كه ما به یاد می آوریم تمامی حس هایی كه می شناسیم و آنچه كه به صورت ارادی انجام می دهیم در این بخش قرار دارد

2- سطح نیمه اگاه: آن چه كه در آن است امكان دارد با واقعیت تطبیق نكند

3- سطح ناخودآگاه: عمیق ترین بخش شعور انسان است این بخش را به هیچ عنوان انسان به یاد نمی آورد (امیال یا تفكرات) بنابراین نسبت به آن آگاهی نداریم

ساختار شخصیتی از نظر فروید شامل 3 بخش است

1- نهاد

2- من یا خود

3- فراخود (من برتر)

1- نهاد: نهاد مركب از غرایز و تمایلات انسانی و خواسته های شخص است نهاد هر انسان بر ارضای بدون قید وشرط غریزه ها اسرار دارد به عبارت دیگر نهاد تابع اصل لذت است و اصل لذت تابع اصل حیات است. نهاد ما را به رفع نیازهای گرسنگی و تشنگی، گریز از خطر و غیره می پردازد

2- من یا خود: نهاد از آنجا كه تابع هیچ قید و بندی نیست و ارضای صرف تمایلات را می طلبد از سوی دیگر جامعه و محیط (تمدن) نمی تواند پایبند نبودن به هیچ اصلی را بپذیرد. بنابراین وجه دیگری از شخصیت فرد وارد عمل می شود كه تابع اصل واقعیت است یعنی ارضای غرایز را در چهارچوب مقررات و ضوابط قابل قبول اجتماعی تحقق می بخشد مثلا ارضای میل جنسی از سوی نهاد یك ضرورت حتمی است اما وجه فرد كه طرفدار اصل واقعیت است ارضای این میل را در چهارچوب تشكیل نهاد خانواده كه از نظر اجتماعی مقبول است یا هر نهاد كه برطرف كننده این میل كه به لحاظ اجتماعی مقبول باشد مجاز می داند. مثلا میل به پرخاش كه یك خواست قوی از سوی یك نهاد است در قالب یك فعالیت های بدنی و بازی ها و ورزش ها ارضا می شود

3- من برتر: من برتر نقطه كنترل نهاد است اما واقعیت ها را محدود می كند هر اندازه نهاد كوشش به ارضای غرایز می كند فراخود سعی در محدود كردن لذتها دارد اصطلاحا به آن وجدان اخلاقی می گویند كه عبارت است از ایده آل های انسانی، اخلاقی و سانسور شخصیت. توجه فراخود به اصل كمال است نه اصل لذت. بنابراین با نهاد و با من در مبارزه است. از سوی دیگر كار فراخود برآورده نكردن خواسته نهاد بویژه خواسته های جنسی و پرخاش جویانه است و از سوی دیگر قانع كردن من یا خود برای جایگزین كردن هدفهای اخلاقی به جای هدفهای واقعی است و به یك معنی نهاد و فراخود كشمكش می كند من میانجیگری می كند

رشد شخصیت مكانیزم های دفاعی:

در نظریه فروید خود برای حفظ و بنای شخصیت به ابزارها و وسایلی مجهز است كه به آنها مكانیزم های دفاعی می گویند. این مكانیزم ها شیوه های غیر ارادی (به جز واپس زنی) برای كاهش اضطراب هستند كه در واقع نوعی خود فریبی و توجیح هستند كه به مسخ واقعیت می پردازند به همین دلیل این روش ها غیر معقول و نا مناسب اند. مهمترین مكانیزم ها :

1- واپس زنی: بیماران برای مخفی كردن حالت های درون خود از روش هایی مثل سكوت كردن و تفره رفتن و عوض كردن بحث كه در واقع راهی برای پنهان كردن اضطراب و ترس است

2- جابجایی: این مكانیزم شامل انتقال احساس روانی و حالت عاطفی از یك شخص یا یك شی به شخص یا شی دیگر است مثلا كودكی كه از پدر خود عصبانی می شود و حالت نفرت دارد ممكن است این نفرت را به هر منبع یا صاحب قدرتی منتقل كند از رئیس. كارفرما. مدیر مدرسه و معلم و هر فرد بالادستی احساس تنفر دارد.

3- برون فكنی (فرافكنی): این مكانیزم شامل نسبت دادن آرزوها و تمایلات و انگیزها و خصلت هایی است كه از سوی فرد ناپسند تلقی می شود به دیگران است

4- درون فكنی: حالتی است كه شخص خوبی های دیگران را و موفقیت های دیگران را و هر امر مطلوب از نظر اجتماع و خود را به خود نسبت می دهد.

5- همانند سازی: در این مكانیزم شخص ناآگاهانه خود را در قالب فرد دیگری قرار می دهد یعنی با او یكی می شود در نتیجه از رفتارهای او الگوبرداری می كند.

6- بازگشت: این مكانیزم هنگامی بكار می افتد كه شخص دچار شكست در موقعیت فعلی می شود در نتیجه از واقعیت تلخ فعلی عقب نشینی می كند و به موقعیتی بر میگردد كه در آن راحت تر است كودكان بزرگتر با تولد نوزاد بعدی موقعیت خود را متزلزل می بیند و احساس شكست می كند و به دوره كودكی خود بازگشت می كند حركت های خردسالان را انجام می دهد مثل خزیدن و پستانك خوردن

7- تثبیت: حالتی است كه شخص در یك مرحله پائین تر رشد باقی می ماند و رشد نمی كند. فردی كه از لحاظ سنی مرحله دهانی را طی كرده اما همچنان از راه دهان لذت می برد اصطلاحا می گویند در مر حله دهانی تثبیت شده است. ممكن است در بزرگسالی سیگاری شوند

8- انكار: این مكانیزم در خدمت نپذیرفتن واقعیت های تلخ است.

9- دلیل تراشی: وقتی انسان كار نادرستی را انجام می دهد دلیل تراشی می كند تا خود را موجه كند

10- تبدیل یا حیستیریك: یك ناراحتی روانی تبدیل به دشواری جسمانی می شود.

11- والایش: وقتی شخصی خواسته هایی دارد كه از سوی اجتماع یا خانواده ناپسند است ممكن است آنها را به شكلی در آورد كه نه تنها از سوی جامعه پذیرفته شود بلكه پاداش هم به او داده شود به نظر فروید غالب هنرمندان شاهكارهای هنری خود را با والایش عقده ها و امیال سركوب شده خود خلق كرده اند.


لینک کمکی