بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت اجابت دعا از ديدگاه امام صادق (ع) :
سفیان ثوری (5) که در مدینه می زیست بر امام صادق وارد شد.امام را دید جامه ای سپید و بسیار لطیف-مانند پرده نازکی که میان سفیده تخم مرغ و پوست آن است و آندو را از هم جدا می سازد-پوشیده است.به عنوان اعتراض گفت:«این جامه سزاوار تو نیست.تو نمی بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی.از تو انتظار می رود که زهد بورزی و تقوا داشته باشی و خود را از دنیا دور نگه داری.»
امام:«می خواهم سخنی به تو بگویم،خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است.اگر راستی اشتباه کرده ای و حقیقت نظر دین اسلام را درباره این موضوع نمی دانی،سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود.اما اگر منظورت این است که در اسلام بدعتی بگذاری و حقایق را منحرف و وارونه سازی،مطلب دیگری است و این سخنان به تو سودی نخواهد داد.ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا و صحابه آن حضرت را در آن زمان،پیش خود مجسم سازی و فکر کنی که یک نوع تکلیف و وظیفه ای برای همه مسلمین تا روز قیامت هست که عین آن وضع را نمونه قرار دهند و همیشه فقیرانه زندگی کنند.اما من به تو بگویم که رسول خدا در زمانی و محیطی بود که فقر و سختی و تنگدستی بر آن مستولی بود.عموم مردم از داشتن لوازم اولیه زندگی محروم بودند.وضع خاص زندگی رسول اکرم و صحابه آن حضرت مربوط به وضع عمومی آن روزگار بود.ولی اگر در عصری و روزگاری وسائل زندگی فراهم شد و شرایط بهره برداری از موهبتهای الهی موجود گشت،سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمتها نیکان و صالحانند،نه فاسقان و بدکاران، مسلمانانند نه کافران.
«تو چه چیز را در من عیب شمردی؟!به خدا قسم من در عین اینکه می بینی که از نعمتها و موهبتهای الهی استفاده می کنم،از زمانی که به حد رشد و بلوغ رسیده ام،شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنکه مراقب هستم که اگر حقی در مالم پیدا شود فورا آن را به موردش برسانم.»
سفیان نتوانست جواب منطق امام را بدهد،سرافکنده و شکست خورده بیرون رفت و به یاران و هم مسلکان خود پیوست و ماجرا را گفت.آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی بیایند و با امام مباحثه کنند.
جمعی به اتفاق آمدند و گفتند:«رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند،اکنون ما آمده ایم با دلائل روشن خود تو را محکوم سازیم.»
امام:«دلیلهای شما چیست؟بیان کنید.»
جمعیت:«دلیلهای ما از قرآن است.»
امام:«چه دلیلی بهتر از قرآن؟بیان کنید،آماده شنیدنم.»
جمعیت:«ما دو آیه از قرآن را دلیل بر مدعای خودمان و درستی مسلکی که اتخاذ کرده ایم می آوریم و همین ما را کافی است.خداوند در قرآن کریم یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می کند:«در عین اینکه خودشان در تنگدستی و زحمتند،دیگران را بر خویش مقدم می دارند.کسانی که از صفت بخل محفوظ بمانند،آنهایند رستگاران.» (6) در جای دیگر قرآن می گوید:«در عین اینکه به غذا احتیاج و علاقه دارند،آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند.» (7)
همینکه سخنشان به اینجا رسید،یک نفر که در حاشیه مجلس نشسته بود و به سخنان آنها گوش می داد گفت:«آنچه من تاکنون فهمیده ام این است که شما خودتان هم به سخنان خود عقیده ندارید،شما این حرفها را وسیله قرار داده اید تا مردم را به مال خودشان بی علاقه کنید تا به شما بدهند و شما عوض آنها بهره مند شوید،لهذا عملا دیده نشده که شما از غذاهای خوب احتراز و پرهیز داشته باشید.»
امام:«عجالتا این حرفها را رها کنید،اینها فایده ندارد.»بعد رو به جمعیت کرد و فرمود:«اول بگویید آیا شما که به قرآن استدلال می کنید،محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمییز می دهید یا نه؟!هر کس از این امت که گمراه شد از همین راه گمراه شد که بدون اینکه اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد.»
جمعیت:«البته فی الجمله اطلاعاتی در این زمینه داریم ولی کاملا نه.»
امام:«بدبختی شما هم از همین است.احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است،اطلاع و شناسایی کامل لازم دارد.»
«اما آیاتی که از قرآن خواندید:این آیات بر حرمت استفاده از نعمتهای الهی دلالت ندارد.این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است.قومی را ستایش می کند که در وقت معینی دیگران را بر خودشان مقدم داشتند و مالی را که بر خودشان حلال بود به دیگران دادند،و اگر هم نمی دادند گناهی و خلافی مرتکب نشده بودند.خداوند به آنان امر نکرده بود که باید چنین کنند،و البته در آن وقت نهی هم نکرده بود که نکنند،آنان به حکم عاطفه و احسان،خود را در تنگدستی و مضیقه گذاشتند و به دیگران دادند.خداوند به آنان پاداش خواهد داد.پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمی کند،زیرا شما مردم را منع می کنید و ملامت می نمایید بر اینکه مال خودشان و نعمتهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته استفاده کنند.
«آنها آن روز آن طور بذل و بخشش کردند،ولی بعد در این زمینه دستور کامل و جامعی از طرف خداوند رسید،حدود این کار را معین کرد.و البته این دستور که بعد رسید ناسخ عمل آنهاست،ما باید تابع این دستور باشیم نه تابع آن عمل.
«خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش،نهی کرد که شخص،خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آنچه در کف دارد به دیگران بخشد،زیرا در میان عائله شخص،ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا می شوند که طاقت تحمل ندارند.اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم،عائله من که عهده دار آنها هستم تلف خواهند شد.لهذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان یا چند دینار دارد و قصد انفاق آنها را دارد،در درجه اول بر پدر و مادر خود باید انفاق کند،و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش،و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش،و در درجه چهارم خیرات و مبرات.»این چهارمی بعد از همه آنهاست.رسول خدا وقتی که شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده و او دارایی مختصر خود را در راه خدا داده است فرمود:«اگر قبلا به من اطلاع داده بودید،نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.او کودکانی باقی می گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد!!»«پدرم امام باقر برای من نقل کرد که رسول خدا فرموده است:«همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید،به ترتیب نزدیکی،که هر که نزدیکتر است مقدمتر است.»
«علاوه بر همه اینها،در نص قرآن مجید از روش و مسلک شما نهی می کند،آنجا که می فرماید:
«متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروی می کنند و نه کندروی،راه اعتدال و میانه را پیش می گیرند.» (8)
«در آیات زیادی از قرآن نهی می کند از اسراف و تند روی در بذل و بخشش،همان طور که از بخل و خست نهی می کند. قرآن برای این کار حد وسط و میانه روی را تعیین کرده است،نه اینکه انسان هر چه دارد به دیگران بخشد و خودش تهیدست بماند،آنگاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده.خداوند اینچنین دعایی را هرگز مستجاب نمی کند،زیرا پیغمبر اکرم فرمود:«خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی کند:
الف.کسی که از خداوند بدی برای پدر و مادر خود بخواهد.
ب.کسی که مالش را به قرض داده،از طرف،شاهد و گواه و سندی نگرفته باشد و او مال را خورده است.حالا این شخص دست به دعا برداشته از خداوند چاره می خواهد.البته دعای این آدم مستجاب نمی شود،زیرا او به دست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است.
ج.کسی که از خداوند دفع شر زنش را بخواهد،زیرا چاره این کار در دست خود شخص است،او می تواند اگر واقعا از دست این زن ناراحت است عقد ازدواج را با طلاق فسخ کند.
د.آدمی که در خانه خود نشسته و دست روی دست گذاشته و از خداوند روزی می خواهد.خداوند در جواب این بنده طمعکار جاهل می گوید:
«بنده من!مگر نه این است که من راه حرکت و جنبش را برای تو باز کرده ام؟!مگر نه این است که من اعضا و جوارح صحیح به تو داده ام؟!به تو دست و پا و چشم و گوش و عقل داده ام که ببینی و بشنوی و فکر کنی و حرکت نمایی و ست بلند کنی.در خلقت همه اینها هدف و مقصودی در کار بوده.شکر این نعمتها به این است که تو اینها را به کار واداری. بنابراین من بین تو و خودم حجت را تمام کرده ام که در راه طلب گام برداری و دستور مرا راجع به سعی و جنبش اطاعت کنی و بار دوش دیگران نباشی.البته اگر با مشیت کلی من سازگار بود به تو روزی وافر خواهم داد،و اگر هم به علل و مصالحی زندگی تو توسعه پیدا نکرد،البته تو سعی خود را کرده وظیفه خویش را انجام داده ای و معذور خواهی بود.»
ه.کسی که خداوند به او مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهای زیاد آنها را از بین برده است و بعد دست به دعا برداشته که خدایا به من روزی بده.خداوند در جواب او می گوید:
«مگر من به تو روزی فراوان ندادم؟چرا میانه روی نکردی؟!
«مگر من دستور نداده بودم که در بخشش باید میانه روی کرد؟!
«مگر من از بذل و بخششهای بی حساب نهی نکرده بودم؟»
و.کسی که درباره قطع رحم دعا کند و از خداوند چیزی بخواهد که مستلزم قطع رحم است(یا کسی که قطع رحم کرده بخواهد درباره موضوعی دعا کند).
«خداوند در قرآن کریم مخصوصا به پیغمبر خویش طرز و روش بخشش را آموخت،زیرا داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیغمبر بود و او می خواست آنها را به مصرف فقرا برساند و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانه اش بماند،لهذا در یک روز تمام طلاها را به این و آن داد.بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیغمبر کمک می خواست،پیغمبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد،از این رو خیلی ناراحت و غمناک شد.اینجا بود که آیه قرآن نازل شد و دستور کار را داد،آیه آمد که:«نه دستهای خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهیدست بمانی و مورد ملامت فقرا واقع شوی.» (9)
«اینهاست احادیثی که از پیغمبر رسیده.آیات قرآن هم مضمون این احادیث را تایید می کند،و البته کسانی که اهل قرآن و مؤمن به قرآنند به مضمون آیات قرآن ایمان دارند.
«به ابو بکر هنگام مرگ گفته شد راجع به مالت وصیتی بکن،گفت یک پنجم مالم انفاق شود و باقی متعلق به ورثه باشد.و یک پنجم کم نیست.ابو بکر به یک پنجم مال خویش وصیت کرد و حال آنکه مریض حق دارد در مرض موت تا یک سوم هم وصیت کند،و اگر می دانست بهتر این است از تمام حق خود استفاده کند،به یک سوم وصیت می کرد.
«سلمان و ابو ذر را که شما به فضل و تقوا و زهد می شناسید،سیره و روش آنها هم همین طور بود که گفتم.