فایل رایگان پاورپوینت عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن :

رضی الله عنه این مقاله بر آن است که به دو پرسش زیر پاسخ گوید:
1) آیا وجه اشتراکی بین عناصر نمایشی و قصص قرآن کریم وجود دارد؟
2) وجه اشتراک بین عناصر نمایشی و قصص قرآن کریم از چه نوعی می تواند باشد؟
روشن است که موضوعیت پرسش دوم مشروط به پاسخ اول است و پاسخ گویی به این دو پرسش، نیازمند مقدماتی است که از این مقدمات می توان به موضوعات زیر اشاره کرد:
شناخت ماهیت قرآن کریم و قصص آن.
اهداف بیان قصص در قرآن کریم.
شناخت فلسفه ی وجودی و ماهوی عناصر نمایشی.
آشنایی با تعاریف و کاربرد عناصر نمایشی.
با توجه به این که هدف این مقاله بحث پیرامون این موضوعات نمی باشد، به همین منظور به مقدار نیاز و ضرورت، مطالبی در خصوص هر کدام از آن ها بیان خواهد شد. آیات چندی پیرامون ماهیت قرآن کریم و بیان اهداف قصص در آن:
علیهاالسلام آیات 2 و 3 سوره ی لقمان:
«تِلکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحکیمِ، هُدیً ورَحْمَهً لِلْمُحْسِنین.» «این آیات کتاب حکمت آموز است، رهنمود و رحمتی برای نیکوکاران است.
سوره ی واقعه، آیه ی (80):
«تَنزِیلٌ مِّن رَبِ الْعالَمینَ.»
«فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیان است.»
سوره ی یوسف، آیه ی (111):
«لَقَدْ کانَ فیِ قَصَصِهِمْ عِبره لِأُوْلِی الاَْلْبابِ ما کانَ حَدیثا یُفْتَری وَلکِن تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنوُنَ.»
«به راستی که در بیان داستان ایشان مایه ی عبرتی برای خردمندان هست. [و این قرآن] سخنی بر ساخته نیست. بلکه همخوان با کتابی است که پیشاپیش آن است و روشن گر همه چیز است و رهنمود و رحمتی برای اهل ایمان است.»
سوره ی اعراف، آیه ی (176):
«فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ.» «پس برایشان این پند و داستان را بخوان! باشد که اندیشه کنند.»
سوره ی بقره، آیه ی (23):
«وَ اِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلَنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثّلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَآءَکُمْ مِن دُونِ اللّه ِ إنْ کُنْتُم صادِقینَ.» «و اگر از آنچه بر بنده ی خویش فرو فرستاده ایم، شک دارید، اگر راست می گویید سوره ای همانند آن بیاورید واز یاورانتان در برابر خداوند، یاری بخواهید.» تعاریف عناصر نمایشی:
لازم به ذکر است که در این مقاله از شعار بالغ بر 80 عنصر نمایشی فقط 24 عنصر نمایشی به طور اختصار تعریف شده اند. و این تعداد عنصر نمایشی در 11 قصه از قصص قرآن کریم بررسی شده است. 1) احتمال و ضرورت:
(Probability and necessity)
احتمال و ضرورت دو عنصر در طرح تراژدی است که حامل رویدادهایی نمایشی است که بر اصل های کلی بنا شده اند و ارتباط مستقیم با رویدادهای زندگی واقعی ندارند. هر رویدادی بنابر اصل احتمال و ضرورت، باید به دیگر رویدادها و سرانجام به کل نمایش، پیوند و بستگی داشته باشد. 2) اندیشه: (Thought)
ارسطو می نویسد: اندیشه، توانایی بیان به جا و مناسب موقعیت است ... مااندیشه رادرآن گفته هایی می یابیم که موضوعی کلی و عام را بیان می کنند. 3) بازشناخت: (Anagnorisis)
اصطلاحی که به معنای کشف هویت واقعی شخصیت نمایش به کار می رود.
برای کشف هویت واقعی چندین تمهید وجود دارد. 4) بازگشت به گذشته: (Flashback)
شگردی که از آن طریق تماشاگر یا خواننده با گذشته ی یک شخصیت یا شخصیت های یک بازی آشنا می شود. 5) بحران: (Crisis)
نقطه ای در طرح که گره افکنی به آخرین مرحله اش اوج می رسد و گره گشایی آغاز می شود.
بحران، اغلب نقطه ی چرخشی است که پس از آن، آینده یا سرنوشت شخصیت محوری دگرگون می شود. 6) بیان: (Diction)
بیان، وسیله ای است که نمایشنامه نویس با آن به طرح اندیشه اش می پردازد و در آن میان به شخصیت پردازی مورد نظرش دست می یابد. 7) پرسش و پاسخ: (Stichomytia)
گفتگویی مقطّع میان دو یا چند شخصیت. 8) تحوّل: (Reversal)
تحّول، عبارت از دگرگونی در عمل نمایش به طوری که منجر به دگرگونی موقعیت شخصیت نمایش شود. 9) تعریف: (Exposition)
تعریف، قسمتی از شروع نمایش است که به معرفی اشخاص عمده ی بازی، موضوع مورد اختلاف و تبیین حال و هوا و فضایی می پردازد که وقایع نمایش نامه در آن جریان خواهد یافت. 10) تعلیق: (Suspense)
ایجاد یک موقعیت انتظار و یا بی تکلیفی در تماشاگر. 11) رقیب: (Antagenisti)
شخصیتی که رقیب شخصیت اصلی نمایش است. 12) سه تایی: (Trilogy)
مجموعه ی سه نمایش نامه کامل که پیوندشان یک سرگذشت بلند و یا یک مضمون محوری یا یک اندیشه باشد. 13) شخصیت: (Character)
قصد ارسطو از شخصیت، خلق و خو، ویژگی یا خصلت های رفتاری است که نمایش نامه نویس به عنوان سبب های عمل مطرح می کند. 14) شخصیت پردازی: (Characterization)
نمایش عمل ها، رویدادها و گفتگو چنان که تماشاگر بتواند شخصیت های نمایشی را مانند تک چهره های موجودهایی زنده و واقعی درک کند. 15) صحنه: (Stage)
محل داستان در یک عمل نمایشی. صحنه، معانی دیگری نیز در حوزه ی تئاتر دارد. 16) طرح: (Plot)
ارسطو«ترتیب رویدادها» را طرح نامیده است. 17) طرح خطی: (Linear Plot)
گونه ای طرح نمایشی که رویدادها در رابطه ای علت و معلولی در خطی مستقیم در پی هم می آیند تا موضوع را روشن و درک پذیر کنند. 18) کشمکش: (Conflict)
عنصر ستیز در عمل یک نمایش که حاصل عمل متقابل میان نیروهای متضاد در یک طرح است. کشمکش انواع مختلف دارد. 19) گره افکنی: (Rrsolution)
در ساخت نمایشی، آن بخش از نمایش که از آغاز عمل تا نقطه ی بحران، یعنی گره گشایی، ادامه می یابد. 20) گره گشایی: (Resolution)
در ساختمان نمایشی، گره گشایی بخشی از عمل یک نمایش است از لحظه ی بحران تا پایان نمایش نامه. 21) گفتار پایانی: (Epilogue)
گفتاری که در پایان یک نمایش، به وسیله ی یکی از بازیگران و خطاب به تماشاگران بیان می شود. 22) مکان: (Locale)
فضای عینی داستان که عمل نمایشی در آن جا روی می دهد. 23) موقعیت نمایشی:
(Dramatic Situation)
ماهیت یک کار نمایشی که به پیوندهای یک شخصیت با دیگر شخصیت ها و موقعیت ها و نیروهای مؤثر به این پیوندها اشاره دارد. 24) نقطه ی عزیمت: (Piont of attack)
نقطه ی عزیمت به لحظه ای در نمایش گفته می شود که در ساختمان طرح، عمل آغاز می شود. بررسی عناصر نمایشی در قصص سوره ی بقره:
1 داستان حضرت آدم علیه السلام ، آیات 29 الی 39
2 داستان گاو بنی اسرائیل، آیات 67 الی 73
3 داستان طالوت علیه السلام ، آیات 246 الی 252
4 داستان نمرود، آیه ی 258
5 داستان شهر خالی، آیه ی 259
6 داستان حضرت ابراهیم علیه السلام و پرندگان، آیه ی 260
داستان حضرت آدم علیه السلام آیات 29 39):
و به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، نوید بده که ایشان را بوستان هایی است که در فرودست آن جویباران جاری است؛ هرگاه از میوه های آن روزی یابند، گویند این همان است که پیش ترها از آن بهره مند بودیم؛ و به ایشان همانند آن داده شود؛ و در آن جا جفت های پاکیزه دارند؛ و هم در آن جا جاویدانند«25»خداوند پروا ندارد که به پشه و فراتر [یا فروتر] از آن مثل زند، آن گاه مؤمنان می دانند که آن [مثل [راست و درست است [و] از سوی پروردگارشان است؛ ولی کافران می گویند خداوند از این مَثل چه می خواهد؟ [بدینسان] بسیاری را بدان گمراه و بسیاری را راهنمایی می کند، ولی جز نافرمانان کسی را بدان بی راه نمی گرداند«26» کسانی که پیمان خداوند را پس از بستنش می شکنند، و آن چه خداوند به پیوستن آن فرمان داده است، می گسلند و در زمین فساد می کنند، اینان زیان کارند«27» چگونه به خداوند کفر می ورزید؟ حال آن که بی جان بودید و او به شما جان بخشید. سپس شما را می میراند و دوباره زنده می کند. آن گاه به سویش بازگردانده می شوید«28» او کسی است که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید، سپس به [آفرینش [آسمان پرداخت. و هفت آسمان استوار کرد و او به هر چیزی داناست«29» و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارنده ی جانشینی در زمینم، گفتند آیا کسی را در آن می گماری که در آن فساد می کند و خون ها می ریزد؟ حال آن که ما شاکرانه تو را نیایش می کنیم و تو را به پاکی یاد می کنیم. فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید«30»و همه ی نام ها را به آدم آموخت، سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست می گویید به من از نام های ایشان خبر دهید«31»گفتند: پاکا که تویی، ما دانشی نداریم جز آن چه به ما آموخته ای. تو دانای فرزانه ای«32»فرمود: ای آدم آنان را از نام هایشان خبر ده؛ و چون از نامه هایشان خبرشان داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من ناپیدای آسمان ها و زمین را می دانم«33»و چون به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده برید، همه سجده بردند جز ابلیس که سر کشید و کبر ورزید و از کافران شد«34» و گفتیم: ای آدم تو و همسرت در بهشت بیارامید و از [نعمت های] آن از هر جا که خواستید به خوشی و فراوانی بخورید، ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود«35» سپس شیطان آنان را به لغزش کشانید و از جایی که بودند، آواره کرد و گفتیم: پایین روید برخی دشمن یکدیگر و در روی زمین تا وقت معین آرامشگاه و بهره مندی دارید«36» آن گاه آدم کلماتی از پروردگارش فرا گرفت و [خداوند [از او درگذشت، چه او توبه پذیر مهربان است«37»
گفتیم: همه از آن [بهشت] پایین روید، آن گاه اگر رهنمودی از من برای شما آمد، کسانی که از رهنمودم پیروی کنند، بیمی برایشان نیست و اندوهگین نگردند«38» و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را دروغ انگاشتند، دوزخی اند و جاودانه در آنند«39» 1 اندیشه:
اندیشه ی داستان آدم علیه السلام از آیات 29 و 30 مشهود است. به طوری که می توان گفت، اندیشه ی این داستان حول این دو عبارت است:
«و او به هر چیز داناست»، «من گمارنده ی جانشینی در زمینم»
با توجه به تعریفی که از عنصر اندیشه در فصل گذشته ارایه شد، این دو عبارت، مصداق چنین تعریفی می باشند.
به طور واضح تر می توان اندیشه ی داستان آدم علیه السلام را اینگونه بیان کرد:
«داننده به هر چیز می خواهد جانشینی در زمین بگمارد.» 2 بازشناخت:
عنصر «بازشناخت» به نوعی در مورد فرشتگان رخ می دهد. به طوری که فرشتگانی که در آغاز نسبت به خلق آدم علیه السلام به عنوان جانشین خداوند در زمین معترض بودند، در اواسط داستان، کار به جایی می رسد که همین فرشتگان در مقابل آدم علیه السلام سجده می کنند. در واقع شناخت جدیدی که فرشتگان در مورد جانشین زمین کسب می کنند، منجر می شود که در پایان حضورشان در داستان با نگرشی متفاوت از قبل، صحنه داستان را ترک کنند. لذا با توجه به این توضیح، می توانیم بگوییم که: عنصر «بازشناخت» در داستان آدم علیه السلام کاربرد دارد؛ امّا این کاربرد با کاربردی که در تراژدی دارد متفاوت است. 3 بیان:
«بیان» در داستان آدم علیه السلام به شیوه ی روایی و به طریق گفتگو ارایه شده است. داستان در همان ابتدا با گفتگوی خداوند متعال و فرشتگان آغاز می شود.
اهمیت چنین آغاز و گفتگویی در این است که:
اولاً: خوانندگان، به صورت مستقیم و با زبان خود فرشتگان با دقایق اندیشه های آنان آشنا می شوند و می دانیم که گوش دادن به صورت مستقیم، به مراتب از نقل و گزارش صرف، زنده تر و دلپذیرتر است.
ثانیا: قبل از آن که داستانسُرا (خداوند سبحان) در شناساندن انحراف رفتار شخصیّت محاوره کننده در پایان گفتگو دخالت کند، خوانندگان به طور مستقیم به این انحراف ها پی می برند و این امر در داستان تحقق یافته است. چرا که پس ازآشکار شدن دیدگاه فرشتگان، این پاسخ: «من چیزی می دانم که شما نمی دانید» آمده است. (خوانندگان از این پاسخ می توانند به انحراف رفتار فرشتگان پی ببرند.)
نتیجه این که:«گفتگو»به عنوان یک عنصرتکنیکی، یک وظیفه ی مهم را بر عهده دارد و آن مکشوف ساختن اندیشه های فرشتگان باهمه ی دقایق و جزییات آن در برابر جانشین روی زمین است. بعد از این گفتگو، داستان بیش تر از طریق روایی ادامه می یابد که از خود آیات قابل فهم است. 4 تحوّل:
عنصر «تحوّل» در مورد هر چهار شخصیّت داستان آدم علیه السلام مطرح می باشد. این چهار شخصیت داستان به ترتیب ورودشان به داستان عبارتند از:
الف فرشتگان
ب حضرت آدم علیه السلام
ج ابلیس
د حوّا علیهاالسلام
فرشتگان:
مخالفت با جانشینی آدم علیه السلام (تحوّل) سجده کردن بر آدم علیه السلام .
آدم علیه السلام و حوّا علیهاالسلام :
گفتیم ای آدم تو و همسرت در بهشت بیارامید، (تحوّل) گفتیم پایین روید [به روی زمین]
و به پایین روی زمین رفتن، (تحوّل) فراگرفتن کلمات توسط آدم و در گذشتن خداوند از او.
ابلیس:
ابلیس در مقام فرشتگان، (تحوّل) قرار گرفتن در گروه کافران. 5 رقیب:
به نوعی عنصر «رقیب» در داستان آدم علیه السلام کارکرد دارد.
بر سر سجده نکردن ابلیس آدم را. ابلیس رقیب آدم علیه السلام می شود و تا آخر داستان حضور دارد و در نهایت سبب می شود که آدم علیه السلام به روی زمین پایین برود. 6 و 7 شخصیّت و شخصیّت پردازی:
درباره ی شخصیّت و شخصیّت پردازی در این داستان نکته ای که مهم است، طریقه ی توالی ورود شخصیّت ها به داستان می باشد؛ به طوری که بعد از «گفتگو»ی خداوند با فرشتگان، شخصیت دیگری به نام «ابلیس» ظاهر می شود و در ادامه به همین ترتیب حوّا وارد داستان می شود. البته بهره گیری از این تکنیک ها بر اساس فکر و اندیشه ای است که از بیان این داستان موردنظر بوده است. از این شخصیت ها برخی ویژگی های ناشناخته و مبهمی دارند، همانند فرشتگان. همچنین شخصیت ها به اصلی مانند آدم علیه السلام و فرعی مانند ابلیس، حوّا علیهاالسلام و فرشتگان، قسمت شده اند. همان گونه که شخصیت ها به دو نوع انسان و فرشته تقسیم شده اند. سرانجام، همه ی شخصیت ها بر طبق زبان داستانی، با خصوصیت های متغیر ترسیم شده اند، یعنی هیچ کدام وضعیت ثابتی ندارند؛ به گونه ای که در آغاز داستان با ویژگی های معینی در صحنه ی داستان ظاهر می شوند، اما در پایان به گونه ای دیگر.
در علّت پرداخت شخصیت های داستان به این طریق می توان به این نکته اشاره کرد که غرض و مقصود داستان، بیان «مقام الهی جانشینی آدم علیه السلام بر روی زمین» است؛ بنابراین باید همه ی وقایع و شخصیّت ها در این راستا باشند و این گونه نیز هستند. در نتیجه به آن دسته از ویژگی های شخصیت ها تأکید شده است که در راستای این اندیشه می باشد؛ و اگر فرشتگان مطرح شدند، نشان دهنده ی بُعد الهی و متعالی انسان است که در صورت اطاعت از حقّ تعالی به مقام و مرتبه ای بالاتر از فرشتگان نایل می شود و در غیر این صورت یعنی پیروی از شیطان اهل جهنم خواهد شد و جاودانه در آن جا خواهد ماند.
اما در ارتباط با تقسیم بندی شخصیت ها بر دو نوع اصلی و فرعی، با صراحت می توانیم بگوییم: شخصیت اصلی داستان، آدم علیه السلام است. چرا که این شخصیت برای آدمیان در صحنه ی تجربه ی جانشینی شان در زمین تجسم یافته است. شخصیتی که در تمام قسمت های چهارگانه ی داستان، ایفای نقش می کند.
در بخش نخست: نقش خلیفه جانشین را دارد.
در بخش دوّم: نقش آموزنده ی دانش را ایفا می کند. که همه ی اسما را فرا می گیرد.
و در بخش سوّم: به فرشتگان و ابلیس دستور داده می شود که در برابر او سجده کنند.
و بالاخره در بخش چهارم: عملیات اسکان وی دربهشت و آنگاه هبوط وی در زمین انجام می شود. 8 کشمکش:
عنصر «کشمکش» در داستان آدم علیه السلام بر سر موضوع «سجده کردن بر آدم علیه السلام » بروز پیدا می کند. به طوری که ابلیس به واسطه ی سجده نکردنش، در مقابل خداوند متعال قرار می گیرد و سبب ایجادتضاد می شودکه لازمه ی کشمکش است.
البته کشمکش تئآتری با کشمکش مطرح شده در این داستان ماهیتا متفاوت اند. فقط تشابه ظاهری است که باعث می شود که سجده نکردن ابلیس بر آدم علیه السلام را کشمکش بنامیم. 9 گفتار پایانی:
عنصر «گفتار پایانی» در پایان داستان آدم علیه السلام توسط خداوند متعال بیان می شود. یعنی به نوعی خطاب به جانشینان زمین که اندیشه ی داستان نیز طرح جانشینی در زمین بود چنین می گوید:
گفتیم: همه از آن [بهشت] پایین روید، آن گاه اگر رهنمودی از من برای شما آمد، کسانی که از رهنمودم پیروی کنند، بیمی بر ایشان نیست و اندوهگین نگردند و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را دروغ انگاشتند، دوزخی اند و جاودانه در آنند.(1)
البته نبایست به ظاهر بسنده کنیم و بگوییم که داستان آدم علیه السلام دارای عنصر «گفتار پایانی» است، چرا که باطن و ماهیت امر مهم تر از ظاهر آن است. لذا باید دقیق تر شویم تا دریابیم که واقعا آیات 38 و 39 «گفتار پایانی» در مفهوم تئاتری اند یا نه؟
داستان گاو بنی اسرائیل: آیات 6773 بقره)
و چون موسی به قومش گفت، خداوند به شما دستور می دهد که ماده گاوی بکشید، گفتند: آیا ما را ریشخند می کنی؟ گفت پناه بر خدا می برم که [مبادا [از نادانان باشم«67» گفتند: از پروردگارت برای ما بخواه که چون و چند آن گاو را بر ما روشن کند. گفت: می فرماید آن گاوی است نه پیر و نه جوان، میان سال بینابین؛ پس آن چه دستور یافته اید انجام دهید«68» گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که رنگ آن چیست. گفت: می فرماید آن گاوی است رنگش زردِ روشن که بینندگان را شاد می کند«69»
گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند که آن چگونه است [چون و چند] گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خدای بخواهد راهیاب خواهیم شد«70»گفت: می فرماید آن گاوی است که نه رام [و کاری] است که زمین را شیار کند و کشت زار را آبیاری کند، تندرست و یک رنگ. گفتند: اینک سخن درست آوردی. سپس آن را کشتند و نزدیک بود که این را نکنند«71» و یاد کنید که چون کسی را کشتید و درباره ی او به ستیزه پرداختید [و به گردن همدیگر انداختید] و خداوند آشکار کننده ی چیزی است که پنهان می ساختید«72» آن گاه گفتیم: بخشی از بدن گاو را به او [بدن آن کشته] بزنید [تا زنده شود] و خداوند این چنین مردگان را زنده می کند و معجزات خویش را به شما می نمایاند تا بیندیشید«73» 1 اندیشه:
«اندیشه ی» نهفته در این داستان، در آیه ی 73 بیان شده است: «کَذلِکَ یُحیی اللّه ُ الْمَوْتی...» «خداوند این چنین مردگان را زنده می کند.»
حال برای تبیین این اندیشه، سایر عناصر پدیدار می شوند. 2 بازگشت به گذشته:
در این داستان به یک معنی از عنصر «بازگشت به گذشته» استفاده شده است و البته این بهره مندی در مفهوم تئآتری نمی باشد.
داستان گاو بنی اسرائیل از حادثه ی میانی آغاز می شود؛ به طوری که رویداد میانی این داستان عبارت است از اختلاف نظر در شناسایی قاتل و روی آوردن به حضرت موسی علیه السلام برای به دست آوردن قاتل و نیز کشتن گاو.
این گونه «آغاز» بیان گر اهمیت این رویداد در سلسله ی حوادث داستان می باشد و در واقع حادثه ی آغازین داستان در بردارنده ی معنا و مفهوم ویژه ای است که بر سایر مفاهیم فرعی مزیت و برتری دارد. با اندکی دقت و توجّه خواهیم فهمید که آغاز داستان با این رویداد، در راستای اندیشه ای است که غایت بیان این داستان در آن نهفته است. یعنی داستان «زنده کردن مردگان» درباره ی حادثه فردی است که قاتل وی ناشناخته است. مردم، در شناسایی قاتل، سخت دچار اختلاف می شوند. از این رو، به منظور کشف هویّت قاتل به موسی علیه السلام روی می آورند. موسی علیه السلام به آنان دستور می دهد تا گاوی را که دارای مشخصات ویژه ای است، بکشند و پاره ای از اجزای آن را به مقتول بزنند تا زنده شود و هویّت قاتل آشکار گردد. در این صورت، نخستین رویداد داستان، قتل یک شخص است. رویداد میانی آن عبارت از اختلاف نظر در شناسایی قاتل و روی آوردن به موسی علیه السلام برای به دست آوردن قاتل و نیز کشتن گاو. و آخرین رویداد داستان، زنده کردن فرد مقتول است.
این که قبلاً اشاره شد که یک معنا از «بازگشت به گذشته» در این داستان استفاده شده است، از آیه ی72 بر می آید؛ به طوری که بعداز 5 آیه که درباره ی کشتن گاو بوده است، خداوند می فرماید: یاد کنید که چون کسی را کشتید و درباره ی او به ستیزه پرداختید. [و به گردن همدیگر انداختید] و خداوند آشکار کننده ی چیزی است که پنهان می ساختید.
و سپس در آیه ی 73 می گوید:
آن گاه گفتیم: بخشی از بدن گاو را به او [بدن آن کشته] بزنید [تا زنده شود].
پس معلوم می شود که «قتل» سرآغاز رویدادها و زدن بخشی از بدن گاو به«کشته» آخرین آن هاست.
در ضمن، دلایل آغازیدن داستان به این طریق و رویداد میانی را حداقل می توان چنین بیان کرد که:
الف فرمان «ذبح گاو»: یعنی ما را در مقابل یک فرمان آسمانی قرار می دهد.
ب «کشتن گاو»: وقتی اندیشه ی این داستان «پدیده ی احیای مردگان» است، پس تجلی گاه و مظهر این احیای مرده به وسیله ی کشتن گاو فراهم خواهد شد؛ لذا داستان به این طریق آغاز می شود. 3 پرسش و پاسخ:
داستان گاو نیز به نوعی با عنصر «پرسش و پاسخ» بیان می شود؛ اما این نیز نوع خاصی از پرسش و پاسخ است با معنای متفاوت از معنای تئآتری آن. به طوری که از هفت آیه ای که داستان گاو را بیان می کنند، شش آیه به طریق پرسش و پاسخ می باشد؛ پرسشی که بنی اسرائیل از موسی علیه السلام در مورد بیان خداوند در کشتن گاو می کنند و پاسخی که خداوند از طریق موسی علیه السلام به بنی اسرائیل می دهد. 4 و 5 شخصیت و شخصیت پردازی:
در این داستان، اصل، «کشتن گاو» است؛ نه خود گاو، ولی به خاطر «پرسش»های بنی اسرائیل «پاسخ»های خداوند، پرداختی هنرمندانه به شخصیت گاو داده است. لذا به این معنا، گاو شخصیت اصلی داستان قرار گرفته است.
یکی از شیوه های شخصیت پردازی نیز به همین طریق، یعنی «

لینک کمکی