بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت جستاري در باب هنر :
دین و هنردین و هنر دو عامل اساسی در فرهنگ و تمدن بشری هستند. دو عنصری که تأثیراتی ماندنی بر تاریخ و تفکر آدمی گذاشته اند. مکتوب حاضر تلاشی در راستای کشف رابطه این دو امر و نحوه تأثیر و تأثّر آن دو در یکدیگر است. دین، هنر و فلسفه هنر
بحث دین و هنر نه در چارچوب مباحث خاص دینی جای می گیرد و در زمره معارف دینی محسوب می شود و نه در عِداد بحث های هنری قرار می گیرد. این پژوهش در حوزه فلسفه هنر جای دارد. فلسفه هنر از قبیل فلسفه های مضاف است که در مقابل فلسفه مطلق قرار دارد. فلسفه مطلق، فلسفه مضاف
در فلسفه مطلق یا همان فلسفه بحث از موجودات از آن جهت که وجود دارند، است. به بیان دیگر، فلسفه به کشف حقایق هستی می پردازد و آن ها را مورد مطالعه و کندوکاو قرار می دهد. به این دانش، متافیزیک یا مابعدالطبیعه یا ماوراءالطبیعه نیز می گویند.
اگر فلسفه به امر دیگری اضافه شود، فلسفه مضاف حاصل خواهد شد. دامنه فلسفه های مضاف دایم در حال گسترش است؛ فلسفه اخلاق، فلسفه ریاضی، فلسفه دین، فلسفه علم، فلسفه فقه،... و این رشته هم چنان ادامه دارد. در یک فلسفه مضاف، آنچه فلسفه به آن اضافه شده، از بیرون مورد مطالعه قرار می گیرد. پایه ها و پیش فرض ها و مبانی آن کاوش می شود. مفاهیم اساسی و تصورات بنیادی در آن تبیین می گردد. روابط داخلی بین اجزا یا انواع آن مورد پژوهش قرار می گیرد. ارتباط آن با امور خارج از آن مطالعه می شود. تاریخ تحوّل آرا در آن پی گیری می شود و روش های به کار گرفته شده در آن، مورد داوری و ارزیابی قرار می گیرد. فلسفه هنر
با توجه به آنچه پیرامون فلسفه های مضاف بیان شد، در فلسفه هنر، مبانی هنر و آنچه هنر بر مبنای آن شکل می گیرد و هویت پیدا می کند، ضرورت و ماهیت هنر، مفاهیم اساسی در هنر مانند: زیبایی، فرم، نهاد، ارتباط هنرهای مختلف با یکدیگر، رابطه هنر با امور خارج از آن مانند: فلسفه، دین، جامعه شناسی، روان شناسی،... تاریخ تحوّلات هنری، زمینه و علت این دگرگونی ها و سبک ها و روش های هنری، عوامل پیدایش، گسترش و افول این سبک ها مورد مطالعه قرار می گیرد. با این وصف، فلسفه هنر گستره گسترده ای از مباحث را شامل می شود که یکی از آن، رابطه هنر با امور دیگر مانند دین است. هنر چیست؟
برای بررسی رابطه دین و هنر، ابتدا باید دانست هنر چیست؟ ما چه چیز را هنر می نامیم؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نگاهی پدیدارشناسانه Phenomenologic به آنچه در خارج، نام هنر بر آن نهاده شده، نظر کرد و سپس از منظری تحلیلی Analytical به یافتن تفسیری برای هنر پرداخت تا هر چه بیش تر شامل این پدیدار شود. حال اگر به همین شیوه عمل کنیم، خواهیم دید در هنر عواملی چهارگانه دخالت دارند:
1. هنرمند؛
2. کار هنری؛
3. پیام هنر؛
4. مخاطب.
هنرمند، سازنده کار هنری و خالق آن است. پس میان این دو عامل، نسبت آفرینش وجود دارد. کار هنری همان چیزی است که ما به عنوان مصداق هنر به آن اشاره می کنیم؛ یک تابلوی نقاشی، فیلم، یا قطعه ای موسیقی یک کار هنری است.
کار هنری بر پیام هنر حکایت دارد و آن را بازنمایی می کند. رابطه کار هنری با مخاطب، برانگیختن احساس، عاطفه یا تخیّل اوست. همین احساس، عاطفه یا تخیّل اگر مقصود هنرمند باشد، پیام هنر است و هنرمند از طریق قراردادیِ عمومی Convention پیام خود را منتقل می سازد. از سوی دیگر هنر، ابعاد مختلفی دارد:
1. از ساختی زبانی برخوردار است؛
2. در آن آفرینش و خلاقیت به چشم می خورد؛
3. از زیبایی بهره مند است.
پس برای شناخت هنر باید عوامل چهارگانه، روابط بین آن ها و ابعاد مختلف هنر را بررسی و مطالعه کرد، ولی قبل از آن باید به سؤال دیگری پرداخت که پاسخ به آن، راه را برای شناخت حقیقت هنر هموارتر می کند. تاریخ پیدایش هنر
اگر با این سؤال برخورد کنیم که هنر در چه زمانی و در کجا پدید آمد و ظهور کرد و در پیشینه هستی آدمی، کندوکاو کنیم، خواهیم دید هنر همزاد انسان است. هیچ زمان و زمینی نمی توان یافت که اثری از هنر در آن نباشد. گویا آدمی با هنر آفریده شده، با هنر زیست کرده و با هنر از این جهان به دیار دیگر شتافته است. این همراهیِ انسان با هنر حکایت از ارتباط جوهری هنر با انسان دارد. اگر هنر امری عارضی برای انسان بود، هرگز چنین تلازمی با آن پیدا نمی کرد. می بایست چیزی در جوهر و گوهر آدمی باشد که هنر از آن سرچشمه گرفته و ظهور کرده باشد. پس برای شناخت دقیق هنر، باید انسان را شناخت و در حقیقت او کاوش کرد. حقیقت انسان
در باب هویت آدمی، مسالک و مکاتب گوناگونی در مباحث انسان شناسی Antropology کهن و معاصر مطرح شده است، ولی بسیاری از آن ها در این نکته با هم اتفاق نظر دارند که انسان دارای دو بُعد است: بُعد مادی و بُعد غیر مادی. از اوّلی به جسم، بدن، تن، و طبیعت یاد می شود و دومی را جان، روح، نفس و فطرت می نامند. البته جسم، منشأ گرایش های طبیعی آدمی و جان، سرچشمه تمایلات فطری و خواسته های معنوی اوست. در این میان چون روح آدمی در ارتباط با جسم قرار دارد و در عمل به آن نیازمند است هر چند ذاتش مجرّد و غیرمادی و بی نیاز از جسم است تحت تأثیر تمایلات جسمانی و امیال مادی قرار می گیرد. در واقع زندگی انسان صحنه کارزار دایمی بین طبیعت و فطرت اوست. کشش های طبیعی از یک سو او را به خود می خواند و تمایلات فطری از سوی دیگر او را دعوت می کند. آدمی با انتخاب خود در هر لحظه و در هر عمل مسیر طبیعت یا فطرت را برمی گزیند و در طی زندگی با انتخاب های مکرّر خود هویت و شخصیت خویش را رقم می زند. اگر فطرت او بر طبیعتش غلبه کند از فرشتگان بالاتر می رود و اگر به عکس، طبیعتش بر فطرت غالب شود، از چارپایان و درندگان و شیاطین پست تر می شود.
از این رو صدرالمتألهین شیرازی معتقد است: «انسان» نوع اخیر نیست و خود دارای انواعی است که از رهگذر انتخاب آدمی تحقق می یابند. این انواع عبارتند از: مَلک (فرشته)، بهیمه (چارپا)، سَبُع (درنده) و شیطان. انسانی که فطرت را بر طبیعت خود غالب سازد، «انسانی فرشته» خواهد بود که از فرشتگان برتر و مسجود آن ها است و اگر طبیعت بر فطرت غلبه کند، در صورتی که شهوت غالب باشد، «انسانی چارپا» است که از بهایم و چارپایان عادی پست تر است: اولئک کالأنعام بل هم أضلّ. اگر غضب در او غالب شود، «انسانی درنده» یا «انسانی گرگ» خواهد شد که از درندگان دیگر، درنده خوتر است و اگر مکر و حیله و شیطنت در حیات او غلبه یافته باشد، «انسانی شیطان» خواهد بود که از شیاطین در شیطنت، پیشی خواهد گرفت.
البته آنچه انسان انتخاب می کند، ابتدا صفتی قابل زوال در آدمی پدید می آورد که از آن به «حال» یاد می شود و اگر تکرار یافت، صفتی راسخ و مستحکم حاصل می شود که به آن «ملکه» گویند. ملکات آدمی است که در عالم دیگر تجلّی می کند و بهشتی، یا دوزخی بودن او را رقم می زند. هنرمند
هنرمند، انسانی است که مانند سایر آدمیان از رهگذر انتخاب، شخصیت خود را رقم می زند و در هر لحظه با اختیار و اراده خویش مسیر فطرت یا طبیعت را طی می کند. او آفریننده اثر هنری است و در لحظه آفریدن، حال و هوای خودش را در حد توان و مهارت فنی و هنری خود در اثر خویش بروز می دهد. اگر فطرت او را به سوی خویش کشیده و سرپنجه هنر او در کف معنویات قرار داشته باشد، اثری آسمانی و هنری متعالی و قدسی پدید می آورد و اگر طبیعت در او غلبه کند، گرفتار هوای نفس باشد و دست هایش به قدرت حیوانیّت حرکت کند، هنری زمینی و غیرمقدّس و بلکه پلید شکل می گیرد و روی می نماید.
اگر هنرمند در هنگام خلق اثر هنری آزادانه عمل کند، خود باشد، نه دیگری، هنرش آیینه تمام نمای حالت او در آن لحظه خواهد بود. البته در صورتی که از مهارت کافی هنری برخورد باشد و بتواند احساس و خیال خود را به کمک هنر بیان کند. و اگر خود نباشد و به دیگران توجه داشته باشد و بخواهد خواسته مخاطب یا سفارش دهنده را تأمین کند و این خواسته با تمایل درونی او هماهنگی نداشته باشد، نگاه تیزبین در اثرش نوعی دوگانگی و آمیزش ناهمگون را خواهد یافت که از تأثیر آن اثر می کاهد و آن را در مرتبه پایین آثار هنری قرار می دهد.
در هنر بازاری مشکل هنرمند نگاه او به خریداران و طالبان و مشتریان است که او را از خویش دور می کند و در وانفسای خود و