بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت هنر و اقتصاد در جوامع سنتي و مدرن :
کلید واژه هاهنر، اقتصاد، سنت، مدرن، توسعه، هنر قدسی، هنر مادی و معنویت. چکیده
بررسی هر موضوع مرتبط با حیات و فعالیت انسان، بدون ملحوظ و مرعی داشتن بستر و زمینه فکری و یا جهان بینی جامعه ای که موضوع در آن مورد تحقیق قرار گرفته است، امری مشکل و عملاً غیرواقعی و انتزاعی خواهد بود. به بیان دیگر بررسی یک موضوع در جامعه ای خاص و تسری آن به سایر جوامع (با تفاوت های فرهنگی، تاریخی، دینی، اقتصادی، سیاسی و حتی محیطی و اقلیمی) امری غیرمنطقی و ناموفق خواهد بود. طبیعی است که تبیین رابطه «هنر» و «اقتصاد» و تأثیری که بر توسعه یکدیگر دارند نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. این گونه است که بستر اصلی بررسی موضوع این مقاله فرهنگ ایرانی اسلامی خواهد بود و با این فرض مقاله حاضر سعی بر آن خواهد داشت تا اولاً برای هنر و اقتصاد تعاریفی برگرفته از جهان بینی اسلامی و فرهنگ ایرانی را به عنوان مبنای تحقیق معرفی نماید. علاوه بر آن، ارتباط این دو موضوع را در جوامع سنتی و مدرن مورد بررسی قرار داده و در نهایت پیشنهادهایی را برای زمان حاضر ایران تقدیم خواهد نمود. با عنایت به مطالب مذبور، پس از ذکر مقدمه ای که به لزوم توجه به بستر و زمینه فکری فعالیت های انسان و از جمله هنر و اقتصاد می پردازد. 1. مقدمه
جهان مادی گرای معاصر که همه چیز را با معیارهای کمّی و غالبا مادی و اقتصادی می سنجد، در برخی نقاط جهان تا جایی پیش رفته است که نه تنها آثار و نتایج و فواید فعالیت های بشری را این گونه ارزیابی می کند، بلکه پا را فراتر نهاده و به بازدهی فوری و بالبداهه آن اصرار می ورزد. یکی از مقولاتی که به انحای مختلف به اسارت سرمایه در آمده است، زمینه های مختلف هنری می باشد که کم و بیش (چه از نظر هنرمند، چه از نظر مواد اولیه مورد نیاز او و چه از نظر آحاد جامعه به عنوان مخاطبان هنر) تحت تأثیر موازین اقتصاد رایج جامعه قرار گرفته اند. برای ایجاد این ارتباط و یا بهتر بگوییم برای توجیه این سلطه نیز موضوعاتی همچون «نیاز توسعه هنر به سرمایه» و بالنتیجه «لزوم خودکفایی هنر» و همچنین بازدهی اقتصادی آن مطرح می شود. وضعیت حاضر را شاید بتوان از ثمرات دوران مدرن شمرد که همانند گذشته لزومی به عجین بودن زندگی و فعالیت های انسان با هنر نمی بیند و هنر را مقوله ای منتزع از زندگی جدید قلمداد می کند که ایجادش به عده ای خاص محدود است که البته هزینه هایی دارند و لذا مصرف کنندگان آثار هنری باید این هزینه را بپردازند.
به هر ترتیب نوشتار حاضر بدون ادعای پرداختن به جنبه های مرتبط با «هنر» و «اقتصاد» سعی بر آن دارد تا رابطه آن ها را در جوامع گذشته و معاصر مورد کنکاش اجمالی قرار دهد. 2. هنر و موضوعات مرتبط با آن
در فرهنگ دهخدا «هنر» به معانی زیر آمده است: علم، معرفت، دانش، فضیلت، کمال، کیاست، فراست و زیرکی. این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را در بر دارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران می نماید. هر کجا عنایت آفریدگار (جل جلاله) آمده همه هنرها و بزرگی ها ظاهر کرد (تاریخ بیهقی).
خطر، اهمیت، قابلیت، لیاقت، کفایت، توانایی فوق العاده جسمی و روحی، صنعت و حرفه و شغل و پیشه و کسب و خاصیت،(1) دیگر معانی هنر هستند.
بی مناسبت نیست تا به ریشه واژه (art) نیز که هنر به عنوان معادل آن انتخاب شده است، اشاره ای بشود: ریشه واژه (art) از لغت لاتینی «آرس» به معنی ساختن، گرفته شده است. در ادوار مختلف تاریخ، واژه هنر به روش درست و مناسب ساخت و ایجاد اشیا و اعمال انسانی گفته می شد. مهارت در انجام کار به عنوان ثمره معرفت و ممارست، مهارت فنی و حرفه ای، کاربرد مهارت در موضوعات ذوقی مثل شعر و موسیقی و رقص و... معانی ای است که برای artمطرح می باشد.(2) به این ترتیب این تفکر بر متن زندگی منطبق بوده و از آن تفکیک ناپذیر بود. این واژه art در فارسی معادل «فن»، «هنر» و گاهی «صنعت» به کار می رفته است. واژگان «فن» و «هنر» به معنای امروزین خود نیز به توانایی انجام عمل و یا ساختن صحیح چیزی اطلاق می شوند. شعرای پارسی گو، مثل فردوسی، هنر را به معنای صنعت نیز به کار برده اند. واژه صنعت نیز که امروز معادلی برای واژه تکنولوژی می باشد، به «فنون» اشاره دارد که در فرهنگ اسلامی، همان، هنر (و یا هنرهای تجسمی) است.(3) چنان که گذشت، وحدت بین معنای «هنر»، «فن» و «صنعت» در زندگیِ جامعه سنتی گویای یکپارچگی و وحدت زندگی انسان است؛ وحدتی که بر گرفته از جهان بینی سنتی بوده و بر همه اعمال و رفتار و تولیدات انسان حاکم است.
مروری اجمالی بر ادبیات ایران نیز گویای این واقعیت است که مفهوم هنر محدودیت امروزه را نداشته و جملگی کمالات معنوی انسانی که نشان از جهان بینی و تفکر و انسانیت و آرمان های او داشته اند را شامل می شده است.
از جمله به معنای: ویژگیهای بزرگان
پس آنگاه سام از پی پور خویش |
هنرهای شاهان بیاورد پیش |
فردوسی تقوی و دانش
تکیه بر تقوی و دانش درطریقت کافریست |
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش |
حافظ حکمت
عیبِ می جمله بگفتی هنرش نیز بگو |
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند |
حافظ منشای الهی داشتن
نخست آفرین کرد بر دادگر |
کز اوی است نیرو و فرّ و هنر |
فردوسی عشق
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش |
که بنده را نخرد کس به عیب وبی هنری |
حافظ عاشقی و رندی و نظربازی
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش |
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام |
حافظ حقیقت
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند |
قبای اطلس آن را که از هنر عاری است |
حافظ
مرحوم علامه جعفری علیه الرحمه در تعریف هنر، نوع نگرش و بینش های چهارگانه «بینش علمی محض»، «بینش نظری»، «بینش فلسفی» و «بینش مذهبی» را دخیل می داند که هر کدام منجر به ارایه تعریفی خاص از هنر می شوند. به هرحال، هنر را یکی از نمودها و جلوه های بسیار شگفت انگیز و سازنده حیات بشری دانسته و نمودِ هنری را جایگاه تلاقی روحی بزرگ که دارای نبوغ هنری است با دیگر ارواح انسان ها قلمداد نموده و معتقد است که این تلاقی باید هم برای روحِ بزرگِ هنرمند مفید باشد و هم برای ارواح تماشاگر.(4) ولی هنر را به دو دسته «هنر پیرو» و «هنر پیشرو» تقسیم نموده و معتقد است که معنای پدیده پیرو آن است که از خواسته ها و تمایلات و اخلاقیات رسمی و دانسته های معمولی تبعیت می نماید؛ در حالی که منظور از هنر پیشرو تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آن ها و قرار دادن آن ها در مجرای حیات معقول با شکل جالب و گیرنده می باشد.(5)
مرحوم دکتر شریعتی هنر را این گونه تعریف می کند:
هنر یک مقوله دینی است و یک حقیقت متعالی و مقدس است که نجات بخش بشریت است و همچنین یک رسالت متعالی و مافوق مادی و صد در صد انسانی دارد.(6)
او معتقد است:
هنر، عبارت است از کوشش انسان برای برخوردار شدن از آنچه که باید باشد، امّا نیست.(7)
توجه به تعریفی که هربرت رید از هنر می نماید، هنر کوششی است برای آفرینش صور لذت بخش،(8) نشان از تأثیر فرهنگ و جهان بینی بر تعریف هنر برای هر جامعه ای دارد. چرا که معنای آفرینش و لذت، برای مکاتب مختلف، مفاهیم متفاوت و حتی متضادی می باشند که در مقولات مختلف حیات نیز گوناگون هستند.
به هر حال موضوعات مرتبط با هنر را در عناوینی همچون «معنای هنر»، «مراتب هنر»، «طبقات هنرمندان»، «توسعه هنر» و «منشای هنر» می توان خلاصه نمود. مراد از هنر در سطور فوق مورد اشاره قرار گرفت که البته با تبیین «مراتب هنر» نیز به وضوحِ آن افزوده خواهد شد. مراتب هنر
جهان بینی هر مکتب و جامعه و هر فردی، زیر بنا و اساس نحوه نگرش به فعالیت های ذهنی و عملی انسان را تشکیل می دهد و لذاست که ارایه تعریفی واحد از هنر، بدون ملحوظ داشتن جهان بینی، ممکن نیست. به هر حال با توجه به جهان بینی های رایج می توان برای هنر، مراتب و درجاتی را قید کرد. از آن جایی که هنر محملی است که ذهنیات را به صورت عینیات معرفی می کند و یا به عبارت دیگر، هنر به طور عام عبارت از بیان یک مفهوم (روحانی یا روانی یا مادی مرتبط به مراتب سه گانه حیات انسان)(9) به نحوی جذاب و گیرا و مؤثر بر ذهن و روان مخاطب توسط ابزاری مادی و روش های خاص است، می توان گفت که جهان بینی در وهله اول به مختصات مفهوم مورد نظر توجه دارد و در مرحله ثانوی به ابزار و روش ها.
بر مبنای جهان بینی توحیدی و به طور عام جهان بینی های دینی، مختصات مفهومی هنرها عمدتا بر جنبه های معنوی و روحانی متمرکز می باشند. لذاست که تعبیر «هنر معنوی» در این جهان بینی ها مصداق دارد. در حالی که بر مبنای جهان بینی های مادی توجه اصلی مختصات مفهومی هنرها بر جنبه های ذهنی و مادی حیات انسان متمرکز هستند. در این جهان بینی ها تعبیر «هنر مادی» مصداق گویاتر و مناسب تری دارند. با این توضیح که این تعبیر به معنای تهی بودن «هنر مادی» از مفاهیم غیر مادی (اخلاقی، روانی، و حتی معنوی و روحانی که به هرحال انسان فطرتا به آن ها تمایل دارد) نمی باشد، بلکه این تعبیر از آن جهت انتخاب شد که اولاً، متفکرین و بانیان چنین جهان بینی و مکاتبی اصولاً ماوراءالطبیعه را انکار می نمایند و ثانیا، این که اصولاً در عالم دو دسته جهان بینی اصلی در مقابل هم قرار دارند؛ «جهان بینی توحیدی یا جهان بینی الهی و جهان بینی شرک یا جهان بینی مادی» که سایر جهان بینی ها می توانند شقوقی از آن ها باشند.
با توجه به این دو مرتبه اصلی از هنر، «هنر معنوی» و «هنر مادی» از هنرهای دیگری نیز به عنوان زیر مجموعه آن ها می توان نام برد که تنها به آن هایی اشاره می شوند که می توان آن ها را با موضوع مقاله مرتبط دانست:
هنر قدسی: مقدس، چیزی است که در آن حضور الهی باشد، یعنی امر الهی در آن حاضر باشد.(10) به عبارت دیگر هنر مقدس، هنری است که در آن حضور و قرب حق مشاهده شود و دیدنِ آن یادآور خداوند در ذهن انسان باشد.(11) به این ترتیب همه هنرها هم می توانند مقدس باشند و هم این که جنبه مادی و دنیوی به خود بگیرند. (مثلاً: هم می توان موسیقی و شعر و معماری و نقاشیِ معنوی داشت و هم موسیقی و شعر و معماری و نقاشی مادی).
هنر مقدس نه ذهنی و سوبژکتیو است و نه عاطفی و نه یک امری اعتباری، بلکه واقعیت عینی دارد. هنر مقدس از بطن وحی برخاسته است. اگر هنر مقدس باشد لازمه آن وحی است و از بطن و متنِ وحی الهی ناشی شده است. اولاً، هنر مقدس تابع یک قواعد عینی در ظهور است. چطور اسمای الهی در عالم ظاهر شدند و آن ذات نامتناهی بدون اسم و رسم در عالم، ظهور کرده است؛ همان اصول (البته در حد انسانی) نیز در واقعیت هنر نمودار است.
انسان به اعتبار این که خلیفه خداست، صورت الهی دارد و همان صفاتی را که خداوند در خلقت به کار گرفته است، در آفرینش هنری به کار می گیرد. خداوند خود را در قرآن چنین وصف کرده است: هو اللّه الخالق الباری ء المصوّر له الاسماء الحسنی(12) این سه اسمی که در این آیه آمده است اتفاقا با هنر ارتباط دارد. خداوند خالق است، باری است و مصور و بدیع است. در واقع انسان به اعتبار این که صورت الهی دارد، این صفات در او تجلی کرده است. دلیل دوم برای این که هنر مقدس، عاطفی صرف نیست؛ این است که مورد تعقل و مشهود واقع می شود. دلیل سوم بر عینی بودن هنر این است که وصول به حقیقت است.(13)
هنر دینی: روشن شد که اساسی ترین وجه هنر سنتی، هنر قدسی است که با مجموعه حیات سنتی پیوند خورده است. هنر دینی، هنری است که اگر چه مضامین خویش را از دین گرفته است، لکن به صورت غیر مستقیم تری به اصول مذهبی اشاره دارد. مثلاً: مینیاتور در مقایسه با کتابت قرآن مجید به عنوان هنر قدسی. یا شمایل نگاری، در عین این که در مسیحیت، هنری قدسی است، در عالم اسلام می تواند با در برداشتن مضامینی دینی به عنوان هنر دینی مطرح شود، لکن نمی توان آن را به عنوان هنر قدسی معرفی نمود. یا فی المثل سرودخوانی در مسیحیت، هنری قدسی است، در حالی که در اسلام جای خود را به تلاوت قرآن مجید داده است و در اسلام خواندن سرودهای مذهبی در عین دینی بودن، قدسی نیستند.
هنر دینی آن است که مضمون آن دینی باشد، لکن از صور و شیوه های اجرای غیر سنتی بهره گرفته است. مانند بناهای مذهبی بعد از رنسانس یا نقاشی های مذهبی قرون اخیر.(14)
هنر تجارتی: هنری است که اصطلاحا در خدمت تجارت و بازرگانی قرار می گیرد. این هنر که تابع و منطبق با مصارف تجاری است زمینه هایی را در بر می گیرد که به نحوی به ازدیاد مصرف کالا و یا جلب نظر انسان ها ایفای نقش نمایند. هنر تجارتی که مستقیما با اقتصاد (سرمایه) سر و کار دارد، توسط کسانی عرضه می شود که غالبا در استخدام مؤسسات بزرگ اقتصادی بوده و در زمینه هایی همچون طراحیِ صنعتی، نقاشی، مجسمه سازی، مصورسازی، طراحی بسته بندی، پوسترسازی برای تبلیغات و امثالهم ظهور می کند.(15)
هنر بازاری: اصطلاحا به تولیداتی اطلاق می شود که با تشابهاتی (ابزاری، روشی و موضوعی) که با هنرهای اصیل دارند، به جوامع ارایه شده و قصد اصلی از ارایه آن ها کسب درآمد است. مثل هر نوع نوازندگی و خوانندگی و فیلم و نمایش و شعر و ادبیاتی که تنها نام این ها را بدون محتوایی معنوی و ارزشمند و یا حتی بدون ابداع و نوآوری برخود دارند. در واقع، هنر بازاری، شبه هنر و یا هنر کاذبی است که تنها ظاهر و کالبد و فاقد معنایی معنوی و کیفی است و به قصد ارضای نیازهای کم اهمیت مادی و کسب درآمد می باشد.(16)
برای هنر، تعابیر دیگری از جمله: هنر آکادمیک، هنر اجرا، هنر انتزاعی، هنر بدوی، هنر قومی، هنر تزیینی، هنر زشت، هنر زیبا، هنر فاسد و هنر کاربردی نیز مورد استفاده قرار می گیرند که مطالعه در مورد آن ها به منابعِ مربوط ارجاع می شود.(17)
مقاله حاضر با تکیه بر هنر معنوی به عنوان مرکز توجه جامعه ایرانی، هنر را به عنوان محملی می داند که ذهنیات هنرمند را به صورت عینیات معرفی می نماید و به عبارتی تجلی عرفان و معنویات مورد باور جامعه است که در قالب بیانی مادی (کلام، شکل یا صوت) به منصه ظهور می رسد. طبقات هنرمندان
هنرمند به فردی اطلاق می شود که در یکی از رشته های هنری به خلق اثر توفیق یابد که به عنوان آثار هنری شناخته شود. بنابراین صِرف پرداختن به یک رشته هنری نمی تواند کسی را به صفت هنرمند متصف گرداند. در حالی که امروزه با شدّتی به مراتب بیش تر از گذشته، چنین امری رایج است و استناد اشتغالِ(!) فردی در یکی از رشته های هنر هم، خودِ فرد، خویش را هنرمند تلقی می نماید و هم این که بسیاری افراد چنین می اندیشند که فی المثل هر نوازنده ای، هر بازیگری، هر تصویرگری، هر گوینده ای، هر ساختمان سازی، خویش را هنرمند می داند. فراتر از آن هرکس که در هر رشته هنری به نحوی خدمت رسانی می کند، خویش را جزء گروه هنرمندان قلمداد می نماید. به عبارت دیگر «هنرمند بودن» گاهی به عنوان شغل مطرح می شود. در حالی که هر کس که در یکی از رشته های هنری، کاری شبه هنری انجام می دهد، نمی تواند و نباید «هنرمند» تلقی شود. به عبارت دیگر هر بازیگر و هر شاعر و هر نوازنده و هر نقاشی هنرمند نیست؛ هرچند که بسیاری از مردم را توان انجام کارهای آنان نباشد که توان انجام بسیاری مشاغل دیگر را نیز ندارند. فرض کنید که حضرت لسان الغیب، غزلِ با مطلع «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها» را دوبار در دو مجلس و در دو زمان متفاوت (و حتی با اندک تغییراتی) بخواند، هیچ کس آن را به عنوان دو غزل و دو اثر هنری از ایشان نخواهد پذیرفت. اگر این حقیر نیز در مجلسی آن را قرائت کنم، هیچ کس بنده را شاعر ندانسته و آن را به عنوان «هنرِ من» به حساب نخواهد آورد. حال چگونه می شود که تکرار آثار هنرمندان بزرگ، مثلاً در موسیقی و نقاشی، تکرارکننده را هنرمند می نمایاند؟ به هرحال با پذیرش اجباری آنچه که در جامعه می گذرد و هنرمند قلمداد کردنِ تکرارکنندگان آثار هنری در طبقه بندی هنرمندان، آن ها را به هنرمندان هنر اصیل و بکر و هنرمندان تکرارگر تقسیم می کنیم و کار این بزرگواران به شرط صداقت در امانت و ترویج هنرِ اصیل در بین مردم و از خویش قلمداد نکردن آثار دیگران از ارزشی درخور برخوردار است. چرا که به هرحال مروج هنر اصیل هستند. توسعه هنر
قبل از ورود در بحث توسعه هنر، بی مناسبت نیست تا در مورد مفهوم توسعه توضیحی ارایه شود. توسعه اگرچه به معنای فراخی و فراخ کردن، فراخی و وسعت(18) آمده است، لکن مفهوم آن امری حداکثر دو بعدی (با طول و عرض) و روی سطح بوده و عمق و فرازی ندارد. مضافا این که این واژه، معادل کلمه Developmentاست که بدوا برای توسعه های مادی و اقتصادی مطرح بوده است(19) که به تدریج برای سایر جنبه های مرتبط با حیات اجتماعی، همچون انسان، فرهنگ، سیاست، هنر، عدالت اجتماعی و امثالهم نیز مورد استفاده قرار گرفته است. با عنایت به این که اصل واژه، غربی است و جهان بینی و تفکر مسلط بر مغرب زمین، تفکری مادی و اومانیستی و Secularاست(20) و این واژه نیز بدوا برای توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار گرفته است. می توان چنین استدلال کرد که ضعف این واژه گزینی چند است: اولاً این که به بعد معنایی و رشد و اعتلا و حرکت به بالا (که به صورت سمبلیک، نشانه معنویت است)(21) توجهی ندارد. ثانیا با توجه به پیشینه و وجه تسمیه آن در مقولات مرتبط با حیات معنوی انسان مفهومی رسا ندارد و ثالثا این که استفاده از این واژه نارسا تأثیری منفی بر هویت زبان فارسی خواهد داشت.(22)
باتوجه به این که فضای نوشتار حاضر، فضایی هنری و غیر مادی است که رعایت راسیونالیته بی رحم معاصر(23) در آن الزامی نیست و می توان ازحکمت ومعانی ونمادها سخن گفت، بی مناسبت نیست تا نظر یکی از بزرگان در مورد تعالی (رو به بالا بودن) ذکر شود.از میان تمام موجودات عالم، هنر غیر دینی، هنر عرضی و دنیوی است و هنر طولی است. از میان تمام موجودات عالم، خداوند انسان را راست قامت آفریده است و در این مطلب سری نهفته است و عبث نیست. به تعبیر قرآن أفمن یمشی مکبّا علی وجهه اهدی ام من یمشی سویّا علی صراط مستقیم؟ «آیا کسی که چهار دست و پا و واژگونه راه می رود به هدایت نزدیک تر است یا کسی که به راه راست می رود؟»(24)
این که انسان راست قامت آفریده شده است یک معنای سمبلیک دارد؛ راست و عمودی و طولی و به تعبیر قرآن مکبا علی وجهه؛ یعنی «واژگونه نیست» و بنابراین این امر باید در تمامی مظاهر وجودِ انسان جلوه گر باشد. هنر انسان و تفکر انسان باید عمودی باشد. دین هم یک مسأله عمودی است، یعنی یک امر صرف دنیوی نیست. بنابراین هنر حقیقی همیشه به اصطلاح، طولی یا عمودی است؛ نه افقی و دنیوی.
بزرگی گفته است که اگر انسان در یک کلیسای واقعی یا در یک مسجد بایستد، فکر می کند که در مرکز عالم ایستاده است. یعنی تمام عالم را به بالا می بیند، ولی اگر در یک کلیسا یا مسجد غیر دینی بایستد (چون امکان دارد کلیسا یا مسجدی باشد که جنبه مقدسی نداشته باشد یا سبکی داشته باشد که سبک غیر دینی باشد) در آن حالت فکر می کند که در مرکز عالم نیست؛ فکر می کند مثلاً در وسط تهران یا پاریس ایستاده است. یعنی وجود زمینی را احساس می کند و افقی به سوی عالم بالا ندارد.(25)
بنابر آنچه که گذشت سعی بر آن خواهد بود تا از تعبیر «اعتلای هنر» به جای «توسعه هنر» استفاده شود. البته این امکان هست که مراد از تعبیر «توسعه هنر» همه گیر نمودن هنر و فراهم آوردن امکانات لازم برای همگان (و یا اکثریت جامعه) در بهره مندی از آثار هنری باشد که در این صورت نیز به جهت اجتناب از خلط موضوع استفاده از واژه «رواج» یا «ترویج» یا «همگانی نمودن هنر» پیشنهاد می شود. منشأ هنر
منشأ هنر (به طور عام) را می توان انسانیت انسان دانست. چرا که برای سایر موجودات، «هنر» «آثار هنری»، «بیان هنری» و در واقع ظاهر نمودن و تجلی بخشیدن معنویات و ارزش ها در لباس ماده و به ویژه هنرهای شناخته شده، معنایی ندارد. قبلاً گفتیم که تنها انسان است که به جهت روح الهی غیر مادی و مجرد خویش که به صورت خداوند خلق شده است،(26) می تواند به مرتبه علم برسد و چون به این مرتبه رسید امکان علم به حقایق را نیز می یابد. این ویژگی ها به همراه سایر مختصات انسانی، همچون اراده و اختیار و عشق به جمال و کمال جویی، سبب می گردد تا در پی بیان حقایق معنوی به زبان دنیایی باشد که حیات ظاهری او در آن جریان دارد؛ یعنی زبان ماده. در این جاست که هنر به منصه ظهور می رسد. به بیان ساده، یکی از مبانی (منشأ) هنر، قوه آفرینندگی و خلاقیتی است که در انسان به ودیعه نهاده شده است. حب ظهور و اظهار را نیز که در واقع همان عینیّت بخشیدن است، یکی از لوازم هنر شمرده شده است.(27) منشأ این حب نیز به حدیث قدسی «کنت کنزا [مخفیا]و احببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» ارجاع می شود.(28) 2. اقتصاد و مختصه های آن
اقتصاد موضوعی است که تعاریف مرتبط با گونه های مختلف آن با استفاده از منابعی که متضمن مبانی فکری مورد نظر هستند، در این قسمت تبیین خواهند شد. به عبارت دیگر از آن جایی که موضوعات مطروحه در مقاله، متوجه مسایل ایران است، بنابراین همانند مفاهیم مرتبط با هنر، موضوعات اقتصادی نیز در فرهنگ ایرانی معرفی خواهند شد. مرحوم دهخدا اقتصاد را چنین معنا نموده است: «میانه راه رفتن، میانجی نگاه داشتن، میانه نگاه داشتن، میانه روی در هر کاری، قصد». و علم اقتصاد: «عبارت از علم به مجموع وسایلی است که برای رفع نیازمندی های مادی باشد، از آن استفاده می شود».(29)
مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز اقتصاد را که ریشه ای عربی دارد، چنین تعریف می نماید: «اقتصاد به معنی گرفتن قصد و قصد به معنی میانه است. پس اقتصاد به معنی میانه روی در امور و پرهیز از افراط و تفریط در امور است. و امت مقتصده امتی است که در امر دین و تسلیم نسبت به دستورات الهی میانه و معتدل باشد».(30)
حضرت امیر علی علیه السلام در نهج البلاغه، این واژه (اقتصاد) را وقتی که در مورد نبی اکرم صلی الله علیه و آله به کار می برد، دقیقا به همین معنای تعادل است. حضرت امیر علیه السلام در فضیلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: سیرته القصد و سنته الرشد و کلامه الفضل و حکمه العدل؛ یعنی: «سیرت پیامبر اعتدال و سنتش رشد و کلامش جداکننده حق از باطل و حکمش عدل محض است».(31)
از سوی واژه Economyکه واژه اقتصاد به عنوان معادل فارسی آن برگزیده شده است، به معنای مدیریت خانه، مدیریت (به طور عام)، مدیریت سرمایه، مدیریت دقیق منابع و عقل معاش(32) می باشد.
به هرحال به جهت دور نیفتادن از عرف غالب و وضع موجود، مراد از اقتصاد در این مقاله عبارت از موضوعاتی است که به نحوی با سرمایه و درآمد سروکار دارند و این در عین حالی است که اقتصاد را اصل و بنیاد و یا بهتر بگوییم، هدفِ فعالیت های فرهنگی و هنری نمی داند. 3. رابطه هنر و اقتصاد
طی این قسمت، اصول مشترک و تأثیر گذار هنر و اقتصاد بر یکدیگر و همچنین انواع ارتباطات و تأثیراتی که می توانند بر یکدیگر داشته باشند به اجمال مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و از آن جایی که اصولاً قصد نداریم تعلق «هنر» و «اقتصاد» را به یکی از قلمروهای مختلف معنوی و مادی حیات، منحصر و محدود نماییم، بلکه به تبعیت از تفکر اسلامی که به جملگی موضوعات مرتبط با حیات انسان توجه توأمان معنوی و مادی دارد، برای هر دوی این موضوعات، هر دو وجه معنوی و مادی قابل تبیین است که البته اهمیت و یا درجه ارتباط آن ها برابر نخواهد بود. رابطه اقتصاد و هنر (و یا توسعه هنر) را از دیدگاه های مختلف می توان مورد بررسی قرار داد:
اگر هر چیزی که از هنرها تولید می شود، اثر هنری و به وجودآورنده آن نیز هنرمند نامیده شود و اقتصاد نیز مترادف با درآمدزایی آن فرض شود، تعابیری همچون هنر درآمدزا یا خودکفایی در هنر می توانند کاربرد داشته باشند، ولی باید توجه کرد در این صورت آنچه که برای یک جامعه با جهان بینی الهی، مَدنظر است، اتفاق نخواهد افتاد.
اگر اقتصاد را به معنای تعادل و هنر را مشتمل بر آثاری بدانیم که در یکی از شقوق هنر تولید می شوند، در این صورت می توان رابطه منطقی و تنگاتنگی را برای آن ها تصور نمود. در این حالت هر دو مقوله «اقتصاد» و «هنر» به عنوان دو محمل اصلی «عدالت» در جامعه تجلی خواهند نمود که یکی در پی ایجاد عدالت مادی و اجتماعی و انسانی در حیات جامعه است و دیگری در پی عدالت روانی و معنوی و افزایش تعادل روحی و معنوی انسان می باشد. این تعادل با توجه به میزان گرایش هنر به سمت هنر معنوی یا هنر مادی (مرتبط با جهان بینی های الهی و مادی) بر نوع تعادل انسانی نیز مؤثر خواهد بود.
به هر حال رابطه هنر با اقتصاد را در شقوق مختلف می توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد که این رابطه می تواند به دو گونه دسته بندی شود: یکی این که نوع هنر ثابت و بدون مرعی داشتن معیارهای ارزشی فرض شده و رابطه آن با جنبه های مختلف اقتصاد مقایسه شود. در این مقوله رابطه «هنر» با «اقتصاد هنرمند» با «اقتصاد عمومی» و با «اقتصاد ملی» مطرح می شود. روش دوّم آن است که مختصات اقتصاد، ثابت فرض شده و رابطه آن با هنر در دو مرتبه اصلی «هنر معنوی» و «هنر مادی» مورد بررسی قرار گیرد؛ با این توضیح که در هر دو مرتبه از هنر، مراد، هنر اصیل بوده و از ملحوظ داشتن هنر بازاری و تقلیدی و در واقع «شبه هنر» و یا «هنر بدلی» اجتناب شده است. ذیلاً این روابط به ترتیب مورد اشاره قرار خواهند گرفت:
رابطه «هنر» و «اقتصاد آحاد جامعه» به چگونگی ارتباط هنر و توسعه آن با وضعیت اقتصاد افراد می پردازد. در این رابطه سهم درآمد و اقتصاد فرد و خانواده برای پرداختن و بهره مندی از آثار هنری مورد نظر می باشد. میزان درآمد و همچنین درجه علاقه فرد به نوع و رشته هنری، موضوعاتی هستند که در این زمینه قابل بررسی هستند. هر چه درآمد افزایش یابد، امکان بهره مندی فرد از هنرهایی که نیازمند صرف هزینه بیش تر می باشند، فراهم تر خواهد شد. موضوع یارانه به افراد مشتاق و هنر دوستِ فاقد سرمایه در این مقوله اهمیت می یابد. البته اهمیت یافتن اقتصاد در این مورد سبب می شود که در بسیاری موارد هنر به جنبه های تجملی و لوکس تبدیل شود. بنابراین ارتقای کیفیت آموزش عمومی در مورد هنرهای مختلف و آشنا نمودن مردم به معنا و مفهوم هنرها و همچنین شناسایی کاربردشان در ارتقای کیفیت حیات انسان ضرورت دارد.
رابطه «هنر» و «اقتصاد هنرمند» به تأثیر سرمایه بر کمیت و کیفیت آثار هنری مورد نظر می پردازد. برخی از آثار هنری بیش تر از سایرین به کالا که عده ای در تولید آن نقش داشته و عده ای آن را مصرف می کنند، شباهت دارند؛ مانند سینما.برخی آثار هنری مخاطبان بیش تری دارند، همچون سینما، ادبیات و موسیقی. برخی آثار هنری مخاطبان محدودتری دارند، همچون تئاتر. برخی دیگر، مخاطبان کاملاً محدود و حتی انحصاری دارند که البته مراد از مخاطب می تواند به استفاده کننده نیز اطلاق شود (مثل یک تابلوی نقاشی). بنابراین ملاحظه می شود که نقش اقتصاد و سرمایه نیز در ایجاد آثار هنری رشته های متفاوت هنری، مختلف خواهد بود. به عبارت دیگر میزان سرمایه در اختیار هنرمندان رشته های مختلف هنری، تأثیر جدی بر کمیت و کیفیت ارائه اثر هنری خواهد داشت. این تأثیر، بسته به میزان نیاز به همکاری دیگران و مواد اولیه و امکانات ارایه شده، متغیر می باشد. نکته قابل ذکر در این جا آن است که انتخاب برخی هنرها به عنوان زمینه اصلی فعالیت، تضمینی برای گذران و امرار معاش و به عبارتی کسب درآمد مطلوب نخواهد بود. که البته مرتبه آن به معروفیت و اشتهار و در ضمن استقبال مردم از آثار ارائه شده دارد. فی المثل جامعه ممکن است (به هر دلیلی) از یک اثر مکتوب (کتاب) درجه 2 یا 3 استقبالی به مراتب بیش از یک اثر عالی هنری به عمل آورد.(33)
در بررسی رابطه «هنر» و «اقتصاد عمومی» به چگونگی تخصیص و مصرف بودجه های دولتی به تهیه و ترویج آثار هنری توجه می شود. این بودجه ها قاعدتا نمی توانند تولید ذوق و نبوغ نمایند. نمی توانند آثار هنری یا بهتر بگوییم ایده اصلی و اتوود اولیه اثر هنری بیافرینند. این بودجه ها می توانند مواد اولیه م