فایل رایگان پاورپوینت از عبايي که جا ماند تا پرواز به بهشت

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت از عبايي که جا ماند تا پرواز به بهشت :

ولادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرصت خوبی است برای یاد کردن از شهیدانی که این روزها دوباره فضای زندگی ایرانیان را به عطر شورانگیز شهادت معطّر کرده اند. شهیدانی که «حقیقتاً حق بزرگی بر گردن همه ملت ایران دارند»[1] تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند: «شهید مدافع حرم» امتیازی که آنان را متمایز کرده است: «اگر اینها نمی رفتند و دفاع نمی کردند، امروز دشمنان اهل بیت علیهم السلام حرم حضرت زینب سلام الله علیها را با خاک یکسان کرده بودند، سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دست شان می رسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان می کردند.[2]

اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوه دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن، و دفاع از کشور، دین و انقلاب اسلامی است؛ شهیدان مدافع حرم «با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی کردند، این دشمن می آمد داخل کشور. اگر جلویش گرفته نمی شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها می جنگیدیم و جلوی اینها را می گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند.[3]

امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، «شهادت در غربت» است. «امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمی شود»[4]

ولادت با برکت دختر امیرالمؤمنین علیهما السلام، که حالا دفاع از حریم پاکش نمادی است برای دفاع از «حریم اسلام»، بهانه ای است برای انتشار حاشیه های یکی از دیدارهای خانواده های شهیدان مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیت رهبری[5]

ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!

از سر و صدای بچه های خردسال، می شود حدس زد که خانواده های شهیدی که امروز مهمان آقا هستند، از طایفه شهدای جدیدند؛ همانهایی که نامشان این روزها بیشتر شنیده می شود: «شهدای مدافع حرم».

مگر این بچه ها می گذارند تا در محضر آقا خیلی جدی و رسمی باشی! راستش را بخواهی اصلاً نمی توانی در مقابل ناز و ادای گاه و بی گاه این کودکان معصوم بی تفاوت باشی و همانقدر که دلت با صاحب مجلس است، فکرت با این کودکان! تویی و نازهای فرزندان خردسال شهیدان مدافع حرم؛ دوست داشتن که نه، اصلاً انگار دِینی به گردن توست تا برای لحظه ای هم که شده آنها را در آغوش بگیری و دست نوازش به سرشان بکشی و برای لحظاتی هم که شده با محبت خود، جای خالی بابای شهیدشان را پر کنی! اما این دغدغه و نگرانی خیلی زود از بین می رود. زمانی که رفتار سرشار از عاطفه آقا را با فرزندان شهید می بینی و بوسه باران گونه های فرزندان شهید را؛ پر بیراه نمی گوید یکی از حاضران در مجلس که "ای کاش من هم یک فرزند شهید بودم!»

اما دلم برای دختر خردسال با آن موهای دم خرگوشی اش سوخت. تقلای این طفلک معصوم برای دیدن آقا دیدنی بود. قبل از آغاز مراسم خود را به صندلی آقا رساند و مدتی روی آن نشست. وقت آمدن آقا نیز مادر محکم دستش را گرفت و اجازه نداد تا به سمت ایشان برود. هرچقدر هم تلاش کرد تا در هنگام نماز با گذشتن از صف ها خود را به امام جماعت برساند، موفق نشد. اما برنامه که شروع شد، بالاخره توانست دستش را از دست مادر جدا کند و به آقا برسد و کنار صندلی ایشان جا خوش کند. چادرش هم همراهش بود؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ آنقدر کنار آقا ورجه وورجه کرد تا خسته شد؛ وقتی نوبت به خانواده شهیدش رسید، حیف که دیگر خواب بود و از لذت چشیدن طعم لبخند و بوسه های آقا در بیداری محروم شد.

آغازگر این ضیافت، بیانات آقا در وصف شهدای مدافع حرم و امتیازات آنها نسبت به دیگر شهیدان است؛ «اقدام داوطلبانه»، «اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی»، «پشت کردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند» و «دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام» چهار شاخصی است که آقا برای این شهیدان می شمردند و تاکید می کنند «چهارمین ویژگی بالاترین آنهاست.»

پرواز به بهشت

شاید گُل سخنان آقا اشاره شان به روایاتی از معصومین علیهم السلام است که خانواده های شهیدان را حسابی دلگرم می کند و لبخند شادی و رضایت را بر لبان آنها می نشاند: «ما در روایاتمان مواردی را داریم که ائمه علیهم السلام به عده ای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمانِ ائمه علیهم السلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانه های بقیه مردم عبور کرده و به بهشت می روند؛ خدا اینها را پرواز می دهد. من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری دارم؛ من خیال می کنم اینها همان هایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان می کنم اینها از جمله کسانی هستند در روز قیامت -که همه ما گرفتاریم، همه ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیاء هم مبتلا هستند؛ در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز می کنند، و دیگران به حال اینها غبطه می خورند، اینها از این قبیل اند.»

نوبت گفت وگوی دو طرفه خانواده های شهیدان با آقا می رسد. اولین خانواده، خانواده شهید «هادی کجبافی» از اهواز است. آقا با تجلیل از همسر شهید رشته سخن را به دست می گیرند: «شنیدم شما در مراسم همسر شهیدتان بیانات خوبی داشتید؟» همسر شهید، قرآنی پاسخ می دهد: «هذا من فضل ربی»

ماجرای صحبت هایی که تجلیل آقا را برانگیخته از این قرار است که همسر شهید در یادبود شهیدش در اهواز به درخواست تروریست‎ها برای فروختن پیکر شهید کجبافی پاسخ داده و گفته بود: «ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده ایم و آنچه را که در این راه دادیم، بازپس نمی گیریم. شنیده ایم که برای تحویل شهید عزیزمان دشمن پیشنهاد هزینه ای گزاف داده است، ولی به عنوان خانواده شهید راضی به این کار نیستیم، حاضر نیستیم حتی یک ریال نیز برای تحویل پیکر پاک شهیدانمان به داعش پرداخت شود.»

نوبت به فرزندان شهید می رسد. یکی از پسران در پاسخ به آقا که از ازدواج او می پرسند، می گوید: «می خواستیم عروسی کنیم که پدر شهید شد و نشد» آقا می گویند: «چه اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد. عروسی کنید. ان شاءالله شما بچه های خوب و حزب اللهی هرچه فرزند بیشتر بیاورید نسل جماعت حزب اللهی در کشور بیشتر می شود.»

خانواده شهید «حسین بادپا» از کرمان دومین خانواده شهیدی است که مورد تجلیل آقا قرار می گیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا می رساند؛ پیرمرد نمی تواند جلوی اشکش را بگیرد و با اشک بر پیشانی آقا بوسه می زند.

مادر شهید می گوید: «آقا را اذیت نکن!» آقا پاسخش را با خنده می دهند: «اذیت که نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا می کنند که دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از آقا برای کنکورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا می کنند

لینک کمکی