بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت درآمدي بردو رويکرد متفاوت اسلام فرهنگي ، مدني و سلفي رقباي کنوني گفتمان انقلاب :
*دو رویکرد در تحلیل انقلاب
بعد از گذشت سی وهفت سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هنوز گفتمان یا پکیج انقلاب برای نسل جدید به خوبی معرفی نشده، ما رویکرد در تحلیل انقلاب می توانیم داشته باشیم. یکی رخدادی یا حادثه ای و دوم گفتمانی و یا رویکرد کلان به انقلاب.
*رویکرد رخدادی یا حادثه ای
در رویکرد رخدادی یا حادثه ای، وقتی حوادث یک قرن اخیر را بررسی می کنیم و به انقلاب اسلامی می رسیم، متوجه می شویم این انقلاب تمایز ویژه ای در میان سلسله حوادث دارد و توانسته تاریخ معاصر را دچار گسست کند. به همین دلیل شما تلاش می کنید ریشه های فرهنگی و اجتماعی این حادثه را تحلیل کنید و توضیح دهید که این انقلاب در کشاکش چه حوادثی به پیروزی رسیده و بعد از آن تبدیل به جریانی مسلط شده است، به عبارتی دیگر به طورمعمول، نگاه روندی یا نگاه تاریخی این گونه انقلاب را تحلیل می کند.
*نقطه ضعف نگاه روندی یا تاریخی و مزیت نگاه گفتمانی
اما مشکلی که در این نوع نگاه به انقلاب وجود دارد، این که خود نفس الامر انقلاب، در این تحلیل گم شده و کسی متوجه نمی شود که انقلاب چه گفتمانی را بیان نموده و قرار است بر چه مدلولانی دلالت کند، ما در تحلیل هایمان کمتر به این زاویه توجه کرده ایم به همین دلیل در رویکرد دوم، انقلاب به جای اینکه به عنوان حادثه ای بزرگ در روند حوادث تاریخ معاصر ایران تحلیل شود، به انقلاب نگاه گفتمانی می کند و پکیج انقلاب را تحلیل می کند و آن را متعلق معرفت خودش قرار می دهد.
اگر ما نگاه دوم به انقلاب را بسط دهیم، اتفاق خوبی می افتد و آن اینکه نسبت انقلاب با جمهوری اسلامی یک نسبت لا بشرط می شود، نسبت لابشرط به این معنی که انقلاب یک روح کلی داشته که این روح کلی قرار بوده بر اساس زمینه های بزرگ تاریخی و در نقطه ای از زمین اتفاق بیفتد و این روح بزرگ یا روح کلی توسط حضرت امام(ره) به دلیل عرفان قوی ای که داشته، در یک دوره تاریخی ازدیاد می شود و آن را در یک نقطه جغرافیایی تجسم بخشیده است. اما آن روح کلی، به دنبال جایی می گشته تا خود را نشان داده و تجسم ببخشد و احساس کرده که در جمهوری اسلامی یا در مفهوم سرزمینی ایران جایی برای حلول داشته و در قرن بیستم این بهترین مکان برای حلولش بوده است و در اینجا حلول کرده، اما نسبت این روح کلی با جمهوری اسلامی لا بشرط است یعنی اینکه اگر جمهوری اسلامی کالبد خوبی برای تحقق این روح بزرگ بود در این کالبد می ماند اما اگر ما در نگهداشت این روح بزرگ قصور و کوتاهی کردیم، در این کالبد باقی نمی ماند و از این کالبد جدا می شود و در تاریخ می گردد تا جای مناسبی بیابد و در آن حلول کند و اگر جای مناسبی برای حلول در آن پیدا نکرد، باقی می ماند تا دولت حضرت حجت وقوع پیدا کند. به همین دلیل، انقلاب اسلامی لزوماً مترادف جمهوری اسلامی نیست، البته جمهوری اسلامی تا زمانی که به آن روح کلی وفادار بماند، مصداق خوبی برای آن هست.
*چیستی و نفس الامر انقلاب
اما این انقلاب یک نفس الامری دارد که نفس الامر آن کمتر متعلق معرفت ما قرارگرفته،. به همین دلیل اینکه عرض می کنم انقلاب را از منظر گفتمانی تحلیل کنیم یا اینکه روح کلی انقلاب را مورد بازشناسی قرار بدهیم، می خواهیم از چیزی حرف بزنیم که شناخت آن چیز، ارزش ذاتی دارد، فارغ از اینکه این چه موقع و براثر چه حادثه ای و چرا و چگونه اتفاق افتاده است. لذا وقتی از این زاویه انقلاب را تحلیل می کنم، می گویم انقلاب یک دال است که می خواسته بر یک سری چیزهایی دلالت کند، ما باید مدلولات انقلاب را بشناسیم، به این معنا که این انقلاب چند مدلول داشته است.
*مدلولات انقلاب
انقلاب و جامعه
اولین مدلول انقلاب این بوده که جامعه ذات متغیری دارد، لذا تا ابد مقهور نیروی های طبیعی و ساختارهای اجتماعی نیست. شما می توانید همچنان که خودتان را تغییر دهید، جامعه را نیز متحول کنید و این جامعه ماهیتی دارد که می تواند خود را دچار تحول نموده و از نقطه های نامطلوب به جایگاه مطلوب برساند، به همین دلیل یکی از مدلولات انقلاب این است که خود این انقلاب ذاتاً دلالت بر این دارد که جامعه می تواند دچار تغییر و تحولات بزرگی مانند انقلاب شود. این ایده را که بنده عرض کردم، درواقع در مقابل اندیشه مارکسیست های قبل از انقلاب بود که آن ها معتقد بودند از درون اندیشه های دینی، تئوری انقلابی بیرون نمی آید و تنها ایدئولوژی که می تواند منجر به خلق انقلاب شود، پدیده ای به نام مارکسیست بوده، یعنی مارکسیست است که به صورت علمی توضیح می دهد انقلاب مستضعفین یا انقلاب کارگری چگونه اتفاق می افتد، انقلاب اسلامی ذخیره یا پتانسیلی برای خلق تغییرات بزرگ اجتماعی مانند انقلاب ندارد. اما انقلاب اسلامی در درون خود اولین دلالتش بر این است که می توان تغییرات بزرگی را به وجود آورد و از طریق انقلاب های بزرگ می شود جامعه را دگرگون کرد.
انقلاب و انسان
دومین مدلول انقلاب، این که ما باید دریابیم این انقلاب دنبال چه تعریفی از انسان است؟ آیا می خواسته انسانی را تربیت کند که آن انسان متجلی به شریعت شود؟ یا می خواسته انقلابی را خلق کند که تمام هنجارها و نرم های مذهبی و عقلی را در درون خود یا در رفتار خود تجلی ببخشد، ما در انسان شناسی انقلاب اسلامی ایران، خیلی تأمل نکرده ایم، به عبارت دیگر این پرسش بدون پاسخ مانده که انسان تراز انقلاب چه نوع انسانی است، این انسان از صبح که از خواب بیدار می شود تا شب که به خواب می رود، چه باید بکند؟ صرف اینکه به احکام شرعی عمل کند کفایت می کند؟ معیار دینی بودن این انسان به چیست؟ آیا به رعایت احکام فقه است یا به رعایت احکام و آموزه های اخلاقی مانند رعایت حقوق دیگران است؟ ما راجع به این موضوع بحث نکرده ایم بنابراین یکی از موضوعات مغفول انقلاب اسلامی موضوع نوع انسانی است که این انقلاب بر آن دلالت داشته است، بنابراین پرسش های بسیاری در این زمینه می شود مطرح کرد که این انسان قرار است چگونه بخورد و بیاشامد، قرار است چگونه از لذات زندگی استفاده کند و چه مقدار از آن را به معنویات بپردازد، این انسان تراز به نظر بنده مهم است و انقلاب بر این نوع انسان دلالت داشته است.
انقلاب و دنیا
دلالت سوم انقلاب راجع به دنیاست، به این معنا که آیا این انقلاب قرار بوده برای انسان های روی زمین بهشت برپا کند یا اینکه فقط وعده انقلاب داده؟ ایدئولوژی هایی که وعده اقامه بهشت در دنیا را می دهند، معمولاً سر از خشونت های مذهبی درآورده اند و به سرکوب های اجتماعی منجر شده اند، چون هر انقلابی که وعده بهشت دهد، به نوعی به تصلب در ایدئولوژی می رسد و این تصلب در ایدئولوژی موجب سرکوب و حذف و از بین بردن یک عده می شود. البته بنده معتقد هستم که انقلاب اسلامی ما برخلاف انقلاب های مارکسیستی، اساساً وعده بهشت روی زمین نداده، بلکه تلاش می کرده تا آخرت را به نوعی با زندگی خوب در زمین ترکیب کند، اما هنوز این موضوع در ابهام به سر می برد که انقلاب قصد داشته چه تصویری از دنیا برای ما تعریف کند، همچنان که در مناقشات چند سال اخیر، وقتی بحث تحریم ها پیش آمد، گفتند انقلاب دنبال رفاه و توسعه یافتگی بسیاری برای مردم هست، اما عده ای گفتند خیر، مگر انقلاب ما برای پر کردن شکم یا اقتصاد مردم برپاشده؟ انقلاب ما به دنبال معنویت است، به نظر من این برداشت ها امکان دارد منجر به اتفاقات سوء بشود، به همین دلیل این وجه پرسشگری انقلاب از دین همچنان باقی است که انقلاب قرار بوده چه چیزی از دنیا برای ما تعریف کند؟ بله، یقیناً انقلاب دنبال هرزگی در زندگی نبوده، ولی می خواسته دنیای فراخی از لذت های مادی برای انسان فراهم کند اما در همان محدودیتی که می خواسته به لذات و فواید مادی و دنیوی انسان توجه کند، آن مقدار هم مشخص نیست و به نظر من نیازمند تأمل است.
انقلاب و دین
دلالت دیگر راجع به دین است. اگر این انقلاب ماهیت دینی دارد، انقلاب قرار بوده اولاً چه بخشی از مجموعه دین و دوم چه رویکردی از دین را در جامعه اقامه کند؟ اینکه من می گویم چه بخشی از دین در درجه اول و در درجه دوم چه رویکردی از دین را در جامعه ترویج کند مراد این است که اگر دین را به عقاید، معارف و احکام تقسیم کنیم، آیا انقلاب قصد داشته جامعه ای بنا کند که آن جامعه مبتنی بر احکام شریعت با