فایل رایگان پاورپوینت حقيقت معناي زندگي

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت حقيقت معناي زندگي :

مقدمه

انسان، موجودی است کمال گرا و هدفمند که از بیهودگی، بی معنایی و بی هدفی، سخت گریزان است. بیهودگی و پوچی، چنین موجودی را ارضا نمی کند و از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هرچند تمامی امکانات زندگی فراهم باشد. علّت نارضایتی و سرد شدن زندگی، «ناکامی در رفاه» نیست. زندگی ساده و حتّی سخت را می توان دوست داشت و راضی بود، به شرط آن که معنای زندگی را درک کرده باشیم. آنچه موجب بن بست و ناامیدی در زندگی می شود، «ناکامی در معناطلبی» است.

به بیان دیگر، همان گونه که انسان هم دارای «جسم» است هم «جان»، زندگی نیز دارای دو بخش است: «مواد» زندگی و «معنا» ی زندگی. به نظر شما ناکامی در کدام یک از این دو بعد، خسارت بار است؟ ناکامی در مواد زندگی یا ناکامی در معنای زندگی؟ مواد زندگی، تغییرپذیر و نابودشدنی هستند؛ اما معنای زندگی، جاودانه، پایدار و فناناپذیر است؛ همان گونه که روح انسان، فناناپذیر است. امکان دارد روح از جهانی به جهان دیگر انتقال یابد، اما نابود نمی شود. به میزان اهمیتی که بُعد دوم زندگی دارد، کامیابی یا ناکامی در آن نیز اهمیت می یابد و تفاوت آن با بعد اوّل زندگی مشخص می شود.

ارزش زیستن

پیش از این، بخشی از خاطرات جوان بیست و دو ساله ای را برایتان نقل کردیم که با وجود فراهم بودن تمام امکانات یک زندگی مرفه، به ناگاه، دچار بحران هویت می شود. اگر رفاه، ستون فقرات خوش بختی است، پس چرا او دچار ناامیدی و سرگشتگی شده است؟ او خود می گوید:

هر چند تمام کارهایی را که جامعه برای خوش بخت شدن دیکته می کند، انجام داده بودم، اما هیچ دلیلی برای ادامه زندگی نمی یافتم. نمی دانستم چرا زنده ام و چرا زنده بودنم می تواند مهم باشد. زندگی هیچ معنایی برایم نداشت. این بحران شک و پریشانی، کم کم به تمامی جنبه های زندگی ام کشیده شد.

با خود فکر می کردم، آیا به راستی زندگی کاملًا نسبی است؟ آیا همه اش همین است؟ پنجاه- هشتاد سالی از خوشی ها و ناخوشی های زود گذر [استفاده کردن ]، کار کردن، خوابیدن، خوردن، لذّت بردن از خوشی های زمینی و همین، و بعد انگار نه انگار که روزی زنده بوده ای؟! اگر چنین است پس اصلًا چرا باید زندگی کرد؟ چرا خودکشی نکرد و به همه اینها خاتمه نداد؟ چرا باید برای زندگی بی هدف، تلاش بیهوده کرد؟ چرا باید خوب بود؟ چرا باید به فکر سلامتی بود؟ اگر قرار باشد که دیر یا زود همه چیز با رود زندگی شسته و برده شود، اصلًا چرا باید تلاش کرد؟

هر چه می گذشت، همه چیز بیشتر غیر قابل تحمّل می شد و مرا به این نتیجه می رساند که زندگی به راستی ارزش زیستن ندارد.[1] این، نشان دهنده نقش مؤثر معنا در نشاط و شادابی زندگی است. آلپورت می گوید:

امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشکان، آشکارا از فروید (که ناکامی جنسی را علت ناراحتی های روانی می داند)، روی برگردانده اند و به «هستی درمانی» روی آورده اند که مکتب «معنا درمانی» یکی از آنهاست.[2]

مسئله معنا چند حالت پیدا می کند. یکی «فقدان معنا» است. این حالت مخصوص کسانی است که از آغاز، معنایی برای حیات نمی یابند و زندگی را هیچ و پوچ می دانند. اینان نمی دانند برای چه به دنیا آمده اند و برای چه باید زندگی کنند؛ نه آفرینش را هدفمند می دانند و نه هدفی برای خویش دارند. بحران بی معنایی برای چنین افرادی، خیلی سریع و شدید شکل می گیرد و پیامدهای خود را بر آنان تحمیل می کند.

حالت دوم «ناتمام بودن معنا» است. این وضعیت، مخصوص کسانی است که معنایی برای زندگی در نظر داشته اند، اما وقتی به آن می رسند، آن را بی ارزش تر از آن می بینند که به خاطرش زندگی کنند. این وضعیت، هنگامی پیش می آید که معنای انتخاب شده، توان توجیه به دنیا آمدن، زنده ماندن و مردن را نداشته باشد. ممکن است برخی معناها در آغاز، چنین نمایش دهند که می توانند فلسفه مرگ و حیات را توجیه کنند؛ ولی تا پایان راه، دوام نیاورند. گروه اوّل از آغاز، ناامید و افسرده می شوند و گروه دوم در نیمه های حیات. معناهای ناتمام در آغاز، تولید حرکت و نشاط می کنند؛ اما پس از آشکار شدن بی ارزشی آنها، موجب ناامیدی و سرخوردگی می شوند. معنای زندگی باید با ارزش تر از خود زندگی باشد، چه رسد به یکی از اجزای آن. آنچه می خواهد فلسفه زندگی را توجیه کند، باید فراتر از زندگی و ارزشمندتر از آن باشد. حتی ارزش معادل نیز نمی تواند توجیه کننده حیات باشد.

معنای زندگی، شبیه یک «معامله» است. آنچه یک معامله را توجیه پذیر می سازد، منفعت و سود آن است.

اگر معامله ای، زیان آور باشد و یا دست کم، سودآور نباشد، هیچ توجیهی برای انجام دادن آن وجود ندارد و هیچ انسان خردمندی به چنین معامله ای دست نمی زند.

هر کاری که می خواهد انجام شود باید فایده ای داشته باشد و گرنه انجام دادن آن، بی معناست. در بحث معنای زندگی نیز همین قاعده جریان دارد. معنای زندگی باید ارزشی فراتر از خود زندگی داشته باشد. چیزی که انسان، حاضر است به خاطر آن زندگی کند و به خاطر آن تلاش کند و حتی بمیرد، باید ارزشمندتر از زندگی باشد. در غیر این صورت، پدیده «زیان زندگی» که در ادبیات دین از آن به عنوان «خسران» یاد می شود، رخ می دهد.

دنیا مقطعی از زندگی است که به لحاظ زمانی، بخش ناچیزی از حیات انسانی را تشکیل می دهد. بیش از چند سال در این دنیا زندگی نمی کنیم و حیات جاوید ما در سرای دیگر است. به لحاظ ارزش نیز دنیا و هر آنچه در آن است، ناچیز است. به خاطر انسان و د

لینک کمکی