فایل رایگان پاورپوینت مناظره پيامبر و پيروان اديان توحيدي و غير توحيدي

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت مناظره پيامبر و پيروان اديان توحيدي و غير توحيدي :

روزی پیروان دین های پنجگانه: یهود، مسیحیت، دهریه «مادّی گرایان»، دوگانه پرستان و مشرکان عرب، با رسول خدا نشستی داشتند. یهودیان گفتند: ما می گوییم عُزَیر، پسر خداست. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی؟ اگر سخن ما را بگویی، پس در دستیابی به حقیقت، از تو پیشی گرفته، برتریم و اگر با ما مخالفت کنی، با تو مجادله می کنیم.

مسیحیان گفتند: ما می گوییم مسیح، پسر خداست و با او یکی است. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی؟ اگر از رأی ما پیروی کنی، در باور به این حقیقت، بر تو پیشی گرفته، برتریم و اگر مخالفت کنی، با تو مجادله خواهیم کرد.

طبیعت گرایان گفتند: ما می گوییم اشیا باید باشند و آنها همواره و دائم هستند. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشی، ما در باور به این حقیقت، از تو پیشی گرفته، برتریم و اگر مخالف باشی، با تو مجادله می کنیم.

دوگانه پرستان گفتند: ما می گوییم نور وتاریکی، چرخانندگان [هستی] اند. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشی، در باور به این حقیقت، بر تو پیشی گرفته، برتریم و اگر مخالفت کنی، با تو مجادله می کنیم.

مشرکان عرب گفتند: ما می گوییم بت های ما خدایان اند. آمده ایم ببینیم تو چه می گویی؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشی، در باور به این حقیقت، بر تو پیشی گرفته، برتریم و اگر مخالفت کنی، با تو مجادله می کنیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من به خداوند بی شریک، ایمان دارم و به بت، طاغوت و به هر معبودی غیر او کافرم».

آن گاه خطاب به آنان گفت: «خداوند، مرا برای همه به عنوان بشارت دهنده وانذار کننده وحجّت بر جهانیان، برانگیخته است؛ وبسیار زود است که نیرنگ کسانی را که در دین او نیرنگ کنند، به حلقومشان برگرداند».

مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله و یهودیان

آن گاه، خطاب به یهودیان فرمود: «آیا آمده اید که من سخن شما را بی دلیل بپذیرم؟».

گفتند: نه. فرمود: «چه چیز باعث شده که شما باور داشته باشید که عُزَیر، پسر خداست؟».

گفتند: چون وی پس از آن که تورات از بین رفته بود، آن را برای بنی اسرائیل، بازسازی کرد و این کار را انجام نداد، مگر از آن رو که پسر خدا بود.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «چرا عُزَیر، پسر خدا شد و موسی که تورات را برای شما آورد و معجزه هایی که خود شما هم می دانید، از وی دیده شد، پسر خدا نشد؟ و اگر عُزیر، به خاطر بزرگواری در بازسازی توراتْ پسر خدا شد، موسی باید به پسرِ خدا بودن، اولی و سزاوارتر باشد.

اگر این مقدار از بزرگواری برای عُزَیر، موجب شود که وی پسر خدا گردد، چندین برابر این بزرگی که برای موسی بود، درجه وی باید برتر از پسرِ خدا بودن باشد.

اگر منظور شما از پسر خدا بودن، همان مفهومی باشد که در دنیا در پی رابطه جنسی پدر با مادر، مادران، بچّه به دنیا می آورند، به خدا کفر ورزیده اید و او را به آفریده اش تشبیه کرده اید و ویژگی پدیده ها را برای وی اثبات کرده اید. بنابراین، باید خدا از نظر شما پدید آمده و خلق شده ای باشد که خالقی دارد که وی را ساخته و به وجود آورده است».

یهودیان گفتند: منظورمان این نیست. همان طور که گفتی، این کفر است؛ بلکه منظورمان آن است که وی از نظر قدر و منزلت، پسر خداست؛ گرچه تولّدی هم در کار نبود؛ درست مثل آن که دانشمندی، خطاب به کسی (شاگردی) که می خواهد اکرامش کند و جایگاه و ارزش او را نسبت به دیگران نشان دهد، می گوید: «پسرم!» یا «این، پسرم است» که این سخن برای اثبات به دنیا آمدن وی از او نیست. چون در این صورت، به وی گفته خواهد شد که «این شخص، با تو بیگانه است» و به راستی هم رابطه نَسَبی بین آن دو نیست. کار خدا درباره عُزَیر نیز چنین است که وی به خاطر احترام گذاشتن و نه به دلیل تولّد، وی را فرزند خود قرار داده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این، همان سخنی است که من به شما گفتم. اگر بر این پایه، عُزَیر پسر خدا می گردد، این مقام برای موسی مناسب تر است. خداوند، هر باطلگرایی را با اقرار خودش رسوا می کند و دلیل او را علیه خود او به کار می برد. دلیلی که شما آوردید، شما را به چیزی بزرگ تر از آنچه گفتم، می کشاند. شما گفتید که یکی از بزرگان شما به فرد بیگانه ای که رابطه سببی بین آن دو نیست، می گوید: پسرم! یا این، پسرم است، امّا نه به معنای از او به دنیا آمدن. گاه شما می بینید همین بزرگ، به فرد بیگانه ای برای احترام می گوید: این، برادرم است و به دیگری می گوید: این، استادم و پدرم است و به شخص دیگری می گوید: این، آقای من است و یا خطاب می کند آقایم! و هر چه احترامگذاری اش بیشتر باشد، از این گونه تعبیرها بیشتر بهره می گیرد.

بنابراین، از نظر شما رواست که موسی، برادر خدا، شیخ خدا، و یا آقای خدا باشد، چون وی را بیشتر از عُزَیر، اکرام کرده است؟ همان طور که اگر کسی دیگری را بیشتر اکرام کند، برای احترام، به وی می گوید: ای آقایم!، ای شیخم!، ای عمویم!، ای رئیسم [و ای امیرم ]! و هر آنچه در احترام بیفزاید، در این قبیل تعبیرها می افزاید.

آیا از نظر شما رواست که موسی، برادر خدا، شیخ خدا، عموی خدا، رئیس خدا، آقای خدا و یا امیر خدا باشد، تنها به این دلیل که خدا وی را بیشتر از کسانی که شما آنان را ای شیخم!، ای آقایم!، ای عمویم!، ای رئیسم! و یا ای امیرم! خطاب می کنید، بزرگ داشته است؟!».

یهودیان، متحیر و مبهوت شدند و گفتند: ای محمّد! به ما فرصت بده تا درباره آنچه که به ما گفتی، بیندیشیم. رسول خدا فرمود: «در این باره، با دلی منصفانه بیندیشید. خدا شما را هدایت می کند».

مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله و مسیحیان

آن گاه، رو به مسیحیان کرد و فرمود: «شما گفتید [خداوندِ] قدیم- عزّوجلّ- با پسرش مسیح، یکی شده است. منظورتان از این سخن چیست؟ آیا منظورتان این است که [خداوند] قدیم، برای آن که با این پدید آمده، یعنی عیسی علیه السلام یکی شده، حادث است؟ یا عیسی که حادث است، به خاطر وجود قدیم که همان خدا باشد، قدیم شده است؟ و یا مفهوم سخن شما از این که وی با خدا متّحد شده، این است که وی از کرامتی برخوردار شده است که هیچ کس غیر از وی، از چنین کرامتی برخوردار نگشته است؟

اگر منظورتان این است که قدیم، پدیده شده است که خودتان، خودتان را باطل کرده اید؛ چون قدیم، محال است که منقلب شود و پدیده گردد، و اگر مقصودتان این است که عیسی علیه السلام قدیم شده است که حرف محالی گفته اید؛ زیرا حادث، محال است که قدیم گردد.

و اگر منظورتان از اتّحاد مسیح با خدا این است که خداوند، وی را از بین دیگر بندگان برگزیده و ویژه خود ساخته است، پس به حادث بودن عیسی و مفهومی که به خاطر آن با خدا یکی شده است، اقرار کرده اید؛ زیرا هنگامی که عیسی حادث باشد و خداوند با وی یکی شده باشد- یعنی معنایی را آفریده که به خاطر آن، عیسی برترین خلق خداوند شده-، در این صورت، هم عیسی و هم آن معنی حادث اند و این، برخلاف سخنی است که در آغاز گفتید».

مسیحیان گفتند: ای محمّد!، چون خداوند به دست عیسی علیه السلام چیزهای شگفتی نمایان ساخت، وی را به جهت احترام، فرزند خود قرار داد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آنچه که در این باره با یهودیان گفتم، شنیدید؟».

آن گاه همه آن بحث را تکرار کرد. همه ساکت شدند، جز یک نفر از آنان که گفت: ای محمّد! آیا شما نمی گویید ابراهیم، خلیل اللَّه (دوست خدا) است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «چنین می گوییم». وی گفت: اگر این را می گویید، چرا ما را از این که بگوییم عیسی پسر خداست، منع می کنید؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این دو مانند هم نیستند. چون وقتی می گوییم: ابراهیم «خلیل اللَّه» است، بدان جهت است که «خلیل» مشتق از «خَلّه» یا «خُلّه» است.

معنای خَلّه، نیاز و احتیاج است و ابراهیم، نیازمند پروردگارش بود و تنها به وی وابسته بود و از دیگران، کناره گیر و روگردان و بی نیاز بود. چون وقتی که تصمیم گرفته شد وی را در آتش نهند و با منجنیق در آتش افکندند، خداوند، جبرئیل را فرستاد و گفت: بنده ام را دریاب. جبرئیل آمد و وی را در هوا گرفت و گفت: گرفتاری هایت را بر عهده من بگذار. خداوند، مرا برای یاری تو فرستاده است.

ابراهیم گفت: «نه، خداوند برای من بس است و بهترین وکیل است. من از دیگران چیزی نمی خواهم و جز به وی، نیازمند نیستم». پس خداوند، وی را خلیل خود، یعنی نیازمند، محتاج و وابسته به او و بریده از دیگران خواند.

واگر از خُلّه [به معنای آگاه ] گرفته شود، یعنی به آن امر، آگاه شده و به اسراری رسیده که دیگران به آن نرسیده اند. در این صورت، معنای خلیل، عالِم به خدا و امور الهی است و این، موجب تشبیه خدا به خلق نمی گردد.

نمی اندیشید که اگر وی وابسته به خدا نمی شد، خلیل وی نمی گشت و اگر به اسرار وی آگاهی نمی یافت، خلیل وی نمی شد؛ ولی اگر کسی فرزندی به دنیا آورد، هر چه او را از خودش دور کند، یا تحقیرش کند، باز هم فرزند وی است، چون به دنیا آمدن، قائم به اوست.

از سوی دیگر، اگر شما به خاطر این که خدا به ابراهیم گفته: «خلیلی (دوست من)»، قیاس کنید و بگویید عیسی پسر خداست، باید بگویید موسی نیز پسر اوست؛ چون معجزه هایی که موسی داشت، پایین تر از معجزه های عیسی نبود. بنابراین، بگویید موسی نیز پسر خداست. بر این اساس، باید بگویید که وی، استاد، آقا، عمو، رئیس، و فرمانروای خداست، به همان شکل که برای یهودیان گفتم!».

آنان به یکدیگر گفتند که در انجیل آمده است که عیسی گفت: به سوی پدرم می روم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر به آن کتاب عمل می کنید، در آن آمده است: به سوی پدر خودم و شما می روم».

آنان گفتند: از همان روی که عیسی پسر خداست، همه آنانی را که عیسی مورد خطاب قرار داده، فرزندان خدا هستند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «در این کتاب، چیزهایی است که ادّعای شما بر این که عیسی به خاطر ویژگی اش به خدا پسر او شده است، را رد می کند؛ چون شما گفتید: ما از آن روی به عیسی پسر خدا می گوییم که خدا به وی چیزهایی اختصاص داده که به دیگران، اختصاص نداده است و شما می دانید آنچه را به عیسی اختصاص داد، به آنانی که عیسی خطاب به آنان گفت: به سوی پدرم و پدر شما می روم اختصاص نداده است. بنا بر این، ادّعای ویژگی برای عیسی باطل شد؛ چون به استناد این کتاب، مثل ویژگی عیسی برای کسانی که مثل وی نبودند، طبق کلام عیسی ثابت شد. شما کلام عیسی را نقل می کنید و بر غیر مفهوم آن تأویل می کنید؛ چون هنگامی که وی گفت: پدرم و پدر شما، بجز آنچه که شما فهمیدید و روی آوردید، منظورش بود. شاید وی مقصودش آن بود که به سوی آدم و یا نوح رفتم و خداوند، مرا پیش آنان می بَرد و با آنان یکجا گرد می آورد و آدم و نوح، پدر من و شما هستند. عیسی، جز این را اراده نکرده بود».

در این جا مسیحیان، سکوت کردند و گفتند: تاکنون، مجادله گر و گفتگوگری چون تو ندیده بودیم. درباره کارهای خویش می اندیشیم.

مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله و مادّی گرایان

آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله روی به مادّی گرایان کرد و فرمود: «چه چیز موجب شده است به این باور فرا خوانید که چیزها باید باشند و آنها همواره هستند، از بین نرفته و نخواهند رفت؟».

آنان گفتند: ما جز طبق آنچه که می بینیم، حکم نمی کنیم و ما ندیدیم که اشیا پدید آمده باشند. بنابراین، می گوییم از بین نرفته اند و ندیدیم که از بین بروند و پایان بپذیرند. پس گفتیم: از بین نخواهند رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله: «آیا چیزها را قدیم یافته اید و یا آنها را تا ابد پایدار ی

لینک کمکی