بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت ارائه آموزه هاي مهدويت از سوي امام مهدي (عج) :
مقدمه
غیبت، به معنای فقدان دسترس به امام معصوم و حجت خداست و امام مهدی (عج) از آغاز امامت خویش در پس پرده غیبت قرار گرفته و امکان ارائه آموزه های دینی را به شکل متعارف نداشته است؛ اما مروری بر مجموعه آثار آن حضرت، نشانگر این نکته است که آموزش های معصومان (ع) در عرصه مهدویت، حتی در عصر غیبت نیز ادامه داشته است.
ارتباط با امام در عصر غیبت صغری، صرفاً از طریق نواب اربعه یا همان «ناحیه مقدسه» ممکن بود و نامه نوشتن به ناحیه مقدسه، راهی برای ارتباط با امام عصر (عج) به شمار می رفت. همچنین نواب اربعه نیز گاه مطالبی را از سوی امام به شیعیان منتقل می کردند؛ مطالبی که از لابه لای آن، نکات زیادی را در موضوع مهدویت می توان یافت.
زمینه ها
امامت حضرت مهدی (عج) در زمان حکومت معتمد عباسی آغاز شد و در ایام حکومت معتضد، مکتفی، مقتدر و قاهر ادامه یافت. عباسیان در این دوره زیر نفوذ شدید ترکان قرار داشتند و با درگیری های داخلی گسترده ای، مانند قیام بردگان و نهضت قرامطه، روبه رو بودند. درون دربار نیز عرصه زورآزمایی گروه های قدرت بود و دائماً مناصب اصلی توسط ایشان دست به دست می شد. برخورد حکومت با جامعه شیعی نیز تا حد زیادی متأثر از نگاه صاحب منصبان بود. البته با توجه به حضور برخی خاندان های شیعه در دربار عباسی، گاه از سخت گیری به شیعیان کاسته می شد. مهم ترین خاندان های قدرتمند شیعه، آل فرات و آل نوبخت بودند که در دربار عباسی حضوری قوی داشتند. مشهورترین آنها حسین بن روح، نائب سوم امام عصر(، از بزرگان آل نوبخت بود و نفوذ گسترده ای در دربار عباسی و در شهر بغداد داشت (حسین زاده شانه چی، 1386 ). امامت مهدی (عج) اگرچه در ایام ناتوانی و آشفتگی دربار عباسیان و تسلط ترکان بر دستگاه خلافت آغاز شد، اما همان گونه که در بحث از زندگانی حضرت عسکری (ع) اشاره شده است (غنوی، زمستان 1395: 7)، حکومت، حساسیت فوق العاده ای نسبت به امام مهدی (عج) داشت. علت این حساسیت، اخباری بود که جایگاه امام دوازدهم و نقش خاص او در نابودی حکومت های ظالمان را توضیح می داد. از این رو، حکومت دائماً مترصد آن بود که در صورت تولد فرزندی برای امام عسکری (ع)، کار را یکسره کرده و اجازه شکل گیری خطری جدید را ندهد.
مشکل دیگر جامعه شیعه، پذیرش غیبت امام و هماهنگ شدن با این باور بود؛ باوری که اگرچه همه اولیای پیشین تلاش کرده بودند تا جامعه را برای پذیرش آن آماده کنند، مواجهه مستقیم جامعه شیعی با چنین وضعیتی، تلاطم ها و تزلزل های خاصی را درپی داشت (صدوق، 1359: ج2، 408؛ حر عاملی، 1425: ج5، 19 ) و رفع آن نیازمند تدابیری متناسب بود. مخفی بودن ولادت امام همراه با عدم مشاهده ایشان از سوی عموم، زمینه ساز تردید و پیدایش تحلیل های متفاوت و فرقه های جدید در عصر غیبت صغری بود. این دو مسئله با بروز غیبت کبری و عبور سن امام از میزان متعارف، شبهات را بیشتر کرده، به تجدیدنظر در باورها و پیدایش برخی انحراف ها انجامید. صدوق گزارش بخشی از این وضعیت را در مقدمه کتاب کمال الدین آورده است. وی غرض از تألیف کتابش را پاسخ گویی به نیاز افرادی می داند که با غیبت گرفتار حیرت شده اند و درباره قائم (عج) دچار شبهه شده و به رأی و قیاس روی آورده اند (صدوق، 1359: ج1، 2).
شیخ طوسی نیز در مقدمه کتاب غیبت، به وجود سؤالات متعدد و شبهات مختلف در بحث غیبت و همچنین زمینه های این پرسش ها اشاره کرده است. با وجود پاسخ های بعضی بزرگان به پرسش های مربوط به مهدویت، وی از دستور استادش خبر می دهد که از او خواسته است در این عرصه تألیفی داشته باشد و به سؤالات پاسخ بدهد (طوسی، 1411: 1). غیبت امام، زمینه مناسبی برای دنیاطلبان نیز بود تا با ادعای ارتباط با امام و طرح مسئله بابیت، دیگران را به خود بخوانند و به قدرت و ثروتی دست یابند؛ دنیاطلبانی که گاه لباس اهل علم بر تن کرده و یا با سازمان وکالت ارتباطاتی داشتند و برای رسیدن به اهداف خود حتی حاضر به مقابله با نمایندگان و وکلای امام بودند.
هریک از مشکلات فوق می توانست جامعه شیعی را در عصر غیبت دچار گرفتاری و انحراف کند و امام مهدی (عج) با تدابیر گوناگون، به کنترل و کاهش از آسیب ها موفق شد. در ادامه، به بررسی سخنانی از آن حضرت و وکلای او در عصر غیبت می پردازیم که زاویه هایی از بحث مهدویت را آشکار می کند. در این بحث به زندگی آن حضرت در عصر حضرت عسکری (ع) نخواهیم پرداخت؛ زیرا پیش تر در مقاله ای از آن گفت وگو شد (غنوی، زمستان 1395: 7).
تولد، نام، نسب و خصوصیات
در خصوص تولد امام مهدی (عج) نقلی کوتاه از نائب دوم وارد شده است که از صحنه ولادت آن حضرت، نورانیت، سجده پس از تولد و خواندن آیه «شهد الله أنّه لا اله... » خبر داده و این که او در روز جمعه متولد شده است (صدوق، 1359: ج2، 433). برخی ویژگی های جسمی حضرت نیز در نقل مشهور علی بن مهزیار آمده است (صدوق، 1359: ج2، 468): لمحته فرأیت وجهه مثل فلقه قمر، لا بالخرق و لا بالبزق، و لا بالطویل الشامخ، و لا بالقصیر اللاصق، ممدود القامه، صلت الجبین، أزجّ الحاجبین، أدعج العینین، أقنی الأنف سهل الخدّین، علی خدّه الأیمن خال. فلمّا أن بصرت به حار عقلی فی نعته وصفته؛ «او را نگریستم دیدم رویش چون ماه پاره ای است. نه بدخلق و نه جبین گرفته است؛ نه بلند بی اندازه و نه کوتاه بر زمین چسبیده است؛ قامتی رسا و پیشانی صاف دارد؛ پیوسته ابروست و چشم گشاده با بینی کشیده و صاف گونه و بر گونه راستش خالی است. چون چشمم بدو افتاد، عقلم در تعریف و توصیف او سرگردان شد!»
غیبت
آموزه های امام مهدی (عج) در خصوص عصر غیبت، با توجه به حضور و مسئولیت ایشان در همین عصر، نیاز به توجهی ویژه دارد؛ عصری که باید در آن شرایط لازم برای غیبت کبری فراهم شود و جامعه شیعه بتواند بدون سرپرستی آشکار امام زمان (عج)، به حرکت و پویایی خود ادامه داده و قادر باشد که به تدریج زمینه ساز ظهور حجت خدا شود.
در این عصر، زندگانی امام مهدی (عج) و نزدیکان او آکنده از خطر و مشکل است؛ مشکل حساسیت فوق العاده حکومت و لزوم بی خبر ماندن آنان از وجود فرزندی برای امام عسکری (ع)، مشکل انحرافاتی که گاه دامن گیر سازمان وکالت نیز شده است و مشکل تجربه بی سابقه آشکار نبودن حجت خدا از آغاز تولد. عصر غیبت صغری، زمان اوج اقتدار سازمان وکالت است؛ سازمانی که تمامی جغرافیای شیعه را به هم پیوند داده و می تواند از دشوارترین فشارها و پیچیده ترین انحراف ها عبور کند. در این بخش، روایات نقل شده از امام مهدی (عج) در خصوص آموزه های مهدوی، با توجه به مشکلات و شرایط خاص عصر غیبت صغری، دسته بندی شده است.
1- محافظت از یاران
سازمان وکلا، نقشی کلیدی در حرکت امامیه در عصر غیبت داشت. این تشکیلات اگرچه تا پایان عصر غیبت صغری چندان شناخته شده نبود، گاه نفوذ برخی افراد و فاش شدن اطلاعات، آن را تا آستانه نابودی برده است. حسین بن حسن علوی می گوید: مردی از ندیمان «روز حسنی» و مرد دیگری که همراه او بود به او گفت: «اینک او (یعنی حضرت صاحب الزمان (عج) اموال مردم را (به عنوان سهم امام) جمع می کند و وکلایی دارد» و وکلای آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند نام بردند. این خبر به گوش عبیدالله بن سلیمان وزیر رسید. وزیر همت گماشت که وکلا را بگیرد. سلطان گفت: «جست وجو کنید و ببینید خود این مرد کجاست؛ زیرا این کار سختی است». عبیدالله بن سلیمان گفت: «وکلا را می گیریم». سلطان گفت: «نه، بلکه اشخاصی را که نمی شناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها می فرستیم، هرکس از آنها پولی قبول کرد، او را می گیریم». از حضرت نامه رسید که به همه وکلا دستور داده شود: «از هیچ کس چیزی نگیرند و از گرفتن سهم امام خودداری نمایند و خود را به نادانی زنند. » مردی ناشناس به عنوان جاسوس نزد «محمد بن احمد» آمد و در خلوت به او گفت: «مالی همراه دارم که می خواهم آن را برسانم. » محمد گفت: «اشتباه کردی، من از این موضوع خبری ندارم. » او همواره مهربانی و حیله گری می کرد و محمد خود را به نادانی می زد؛ و نیز آنها جاسوس ها را در اطراف منتشر کردند و وکلا به واسطه دستوری که به آنها رسیده بود از گرفتن خودداری می کردند (کلینی، 1407: ج1، 525). بنابر نقلی دیگر: هیچ یک از وکلا از علت این دستور خبر نداشتند و رعایت فرمان امام باعث شد تا حکومت بر هیچ یک از آنان دست نیابد. پس از مدتی نیرنگ حکومت و ناکامی آن آشکار شد (ابوالصلاح حلبی، 1404: 437). تدبیر امام مهدی (عج) موجب شد تا نه تنها سازمان وکالت محفوظ بماند، بلکه نتایج تحقیقات انجام شده قرینه ای قوی بر بی اعتباری سعایت تلقی شده و حتی به خبرهای بعدی اعتنا نشود. قدرت پنهان امامیه، در سازمان وکالت خلاصه نمی شد و شخصیت های بزرگ شیعه که به صورت ناشناخته در دربار عباسی خدمت می کردند، بخشی از اقتدار پنهان شیعه را تشکیل می دادند.
امام مهدی (عج) در اقدامی مشابه، تلاش خلیفه برای شناسایی و دست گیری این شیعیان را خنثی کرد. در کافی آمده است: (از جانب ناحیه مقدسه و حضرت صاحب الزمان (عج) نامه رسید و از زیارت مقابر قریش (کاظمین(ع)) و حائر (کربلای معلّا ) نهی شد. چون چند ماه گذشت، وزیر (یعنی ابوالفتح جعفر بن فرات) باقطائی را خواست و به او گفت: «بنی فرات و برسی ها را ملاقات کن و به آنها بگو مبادا به زیارت مقابر قریش بروند؛ زیرا خلیفه دستور داده است هرکه زیارت کند، در کمینش باشند و او را بگیرند» (کلینی، 1407: ج1، 525). پیش از آن که خبر اقدامات پنهانی خلیفه برای شناسایی و بازداشت شیعیان از طریق یکی از افراد خاندان فرات به گوش شیعیان برسد، با نهی امام از زیارت کاظمین (ع) خنثی شده بود. «بنی فرات»، قبیله ای شیعه مذهب هستند که در دربار عباسی تا مقام وزارت پیش رفتند. ابوالفتح جعفر بن فرات، وزیر مقتدر هجدهمین خلیفه عباسی بود و پس از مقتدر، وزیر محمد بن جعفر شد و «بُرس» نام دهی بین کوفه و حِلّه است. این قبیل اقدامات حمایتی از سوی امام مهدی (عج)، در خصوص برخی افراد نیز نقل شده است (کلینی، 1407: ج1، 519؛ صدوق، 1359: ج2، 491)؛ همچنین در اموری مانند تجهیز و تدفین برخی بزرگان (صدوق، 1359: ج2، 503) و در سفرهای مخاطره آمیز برخی از ایشان (صدوق، 1359: ج2، 493) توقیعاتی در منابع حدیثی مهدویت وارد شده است.
2- خبردادن از امور پنهان و انجام رفتارهای خارق العاده
رویه شیعیان در ارسال وجوهات به نزد امام مهدی (عج) این گونه بود که از وکیل درخواست کنند تا از جزئیات اموال به ایشان خبر دهد. در خبر علی بن سنان موصلی آمده است که پس از رحلت امام عسکری (ع)، برخی از کسانی که وجوهات را از قم و برخی شهرهای دیگر به نزد امام می آوردند، بی خبر از رحلت امام به سامرا آمدند. پس از اطلاع از رحلت امام، درباره وارث امام پرس وجو کردند که برخی از جانشینی جعفر به ایشان خبر دادند. آنان از وضعیت جعفر بن علی پرسیده و پس از اطلاع از مشروب خواری و همراهی او با اهل طرب، به این نتیجه رسیدند که او امام نیست و تصمیم گرفتند تا اموال را به صاحبان آن بازگردانند. به پیشنهاد یکی از ایشان، قرار شد تا جعفر را بیازمایند. جعفر پس از اطلاع از وجود اموال، آنها را طلب کرد و در جواب شنید:
«این اموال داستان جالبی دارد». گفت: «آن داستان چیست؟» گفتند: «این اموال از عموم شیعه، یک دینار و دو دینار گردآوری می شود، سپس همه را در کیسه ای می ریزند و بر آن مهر می کنند و چون این اموال را نزد آقای خود ابو محمد (ع) می آوردیم می فرمود همه آن چند دینار است و چند دینار آن از کی و چند دینار آن از چه کسی است و نام همه آنها را می گفت و نقش مهرها را هم می فرمود. » جعفر گفت: «دروغ می گویید. شما به برادرم چیزی را نسبت می دهید که انجام نمی داد. این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمی داند.
راوی گوید: چون آنها کلام جعفر را شنیدند، به یک دیگر نگریستند و جعفر گفت: «آن مال را نزد من آورید. » گفتند: «ما مردمی اجیر و وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمی کنیم مگر به همان علاماتی که از آقای خود حسن بن علی می دانیم. اگر تو امامی، بر ما روشن کن؛ وگرنه آن را به صاحبانش برمی گردانیم تا هر کاری که صلاح می دانند انجام دهند. » جعفر هنگامی که از جواب فرستادگان بازماند، نزد خلیفه رفت و تلاش نمود تا با توسل به او اموال را در اختیار بگیرد. آنان در برابر دستور خلیفه عذر آورده و گفتند: «ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم و آنها سپرده مردمانی است و به ما گفته اند که آن را جز با علامت و دلالت به کسی ندهیم و با ابو محمد حسن بن علی (ع) نیز همین عادت جاری بود. »
خلیفه گفت: «چه علامتی با ابو محمد داشتید؟» گفتند: «دینارها و صاحبانش و مقدار آن را گزارش می کرد و چون چنین می کرد، آنها را تسلیم وی می کردیم. ما مکرر به نزد او می آمدیم و این علامت و دلالت ما بود و اکنون او درگذشته است. اگر این مرد صاحب الامر است، بایستی همان کاری را که برادرش انجام می داد، انجام دهد وگرنه آن اموال را به صاحبانش برمی گردانیم. » جعفر گفت: «ای امیرالمؤمنین، اینان مردمی دروغ گو هستند و بر برادرم دروغ می بندند و این علم غیب است. » خلیفه گفت: «اینها فرستاده و مأمورند "وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ". » جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی دهد. این افراد پس از خروج از شهر و رهایی از دست خلیفه و جعفر، با غلام امام مواجه شده و به نزد ایشان تشرف یافتند. امام مطابق با سنت پیشین، از محتویات بارهای ایشان خبر داد و آنان افزون بر تحویل اموال، به امامت ایشان نیز معترف شدند (صدوق، 1359: ج2، 476؛ برای توضیح بیشتر و مستندات ر. ک: غنوی، 1394: ش35، 5). استفاده از این شیوه، چند جهت داشت:
1- رفع تردید از مخاطبان در خصوص وجود امام و همچنین پذیرش مقام آن حضرت: پنهان ماندن تولد امام مهدی (عج) از عموم مردم، این سؤال را در ذهن بسیاری ایجاد می کرد که آیا حضرت عسکری (ع) فرزندی داشته است؛
2- اثبات امامت و نیابت: خبردادن از امور پنهان و انجام کارهای خارق العاده، نه تنها این شبهه را برطرف می کرد، بلکه امامت آن حضرت و گاه نیابت وکلای ناحیه را نیز اثبات می نمود؛ زیرا سنت امامیه در توقع چنین کراماتی از امام بوده و نایب ایشان نیز با ارائه چنین اموری ارتباط خود را با آن حضرت اثبات می کردند (برای نمونه ر. ک: صدوق، 1359: ج2، 453 و 503 و ج1، 472؛ راوندی، 1409: ج1، 472)؛
3- رسوایی مدعیان دروغین: پنهان بودن امام برای کسانی که وسوسه قدرت و ثروت داشتند، فضای مناسبی را ایجاد می کرد تا با ادعای ارتباط یا بابیت، گروهی را فریفته و به کام خود برسند. سنتی که در خصوص وکلای آن حضرت جاری شده بود، مانع از بازی این بازیگران بود و مدعیان را نیز رسوا می کرد که نمونه آن در روایت پیشین در خصوص جعفر کذاب آمد.
3- نهی شدید از بردن نام حضرت در محافل
یکی از مضامینی که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است، ممنوعیت نام بردن از آن حضرت در مجامع عمومی است. صدوق در این زمینه دو نقل دارد:
1- ملعونٌ ملعونٌ، مَن سمّانی فی محفلٍ من النّاس؛ (صدوق، 1359: ج2، 482 ) 2- سمعت محمد بن عثمان العمری یقول: خرج توقیع بخطٍ أعرفه: «من سمّانی فی مجمعٍ من النّاس باسمی فعلیه لعنهُ اللّه». (صدوق: 1359: ج2، 482) در نقل اول، صرف تسمیه در محفلی از مردم، با لعن و نفرین امام همراه شده است و در دومی، نام بردن از او با اسم خودش استحقاق طرد از رحمت پروردگار را درپی داشته است. وجه اشتراک دو نقل در این است که ممنوعیت نام بردن از حضرت در محافل عمومی است، نه در مجالس خصوصی و یا در میان شیعیان و مؤمنان. تفاوت این دو نقل در این است که در دومی، ممنوعیت تصریح به اسم آن حضرت وارد شده، اما در اولی، منع دامنه وسیع تری داشته و هر شکل نام بردن از آن حضرت در محافل عمومی را دربر می گیرد.
حکمت این نهی در چند روایت دیگر توضیح داده شده است؛ در روایت ابوعبدالله صالحی این توضیح آمده است که: إن دَلَلتُهم علی الإسم أذاعوه، و إن عرفوا المکانَ دلّوا علیه؛ (کلینی، 1407: ج1، 333 ) اگر آنان را بر اسم (امام مهدی (عج)) راهنمایی کنی، آن را فاش می کنند و اگر مکان او را بدانند، به دیگران نشانش می دهند.
بردن نام امام در شرایطی که تولد او پوشیده مانده است، خبری جذاب است که به سرعت پخش خواهد شد؛ خبر از تولد فرزند ناشناخته امام عسکری (ع) و دوازدهمین نفر از سلسله امامان شیعه و موعودی که سال هاست اولیای خدا نویدش را داده اند. پخش شدن این خبر می تواند پی گیری حکومت یا مردمان عادی را درپی داشته باشد و به فشار و رنج برای شیعیان و خطر برای امام بیانجامد. این جست و جوها ممکن است به شناخت مکان زندگی ایشان از سوی برخی جست و جو گران کشیده شود و آنان نیز محل زندگی امام را به دیگران نشان داده و جان امام و نهضت او را دچار مخاطره کنند.
در نقلی دیگر، در پاسخ پرسش محمد بن همام از نام امام، یکی از نواب اربعه پاسخ می دهد: محرّمٌ علیکم أن تسألوا عن ذلک، و لا أقول هذا من عندی، فلیس لی أن أحلّل و لا أحرّم و لکن عنه، فإنّ الأمر عند السلطان أن أبا محمد مضی و لم یخلّف ولدا، و قسّم میراثه، و أخذه من لا حقّ له فیه، و هو ذا و عیاله یجولون لیس أحد یجسر أن یتعرّف إلیهم أو ینیلهم شیئا، و إذا وقع الإسم وقع الطلب، فاتقوا اللّه و أمسکوا عن ذلک؛ (کلینی، 1407: ج1، 330) گفتند: در این مورد سؤال کردن بر شما حرام است و این حرف را از جانب خودم نمی گویم و حق ندارم که چیزی را حلال یا حرام کنم، بلکه از جانب ایشان نقل می کنم؛ زیرا سلطان [خلیفه عباسی ] می پندارد که امام حسن عسکری (ع) از دنیا رفته و فرزندی هم از ایشان نمانده است؛ به همین دلیل میراث امام را تقسیم کردند و کسی میراث ایشان را گرفت که هیچ حقی در آن نداشت [یعنی جعفر کذاب ] و اوست صاحب حق، در حالی که اهل و عیالش این سو و آن سو می روند (بی خانمان هستند) و احدی جرأت ندارد خود را به آنان بشناساند و یا چیزی به ایشان برساند و زمانی که نام ایشان برده شود، (عوامل سلطان) به جست و جوی حضرت خواهند پرداخت. پس از خدا بترسید و از پرسش نام ایشان خودداری کنید.
در این نقل، به حرمت پرسش از نام امام مهدی (عج) تصریح شده و در توضیح آن از ذهنیت حکومت خبر داده می شود که آنان گمان می کنند امام عسکری (ع) بدون به جا گذاشتن فرزندی، از دنیا رفته است؛ از این رو، ارثش تقسیم شده و کسی آن را تصرف کرده که حقی در آن نداشته است؛ و عیالش بی خانمان شده و کسی یاری شان نمی کند. این ذهنیت، برای امام و خاندان او فضای امنی ایجاد کرده است؛ اما اگر اسم او مطرح شود، به دنبالش خواهند گشت. بنابراین، سؤال و سخن گفتن از اسم او، امنیت و آرامش امام و خانواده او و شیعیان را دچار مخاطره جدی خواهد کرد.
آخرین نقل، توقیعی است که فردی به نام احمد بن خضر خجندی آن را بیان کرده است: أحمد بن الخضر بن أبی صالح الخجندیّ رضی اللّه عنه أنّه خرج إلیه من صاحب الزمان (عج) توقیعٌ، بعد أن کان أغری بالفحص و الطلب، و سار عن وطنه لیتبین له ما یعمل علیه، و کان نسخه التوقیع: «من بحث فقد طلب، و من طلب فقد دلّ، و من دلّ فقد أشاط، و من أشاط فقد أشرک» قال: فکفّ عن الطلب و رجع؛ (صدوق، 1359: ج2، 509) ابوصالح خجندی رضی الله عنه گوید: پس از گشتن و جست وجوی بسیار و جلای وطن برای روشن شدن این که چه باید کند، برایش توقیعی صادر شد. نسخه آن توقیع چنین بود: هرکه کاوش کند جویا شده؛ و هرکه جویا شود نشان داده؛ و هرکه نشان دهد در معرض قتل قرارداده؛ و هرکه در معرض مرگ قرارداده، (در خونشان) شریک شده است. گوید: از جست وجو دست برداشت و بازگشت.
به نظر می رسد همان گونه که در گذشته برخی شیعیان برای شناخت امام و ملاقات با او جلای وطن می کردند، احمد بن خضر نیز بسیار تلاش کرده تا امام مهدی (عج) را بیابد. کاوش برای شناسایی امام در عصر غیبت صغری در ادامه، به رفتن به این سوی و آن سو یا جست وجوی عملی برای یافتن آن حجت خدا می انجامد و هرکه در مقام جست و جو برآید، به دیگران نشان داده است؛ زیرا این پرسش و تحقیق ها، به مخاطبان این نکته را منتقل می کند که حضرت عسکری (ع) فرزندی داشته و شیعیان به وجود امامی در پس پرده باور دارند. چنین جست و جویی، میزان حساسیت اجتماعی و حکومت را افزایش داده، به پی گیری موضوع از سوی آنان منجر می شود و می تواند به شناسایی امام و بزرگان شیعه و در ادامه، به زندان و قتل آنان بیانجامد.
4- تکذیب توقیت و مشاهده
شیعیان در دوره غیبت صغری با وضعیت تازه ای روبه رو بودند؛ از یک سو امام، غائب بود و ارتباط با او تنها برای برخی شیعیان خاص امکان داشت (نعمانی، 1397: 170) و از سوی دیگر، به شیعیان وعده ظهور و حکومت امام داده شده بود و برای آنان این پرسش مطرح بود که این حادثه بزرگ چه زمانی رخ می دهد. در چنین فضایی، هم زمینه برای ادعای افراد متوهم فراهم بود و هم امکان بهره برداری از سادگی مردم برای دنیاطلبان و بازیگران.
توقیت یا تعیین زمان برای ظهور امام مهدی (عج)، اساساً امری باطل و بی پایه است؛ زیرا ظهور امام موکول به تحقق شرایطی است و در صورت تحقق این شرایط، تأخیری در آن رخ نخواهد داد. از امام صادق (ع) نقل شده است: عنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ( قَالَ: ذَکرْنَا عِنْدَهُ مُلُوک آلِ فُلَانٍ فَقَالَ إِنَّمَا هَلَک النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّه لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَهِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَایَهً یَنْتَهِی إِلَیْهَا فَلَوْ قدْ بلَغُوهَا لَم یَسْتَقْدِمُوا سَاعَهً وَلَمْ یَسْتَأْخِرُوا؛ (کلینی، 1407: ج1، 369) خدمت امام صادق ( از سلاطین آل فلان (بنی عباس) سخن به میان آوردیم، حضرت فرمود: « مردم به واسطه شتابشان برای این امر هلاک گشتند. همانا خدا برای شتاب بندگان، شتاب نمی کند. برای این امر هدفی است که باید به آن برسد و اگر مردم به آن هدف رسیده باشند، (این امر) ساعتی پیش و پس نیفتد». فراهم آمدن این شرایط، با انتخاب و حرکت انسان ها مرتبط است و این ما هستیم که می توانیم با تلاش بیشتر، زمینه های ظهور امام را فراهم کرده و موعد ظهور را نزدیک کنیم. هنگامی که این زمینه ها فراهم شود، این وعده را مکرر به ما داده اند که پروردگار سایر شرایط را در زمان کوتاهی مهیا خواهد کرد (نعمانی، 1397: 228 و 316؛ ابن حیون، 1409: 384؛ صدوق، 1359: 317، 319 و 480).
توقیت، گاه به معنای تعیین زمانی مشخص برای ظهور است؛ یعنی معین کردن روز، ماه یا سالی خاص برای ظهور و گاهی تعیین کردن روی دادی خاص و مشخص در خارج به عنوان واقعه ای که پس از آن ظهور رخ خواهد داد؛ مانند آن چه در خصوص مرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان مطرح شده و آن را مقدمه ظهور حضرت دانسته اند. باید توجه داشت که مربوط کردن هر حادثه ای زمانمند به غیبت، مصداقی از توقیت است.
برای شکل اول از توقیت، کمتر شاهد و نمونه ای می توان یافت؛ اما توقیت در شکل دوم، مصادیق متعددی در تاریخ شیعه داشته و دارد.
دروغ بودن ادعای کسانی که برای ظهور وقتی را تعیین می کنند، هم در روایات ائمه پیشین و هم در منقولات از حضرت ولی عصر (عج) وارد شده است. در دو نقل، از دروغ گفتن وقت گذاران (صدوق، 1359: ج2، 83) و در نقلی دیگر، از لعن ایشان خبر داده اند (حسین بن عبدالوهاب، بی تا: 145). این نکته درخور دقت است که «وقتگذار» برای ظهور امام مهدی (عج)، قطعاً دروغ می گوید؛ زیرا امری غیرزمانی را با زمان مشخص می کند و او مستحق لعن و دوری از رحمت حق نیز هست؛ چراکه با این فریب کاری، مردم را از رحمت دور و تلاش برای زمینه سازی و تعجیل در ظهور را بی معنا کرده است. افزون بر این، وقتگذار با طرح این ادعاهای پوچ، موجب تزلزل کسانی می شود که این وعده را جدی می گیرند و با محقق نشدن آن، در اعتقادات خود دچار تردید می شوند.
ادعای مشاهده، در آخرین توقیع مورد توجه قرار گرفته و امام در این توقیع به نائب چهارم خود فرموده است: ... فقد وقعت الغیبه الثّانیه (التّامّه)، فلا ظهور إلّا بعد إذن اللّه عزّوجلّ، و ذلک بعد طول الأمد، و قسوه القلوب، و امتلاء الأرض جورا، و سیأتی شیعتی من یدّعی المشاهده، ألَا فمن ادّعی المشاهده قبل خروج السّفیانیّ و الصّیحه فهو کاذب مفتر؛ (طبرسی، 1403: 112) دومین غیبت واقع گردیده است و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای عزّوجلّ و آن بعد از مدتی طولانی و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادعای مشاهده کنند؛ بدانید هرکه پیش از خروج سفیانی و بانگ بلند آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغ گویی افترازننده است.
نفی ادعای مشاهده، به معنای تکذیب همه کسانی نیست که توفیق ملاقات آن حضرت را در عصر غیبت داشته اند (مؤسسه معارف اسلامی، 1428: ج6، 253_272)، بلکه مراد، نفی کسانی است که مدعی دیدار با او هستند. ادعای مشاهده، به معنای دسترسی به آن حضرت است؛ یعنی برخلاف دیگران که از دسترس و مشاهده آن حضرت محروم اند، اینان او را مشاهده می کنند. توقیع سیمری، دلیلی است بر بطلان ادعای همه کسانی که در عصر غیبت مدعی مشاهده آن حضرت شده و خود را مرتبط با او جلوه می دهند.
5- تأیید و تکذیب ها
تأیید و تکذیب نسبت به افراد، از محورهایی است که احادیث پرشماری از امام مهدی (عج) درباره آن نقل شده است. نائبان و وکلای آن حضرت که ارکان اصلی سازمان وکالت بودند، مورد تردید و شک قرار می گرفتند و حفظ اعتبار و جایگاه آنان، موضوع حساسی بود که توقیعات زیادی در این جهت صادر شده است. همچنین برخی شخصیت هایی که در عصر غیبت دچار لغزش و انحراف شدند، باید نزد عموم مردم شناخته می شدند تا از صدمات بیشتر جلوگیری شود. این مشکل نیز در توقیعات زیادی مورد توجه بوده است.
نمونه هایی از این قبیل توقیعات، در مدح عثمان بن سعید و محمد بن عثمان و همچنین در مذمت شلمغانی و احمد بن هلال عبرتایی به دست ما رسیده است (صدوق، 1359: ج2، 484، 489 و 510؛ طوسی، 1425: 291 و 373؛ طبرسی، 1361: 474). طرد منحرفان به معنای کنار گذاشتن مطالبی نیست که از آنان در دست است، بلکه از نوشته ها و توقیعاتی که از اینان به دست ما رسیده است می توان بهره برد. در روایتی از غیبت طوسی آمده است که برای اطمینان به صدور این روایات، لازم است که فردی موثق انتساب آن به ائمه را تأیید کند. اگر تأییدی بر این سخن نیافتیم، یا با وجود تأیید هنوز به خاطر قرائنی در صدور آن تردید داریم، لازم است تا آن را بر امام عصر (عج) _ در عصر غیبت صغری _ عرضه کنیم تا صحت و سقم آن معلوم شود (طوسی، 1411: 374). در توقیع حسین بن روح نیز راه حل مشابهی ارائه شده و برای اعتماد به توقیعات به دست آمده از سوی منحرفان، لازم دانسته اند که در خصوص آنها تحقیق و تفحص کافی انجام شود (طوسی، 1411: 373 ).
مفاد این روایات جز اطمینان یافتن به صدور توقیعات از سوی امام، چیزی نیست. این دو روایت بر این نکته تأکید می کند که بدی ها و آلودگی های واسطه های نقل، موجب نمی شود که ما به راحتی از علوم به جای مانده از ائمه( دست بکشیم. این نکته را در روایات به ما گوشزد کرده اند: قال: العلم علمنا و لا شی ء علیکم من کفر من کفر، فما صحّ لکم ممّا خرج علی یده بروایه غیره له من الثّقات رحمهم اللّه فاحمدوا اللّه و اقبلوه، و ما شککتم فیه أو لم یخرج إلیکم فی ذلک إلّا علی یده فردّوه إلینا لنصحّحه أو نبطله، و اللّه تقدّست أسماؤه و جلّ ثناؤه ولیّ توفیقکم، و حسبنا فی أمورنا کلّها ونعم الوکیل؛ (طوسی، 1425: 374) «علم، علم ماست و از کفر کسی که کافر شده ضرری متوجه شما نیست. پس چنانچه صحت توقیعی که به دست او بیرون آمده، به وسیله روایت دیگری از معتمدان بر شما ثابت می شود، آن وقت خداوند را حمد و ستایش کرده و خبر را بپذیرید؛ و آنچه را که در موردش تردید پیدا شده، یا این که پیرامون آن توقیعی نیامده جز آنچه به دست چنین کافر و مرتدی آمده، به ما رجوع دهید تا ما آن را تصحیح کنیم، یا این که باطلش نماییم. خداوندی که نام هایش پاک و ثنایش بلند است، صاحب توفیق شماست و او در همه کارهای ما کفایت کننده است و چه خوب وکیلی است».
این سخن را نمی توان به دوره حضور اختصاص داد؛ زیرا در دوره غیبت نیز امکان رجوع به قرائن موجود سخنان ائمه (ع) وجود دارد و در بسیاری از موارد، بررسی این قرائن می تواند اطمینان به صدور را حاصل کند. این نکته ای است که در هر دو روایت لحاظ شده و مضمونی است که از آیه نبأ نیز برمی آید که خبر را نباید به صرف فسق راوی کنار گذارد، بلکه باید به تبیین _ تحقیق و تفحص _ روی آورد و تلاش کرد تا وضعیت را مشخص نمود.
6- پاسخ به سؤالات
بخش بزرگی از روایات امام عصر (عج)، پاسخ هایی است که ایشان به سؤالات شیعیان داده اند. بسیاری از سؤال و جواب ها درباره احکام است. بیشترین نقل را در این زمینه، حمیری، راوی معروف داشته که از آن به مکاتبات حمیری یاد می شود (طوسی، 1425: 378_ 384؛ طبرسی، 1403: ج2، 483 و 485 _ 492؛ طوسی، 1407: ج2، 228 و ج6، 75). در میان پرسش ها، گاه سؤالاتی کلامی یا مطالبی مرتبط با معارف دینی آمده است که در بخش های بعدی به آنها اشاره خواهد شد.
در پاسخ به پرسش ها، مواردی نیز از امور خارق عادت مشاهده می شود؛ برای نمونه، پس از وصول پاسخ امام، راوی در خصوص جواب توهمی می کند و سؤال دیگری به ذهنش می آید. در این هنگام، با نگاه متن توقیع متوجه می شود که جواب گذشته محو شده و پاسخ سؤال جدید، جای آن را گرفته است (صدوق، 1359: ج1، 522).
7- راهنمایی های عام
ادعای امامت از سوی جعفر بن علی اگرچه با توجه به پیشینه بد و رفتارهای زشت او چندان مورد توجه قرار نگرفت، حضرت مهدی (عج) در پاسخ به این ادعا توقیعی عمیق در باب امامت و ولایت و بطلان ادعای جعفر کذاب نگاشت (طوسی، 1411: 287_ 290 ). امام در این نوشته ابتدا از عبث نبودن خلقت خدا و رها نشدن خلق به حال خود می گوید و این که او مردمان را با قدرت خویش آفرید و برایشان گوش ها و چشم ها و دل ها و عقل ها آفرید و این که پیامبران را فرستاد تا آنان را با خدای خویش و دین او آشنا کرده و به راه بکشاند و این که کتابی برایشان فرو فرستاد و فرشتگانی را برانگیخت تا هدایت های حق را برای فرستادگان ببرند.
در ادامه، از لطف پروردگار به پیامبران بزرگش و از جایگاه بلند ایشان و از پیامبر خاتم که رحمت برای همه اهل عالم و تمام کننده نعمت و هدایت گر بود، می گوید. از علی (ع) می گوید که برادر و جانشین رسول بود و از جانشینان علی (ع) که هریک جانشین دیگری شدند و دین را با اینان زنده کرد و نورش