بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت وحدت اسلامي، ضرورتي براي امروز :
مقدمه
خـداوند در قـرآن کریم، مسلمانان را امت واحده می خواند و امت اسلامی رابه وحدت کلمه و اتحاد فرمان می دهد؛ چنان که در سوره آل عمران می فرماید: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا.) پیامبر (ص) هم در اولین عهدنامه ای که در مدینه بین طوایف مـختلف بـرقرار نمود، بر این مسئله تأکید کرد، ولی در طول تاریخ، تشکیل حکومت های مختلف براساس قومیت ها و طوایف و ایجاد مرزهای جغرافیایی، مسلمانان را از هم جدا کرد؛ به گونه ای که عرب،عجم، ترک،کرد و...هـمچون جـزایر جدا از هم زندگی کرده و هیچ یک در برابر سرنوشت امت بزرگ اسلام مسئولیتی احساس نمی کنند؛ گویی که این طوایف به کلی از هم بیگانه هستند و آنچه اصیل است، برداشت توهم آمیز از تفاوت های قومی و فـرهنگی اسـت. اسـتعمارگران با برافروختن آتش احساسات قـومی و نـژادی در مـیان مسلمانان به این اختلافات دامن زده و جنگ و برادرکشی را بین آنان حاکم کرده اند. البته در این میان، ظهور مصلحانی چون سیدجمال اسدآبادی، محمد عـبده، اقـبال لاهـوری، امام خمینی(ره) و... که همگی به وحدت اسلامی مـعتقد بـودند، تا حدودی باعث بیداری مسلمانان در جوامع اسلامی و حرکت این جوامع به سمت تجدید حیات اسلام شده است.
درنظر بعضی از اسـلام گرایان، اسـلام گرایی صـرفاً به معنای اهمیت قائل شدن به خواندن نماز، پخش اذان و مـخالفت با ممنوعیت حجاب و... است که می توانند از آن ها برای تأیید مواضع خود استفاده نمایند، اما باید گفت که اسـلام گرایی اصـطلاحی خـاص بوده و تعریف خود را دارد؛ به این معنا که اسلام گرایی به معنی قـرار دادن اسـلام در مرکز سیاست و عمل سیاسی نیز هست و در واقع یک حرکت سیاسی است که راه حل مسائل اجتماعی را تـشکیل حـکومت اسـلامی با حاکمیت ارزش ها، موازین و احکام اسلامی می داند و به همین سبب، به دنـبال کـسب قـدرت برای اجرای شریعت و احکام اسلامی است.
اسلام گرایی در مباحث سیاسی، چهار معنا به شرح ذیـل دارد:
1- اسـلام گرایی بـه معنای امید و علاقه مندی به دین اسلام: در این مفهوم، مهم ترین پیش فرض، وجود جاذبه در تعالیم اسـلامی اسـت که باعث علاقه مندی به این تعالیم و کنش مسلمانان نسبت به آن می شود .[1] نقطه مـقابل اسـلام گرایی در ایـن معنا، اسلام هراسی است که به مفهوم نفرت و ترس از اسلام و بالتبع، ترس از مسلمانان به کـار رفـته است[2].
2- اسلام گرایی به معنای تشرّف غیرمسلمانان به دین اسلام: اسلام در این کاربرد، یعنی پذیـرش عـبودیت الله و نـبوت خاتم انبیا (ص) و التزام به عمل به این دو آموزه. این معنا جنبه عملی دارد و نقطه مقابل آن، اسـلام گریزی اسـت؛ یعنی روگردان شدن از دین و گرایش به دینی دیگر.
3- اسلام گرایی در معنای عقیده یـا مـکتب سـیاسی اسلام (اسلام سیاسی ): مفهوم اسلام در این کاربرد یعنی تفسیر اسلام به عنوان یک دین جـامع کـه در هـمه ابعاد ـ علی الخصوص بعد سیاسی ـ حرف و برنامه دارد. در ادبیات سیاسی غرب، اسلام گرایی معمولاً در ایـن مـعنا به کار گرفته شده و بر همین مبنا، سه پیش فرض در ذهن آن ها وجود داشته که عبارت اند از: الف) حـوزه خـصوصی و حوزه عمومی تفکیک شدنی است؛ ب) دین یک امر خصوصی و سیاست یک امر عـمومی اسـت؛ ج) دین و سیاست از هم جدا هستند؛ لذا در زمان مـواجهه بـا اسـلام، آن را یک امر خصوصی ندانسته و سیاست اسـلامی را لازمـه دیانت اسلامی می دانند. این معنای اسلام گرایی صرفاً تئوریک و نظری است و در نقطه مقابل آن، کـسانی هـستند که به سکولاریسم (جدایی دیـن از سـیاست) باور دارنـد.
4- اسـلام گرایی در مـعنای کنش و عمل سیاسی مسلمین: از این اسـلام گرایی بـه خیزش اسلامی، نهضت اسلامی، جنبش اسلامی، انقلاب اسلامی و در متداول ترین معنا، به «بـیداری اسـلامی» یاد می کنند و هدف از آن، آزادی و برابری سیاسی، بـه رسمیت شناختن و احقاق حـقوق اسـاسی مسلمانان و برکناری حکومت مستکبران اسـت. اسـلام گرایی در این مفهوم دارای چند مؤلفه است: الف) حرکت و جنبش اعتراض گونه، نه یک تشرّف یـا عـلاقه یا تئوری؛ ب) توسط مسلمانان صـورت مـی پذیرد نـه غیرمسلمانان؛ ج) هدف از آن تـغییر وضعیت موجود است در جـهت تـحقق خواسته های مسلمانان؛ د) خواسته های مسلمانان در سه گزینه «نفی سلطه و دخالت خارجی»، «تغییر حاکمیت سیاسی و نـفی اسـتبداد» و «تحقق حقوق اساسی ـ نظیر آزادی برابری و رفـاه و مـردم سالاری» ـ خلاصه مـی شود.
در تـحلیل اسـلام گرایی معاصر دو رویکرد سلبی و ایـجابی وجود دارد.
الف. رویکرد سلبی در تحلیل انسجام درونی اسلام گرایی معاصر:
در این رویکرد، وحدت درونی جریان اسلام سـیاسی بـه دلیل بروز اختلافات فراوان در درون جریان های اسـلام گرا زیـر سـؤال رفـته و از ایـن رو، اسلام گرایی هرگز جـریانی یـک دست و یکپارچه نیست و به دلیل وجود جریان های مختلف و گاه متعارض، امکان جمع کردن تمامی جریان ها تحت یـک مـفهوم وجـود ندارد و اگر مفهومی چون اسلام گرایی برای ایـن مـجموعه بـه کـار رود، کـاربردی مـجازی خواهد داشت. در چنین رویکردی، اسلام گرایی فاقد انسجام درونی بوده و ادعای انسجام گرایی در آن صرفاً موقتی و ساختگی است. منشأ انسجام بخشی سلبی به اسلام گرایی معاصر را می بایست در فعالیت های نظری و عملی غربیان در بـاب اسلام جست وجو کرد. برای آنان، اسلام چیزی بیشتر از یک برچسب نیست که فی نفسه هیچ اهمیتی ندارد و هرگونه اهمیت آن، ناشی از معانی و مضامینی است که به آن برچسب، الحاق می شود[3].
ب. رویکرد ایـجابی بـه انسجام درونی اسلام گرایی معاصر:
در دوران معاصر ما با پدیده مشخصی روبه رو هستیم که عامل وحدت و قرابت بین اسلام گرایان است. این پدیده، مفاهیم گفتمانی از اسلام گرایی یا اسلام سیاسی است و همین گـفتمان اسـت که به عنوان نقطه ای کلیدی و هویت بخش، دیگر عناصر را در کنار هم نگه می دارد. از این منظر، اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون و مـرکز عـمل سیاسی قرار می دهد و در آن، دیـنْ صـرف یک اعتقاد فردی نیست، بلکه ابعادی فراگیر داشته و تمامی عرصه های حیات آدمی را در بر می گیرد. رویکرد ایجابی به وحدت در قرآن کریم نیز مطرح شده است. خـداوند در دعـوت اهل کتاب به وحـدت، آنـان را به کلمه واحد دعوت کرده است؛ آنجا که می فرماید: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) [4]یا (إنما المؤمنون إخوه فاصلحوا بین أخویکم)[5].
درمیان تمامی ادیان، اسلام تنها دینی است که هم به اعـتقادات، هـم به کشورداری توجه داشته است. در این راستا، قرآن و سنت علاوه بر اصول اعتقادی و اخلاقی، بخش بزرگی از تئوری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را نیز در بر گرفته و از ابتدای کار، حاکمیت ترکیبی دین و سیاست را مطرح مـی کند و اعـتلا یا اضـمحلال کشور را در ارتباط نزدیک این دو با هم می داند.
این شکل از حاکمیت در دوران قرون وسطی برای خلفای عرب عصری درخـشان را رقم زد، اما در قرن 16م. هنگامی که سرزمین های عربی به دست سلطان های عـثمانی افـتاد، مـسلمانان، به جز شیعه و سلطان های مراکش و پادشاهان مغول و هند، رفته رفته به سلطان های عثمانی که خود را خلیفه مـی خواندند بـه چشم پشتیبان دین نگریستند. این سلسله از مزیت وابستگی به قریش بهره مند نبود، امـا بـه هـر حال سلطان های عثمانی به نام خلیفه اسلام بر بخش بزرگی از کشورهای اسلامی فرمان می راندند. عـبدالحمید دوم (1876 ـ1909 م.) چنان تبلیغاتی برای اسلام به راه انداخت که قدرت های اروپایی از این که مبادا وی بـتواند در مقام دولت پیشگام اسلامی، صـدای خـود را در شوراهای اروپایی از جانب اسلام بلند کند، هراسیدند. در این زمان روشن فکرانی چون سید جمال الدین اسدآبادی،از موضع سیاسی شروع کرده و خواهان اصلاح دینی شدند و شعار «پان اسلامیسم» را مطرح کردند و از مسلمانان خواستند تا متحد شـوند و با تلاشی مشترک، تجاوز و توسعه طلبی استعمار غرب را از بین ببرند.
بعد از سیدجمال اسدآبادی (خواهان اصلاحات سیاسی) و محمد عبده (مبلغ اصلاحات دینی)، روشن فکرانی همچون علامه اقبال لاهوری، مرتضی مطهری و.. از طرفداران اتحاد اسلامی هـستند. اقـبال همه مسلمانان را همانند یک جسم و جان تلقی نموده و عقاید مشترک آن ها را به عنوان محور و ارکان بنیادین اتحاد اسلامی معرفی می نماید و معتقد است که مرز و بوم های جغرافیایی و اعتقاد به رنگ و شـکل و حـسب و نسب و قومیت و ملیت، ترفندهای استعمار است که اسلام بر همه آن ها خط کشیده و تنها معیار واقعی در اسلام، همان ایمان مسلمانان است که باعث از بین رفتن همه مرزها می شود و بـر هـمین اساس، محورهای مبانی بنیادین را مطرح می کند؛ محورهایی همچون توحید، نبوت، قرآن کریم و کعبه مکرمه.
سیدجمال الدین اسدآبادی
«عمرها در کعبه و بت خانه می نالد حیات / تا ز بزم عشق یک دانای راز آید بـرون» (اقـبال لاهـوری ). سیدجمال الدین اسدآبادی یکی از بـزرگ ترین نـوابغ سـیاسی و متفکرین قرون اخیر مشرق زمین است. او درسال 1254ق. در اسدآباد همدان در خانواده ای اصیل و معتقد به مبانی متعالی اسلام، خانواده شیخ الاسلام اسدآباد که از سـادات شـریف النسب بـودند، چشم به جهان گشود. وی از همان کودکی در نزد پدر بـه یـادگیری قرآن، تفسیر و علوم اسلامی پرداخت و سپس برای ادامه تحصیلات خود در سال 1266ق. راهی شهرهای قزوین، تهران، بروجرد و نجف اشرف شـد. وی در مـحضر بـزرگی چون سید محمدصادق طباطبایی مفتخر به دریافت لباس روحانیت گـردید.
در بروجرد از محضر میرزا محمود بروجردی کسب فیض کرد و با تحصیل چهارساله در نجف اشرف، مجوز اجتهاد در امور شرعی را از سـوی شـیخ مـرتضی انصاری دریافت نمود. شیخ مرتضی چون از کثرت هوش سید مطلع بـود، او را هـمراه با یک نفر دیگر از طلاب به هند فرستاد. سید در هند علاوه بر مطالعه اوضاع و احوال سـیاسی و اجـتماعی و فـرهنگی، با زبان انگلیسی هم آشنا شد. پس از آن راهی مکه شد و پس از زیارت خـانه خـدا مـجدداً به نجف بازگشت و پس از آن به ایران آمد و پس از چند ماه اقامت راهی افغانستان شد.
افغانستان در آن زمـان درگـیر جنگ های داخلی بود و سیدجمال ترجیح داد آنجا را ترک کرده و به هند برود. اما در هند بـه عـلت فشارهای دولت انگلیس و عوامل محلی مجبور به ترک آن کشور شد و برای اولین بـار رهـسپار کـشور مصر گردید، هرچند با دسیسه دشمنان و مخالفان از این کشور هم اخراج و راهی کشور تـرکیه گـردید و در استانبول اقامت گزید. وی از آنجا هم اخراج شد و در نهایت توانست در سال 1290ق. برای تدریس در دانـشگاه الازهـر مـصر مجدداً به مصر بازگردد. وی توانست در مصر یک نهضت ضد استعماری را پایه گذاری کند و آن را به بـزرگ مرد هـم فکری چون محمد عبده بسپارد و بعدها نیز با همکاری وی دست به انتشار مـجله «عـروه الوثـقی» بزند .[6]
گفتار و کردار سیدجمال و اندیشه آزادی خواهی وی در بیدار کردن مردم هند هم تأثیرگذار بود و جـوانان و روشـن فکران هـند نیز تحت اندیشه سید جمال به مبارزه با استعمار انگلیس ترغیب شـدند. سـیدجمال برای نجات کشورهای اسلامی از تسلط اروپا، در کشورهای افغانستان، هند، ایران، مصر و ترکیه نهضت های بزرگی را پایه ریزی کرد. هـدف وی نـجات مسلمانان از تسلط اروپا و ایجاد آزادی حقیقی و عدالت اجتماعی برای تمامی طبقات بود، اما بـزرگ ترین و مـهم ترین هدف وی، وحدت مسلمانان جهان تحت لوای یک پرچـم بـود. وی مـهم ترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خـارجی تـشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. سید جمال الدین برای مبارزه با این دو عـامل فـلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مـسلمانان را در سـیاست واجب شـمرد و بـرای بـاز یافتن عظمت مسلمانان، بازگشت به اسـلام نـاب محمدی را لازم می دانست و وحدت دینی و اعتقادی مسلمانان را تبلیغ می کرد.
وی سعی داشت تا اسـلام را مـطرح کند و ایمانی را ترویج دهد که ایـمان مسلمانان راستین صدر اسـلام بـاشد، نه ایمان مسلمانان غرب زده و اسـتعمارشده در قـرن 19م. و معتقد بود مسلمانان باید با عبور از اختلاف های فرقه ای و قومی و نژادی و تاریخی به اسـلام اصـیل بازگردند و خود اسلام و قرآن را مـلاک عـمل قـراردهند.[7]
به نظر سـیدجمال بـزرگ ترین عامل در جهت استیلای اسـتعمارگران بـر جهان اسلام، جهل و نادانی مسلمانان است و از این روی، وی مرتباً مسلمانان را به بیداری و خرافه زدایی و خرد ورزیـدن دعـوت می کرد[8]. سعی سیدجمال بر این بـود کـه تغییر و تـحول را ازعـقول و نـفوس یا همان افکار و اخـلاق مردمان آغاز کندو با این تحول، آنان را با هویت راستین خود آشنا کند.[9] سیدجمال هـرگز اسـتعمار را تنها عامل انحطاط و عدم پیشرفت مـسلمانان نـمی دانست بـلکه مـعتقد بـود مسلمانان پیش از ورود اسـتعمار، دچـار انحطاط و ضعف فکری شده بودند و با الهام گرفتن از قرآن معتقد به تحول از درون بود. از نظر وی مـسلمانان بـاید از درون بـه مقابله و سازندگی توانا شوند تا دوباره در مـسیر پیـشرفت قـرار گـیرند.[10]
اسـتاد مـحیط طباطبایی که مطالعات فراوانی پیرامون اندیشه های سیدجمال دارد، در یکی از مقاله های خود به بخشی از مقاله سیدجمال پیرامون فلسفه ملیت و وحدت اشاره می کند که در آن حساسیت سید نسبت به استقلال هـند واضح و مبرهن است: «چون مطلب بدین جا رسید، اکنون می توانم که هندوستان را محیط انظار خود نموده بگویم: آن هایی که از اهل هند بر قله کوه بصیرت برآمده اند و معنی جنسیت را فهمیده اند... آیا نـمی دانند کـه بقای جنسیت موقوف بر آن است که تعلیم و تعلم در مدارس به لغت وطنیه بوده باشد؟ آیا عجیب نمی باشد که علوم جدیده عالم را فرا گرفته و حال آنکه چیزی از آن ها که قابل بـوده،بـه زبان هندی ترجمه نشده است! خصوصاً به زبان اردو که به منزله لغت عموم است...»
وی در پایان مقاله خود تحت عنوان تأثیر سید جمال الدین در آزادی و استقلال هـند، مـی نویسد: «خوش بختانه کسانی که در مکتب سـیاسی و مـکتبی سید از هندوستان تربیت شدند، این شعله مقدسی را که یادگار آن مرد بزرگ بود، پس از وی به دست گرفته و پرتو آن را به اکناف هندوستان رسانیدند. محمدعلی، شوکت علی، مـحمد اقـبال و جناح از پرتو همین شـعله مـقدس افروخته شدند و امروزه این گلبانگ مقدس آزادی و استقلالی که از شمال شرقی و شمال غربی و سایر اکناف هند به گوش می رسد، همه از آن دستگاهی بر می خیزد که سرانگشت پاک سید جمال الدین اسدآبادی رشـته های تـابناک آن را در 80 سال پیش به نوازش درآورده است» .[11]
سید جمال فصلی تازه را در روش مبارزه با استعمارگران آغاز کرد. با علما و دانشمندان مسلمان به بحث و مذاکره می نشست و آنان را به اتحاد و همبستگی دعوت می کرد تـا پایـه های محکم و اسـتواری برای وحدت امت اسلامی بنیان گذاری کند؛ نهضتی که هم فکری و هم اجتماعی بود.
وی نه تنها در کشورهای اسـلامی مورد احترام و صاحب نفوذ بود، بلکه از دید اروپاییان نیز شخصی فـوق العاده و فـرهیخته بـه حساب می آمد. ارنست رنان می نویسد: «من در وقت مباحثه با سید جمال از آزادی فکر و دانش و صراحت لهجه او به فـکرم رسـید که یکی از دانشمندان بزرگ قدیمی را می بینم و با ابن سینا و ابن رشد روبه رو هستم یا بـا یـکی از آزادگـانی که در قرون گذشته برای آزادی انسانیت از اسارت کوشش کرده اند، سخن می گویم».[12]
از دیدگاه وی مشکلات جامعه اسلامی عـبارت اند از:
1- نقض روح فلسفی و عقلانی؛
2- استبداد حکام؛
3- جهالت و بی خبری توده مسلمانان و عقب ماندن آنـ ها از کاروان علم و تمدن؛
4- نـفوذ عـقاید خرافی در اندیشه های مسلمانان؛
5- رذایل اخلاقی و تفرقه و جدایی افکندن میان مسلمانان تحت عناوین مذهبی و غیرمذهبی؛
6- نفوذ استعمار غرب.
پان اسلامیسم: در ویکی پدیا داریم: «پان اسلامیسم یا اتحاد اسلام (به زبان عربی: الوحده الإسلامیه) نام یک ایدئولوژی است کـه در آن سعی می شود با اتحاد بین مسلمانان، هرگونه پیوند با میهن و قومیت با پیوندهای فراملیتی اسلام جایگزین گردد.» به زبان ساده، پان اسلامیسم به وحدت دینی و اعتقادی مسلمانان گفته می شود. در قرن 19م. و پس از آن بسیاری از کـشورهای اسـلامی و مناطق مسلمان نشین به اشغال استعمارگران درآمد، کشورهای اسلامی تجزیه و به قطعات کوچک تبدیل شدند. اشغال مصر به دست فرانسوی ها، اشغال عراق و سوریه و لبنان توسط انگلیسی ها و فرانسوی ها و اضمحلال دولت عثمانی و شکست های ایـران از روسـیه تزاری آن زمان از این قبیل است. از طرفی، رفت و آمد در مناطق مختلف جهان اسلام با جهان غرب رو به افزایش بود و مسلمانان با ورود به دنیای غرب، چشم خود را به مظاهر سبک زنـدگی مـدرن باز کردند. پیشرفت های مادی و صنعتی، سبک زندگی ماشینی، وجود مراکز علمی بزرگ، بهداشت عمومی، وجود حکومت هایی که جمهوری یا مشروطه نامیده می شدند، داشتن قانون اساسی و پیشرفتی که در این کـشورها بـه چـشم می خورد و البته بسیاری از آن ها دسـتاورد چـپاول و غـارت ثروت ها و منابع مسلمانان بود، باعث شده بود که مسلمانان این اوضاع را با وضعیت کشورهای خودشان مقایسه کرده و در پی چاره جویی برآیند.
در این بـین عـده ای کـه پایه های اعتقادی و معلومات دینی سست داشتند، یکسره فـریفته ظـواهر غرب شدند و اظهار داشتند باید سر تا پا فرنگی شد، اما عده ای که به مبانی اسلامی اعتقاد داشتند و با فـرهنگ قـرآنی آشـنا بودند، ریشه این عقب ماندگی ها را نوع دین داری مردم و تصور آن ها از اسـلام بیان کرده و چاره کار رادر احیا و اصلاح فکر دینی و بازگشت به قرآن و عمل به اسلام نابی دانستند که پیـامبر اسـلام، مـحمد مصطفی(ص)، منادی آن بود.
پان اسلامیسم به منزله دعوت ملت های اسلامی به اتـحاد گـسترده در برابر توطئه های استعمار اروپایی بود که بر اساس یک برنامه مشترک، آنان را از نظرسیاسی و اقتصادی به هـم نـزدیک سـاخته و در داخل کشورها نیز استبداد سلاطین را از بین ببرد و امتیازهای آنان را محدود نماید و سـلاطین را پایبند بـه قانون اساسی نماید تا بتوانند با استعمار اروپا مقابله نمایند[13]. سیدجمال اسدآبادی با مطرح کـردن شـعار پان اسلامیسم از مسلمانان همه کشورها می خواست که با عبور از اختلاف های فرقه ای و قومی و نژادی و تاریخی، به اسـلام اصـیل بازگردند و خود اسلام و کتاب آسمانی قرآن را ملاک عقیده و عمل خود قرار دهند.[14]
در نـتیجه ایـن حـرکت مسلمانان می توانند موج تازه ای را در جهان اسلام به وجود آورند؛ زیرا این تفکر با بـرخورداری از یـک پشتوانه محکم اسلامی که تمامی پیروان اسلام را در سراسر دنیا، یک امت و ملت واحـد تـعریف مـی کند، راه را بر هرگونه شبهه و اختلاف می بندد.
آثار وحدت اسلامی:
1. مبارزه با استعمارخارجی و برچیده شدن زمینه سـلطه بـیگانگان و استعمارگران:
وحدت در جامعه اسلامی،از تجاوز دشمن به سرزمین های اسلامی جلوگیری می کند و بـر تـوانایی و مـقاومت جامعه در مواجهه با دشواری ها و بحران ها و برخورد با دشمنان خارجی می افزاید.چنان که در قرآن آمده است، فرعون از تـفرقه بـین قـوم بنی اسرائیل برای بهره کشی از آنان استفاده می کرده است .[15] در نتیجه اگر این مبارزات، با تـکیه بـر اصول قرآنی و اسلامی باشد که مبنای آن عدم سلطه اجانب بر مسلمانان است، حتماً به سر انـجام مـی رسد؛ مانند قیام مسلمانان در شبه قاره هند یا انقلاب اسلامی در ایران؛
2. آزادی خواهی و استقلال طلبی:
اصـل آزادی در کـشورهای اسلامی، سال ها و قرن های متوالی توسط استعمارگرانی مـانند انـگلیس، فـرانسه و...نقض شده است و تحت جنبش وحدت اسلامی، رهـایی از سـلطه بیگانگان و به دست آوردن آزادی های فردی مشروع و استقلال کامل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کـشورهای مـسلمان، ممکن می شود؛
3. مبارزه با اسـتبداد داخـلی:
در حکومت هایی کـه بـراساس سـلطه مستبدانه یک خاندان بر مردم اسـت، انـواع ظلم و غارت و بی عدالتی در حق توده مردم می شود ـ مشاهده جمهوری اسلامی در ایران کـه بـر اساس رأی گیری مجلس قانون گذار و قانون اسـاسی اداره می شود و مقایسه آن بـا حـکومت های عقب مانده موجود، موجب قیام و جـنبش مـردم مسلمان در کشورهای منطقه می شود؛
4. وحدت اسلامی:
آرمان اولیه و مهم ترین آرمان در جنبش وحدت اسـلامی، ایـجاد اتحاد بین امت مسلمان در بـرابر سـلطه بـیگانگان با تکیه کـردن بـر مبانی دینی است. بـه عـنوان نمونه می توان از تأسیس «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره و قبل از آن ایجاد تشکل رجال التقریب یـاد کـرد که همگی این ها نشان از ضرورتی اسـت کـه رهبران اسـلامی بـرای وحـدت اسلامی قائل بوده اند و یـکی از مهم ترین دستاوردهای آن، اجتماع علما و متفکران جهان اسلام است؛
5. حفظ استواری و استحکام:
وحدت در جامعه اسلامی بـاعث مـی شود که مسلمانان برای رفع اختلافات و درگـیری های درونـی بـه مـشترکات تـمسک جویند و در برابر بـیگانگان یـگانگی و اتحاد خود را حفظ کنند؛
6. ایجاد امنیت و آرامش:
وحدت در جامعه اسلامی، حس دوستی و همکاری متقابل را تقویت مـی کند و فـتنه های نـاشی از برتری جویی را از بین می برد. قرآن از تفرقه که زمـینه ساز درگـیری اسـت بـه عـنوان کـرانه گودال آتش جنگ یاد می کند که وحدت اسلامی، خطر افتادن در این گودال را از بین می برد [16]؛
7. حفظ قدرت و هیمنه:
درگیری های بین مسلمانان، قوای جسمی و فکری و اقتصادی شان را کم می کند و سـود آن نصیب بیگانگان می شود. خداوند مسلمانان را از منازعه با یکدیگر برحذر می کند و آن را زمینه ساز از دست رفتن هیمنه مسلمانان در برابر دشمنان شان می داند [17]؛
8. احیای اندیشه حکومت اسلامی:
اوج تکامل در جنبش پان اسلامیسم در بینش رهبران و توده های مسلمان عـقیده بـه لزوم برپایی حکومت اسلامی است که البته در کشورهای اسلامی با چالش های بسیاری روبه روست و در صورت تحقق می تواند اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده وارد معادلات سیاسی جهان کند.
البته آرمان وحدت گرایی تـا زمـانی که در شعور مسلمانان جای نگیرد و به وجدان عمومی تبدیل نشود، تحقق نمی یابد؛ زیرا مسلمانان باید واقعاً نسبت به هم احساس برادری و یگانگی کـنند و خـود را قبل از هرچیز وابسته به یـک امـت بدانند که البته تا محقق شدن این آرمان راهی بس دشوار و طولانی در پیش روست. در طول این مدت شخصیت های بزرگی پرچم دار حرکت وحدت اسلامی بـوده اند؛ مـصلحانی چون: سید جمال الدین اسـدآبادی، مـحمد اقبال لاهوری، شهید مطهری، امام خمینی(ره) و... که هریک جنبه هایی از حرکت تجدید حیات اسلام را رهبری کرده اند. وحدت اسلامی در میان ایرانیان در دهه نخست انقلاب اسلامی از آنان یک امت ساخت و هویت کاذب قـومی و حـزبی و... را کم رنگ کرد و سبب پیروزی آنان گردید.
علامه محمد اقبال لاهوری
«نغمه مردی که دارد بوی دوست / ملتی را می برد تا کوی دوست.» یکی از بزرگ ترین روشنفکران مسلمان و از مروجان وحدت اسلامی، علامه اقبال لاهـوری اسـت. اقبال در سـال م. در شهر سیالکوت (در پاکستان فعلی