فایل رایگان پاورپوینت راه کارهاي تحکيم وحدت اسلامي از نگاه امامان شيعه (ع)

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت راه کارهاي تحکيم وحدت اسلامي از نگاه امامان شيعه (ع) :

نوشتار پیش رو در تلاش است تا به گونه ای مختصر مهم ترین برنامه های راهبردی و راه کارهای مورد اهتمام امامان را در راه احیا و استحکام اصل اخوّت و همبستگی اجتماعی مسلمانان گزارش کند. [1]

1- تأکید بر حضور و همگامی در عبادات، مراسم و مناسک اجتماعی مسلمانان

فراخوانی مکرّر امامان به شرکت در مراسم عبادی، مناسک دینی اجتماعی، تأکید بر حضور در جمعه و جماعت و فریضه حج، که تحت اشراف مخالفان و رقبای سیاسی فکری و احیاناً دشمنان اهل بیت بوده بر کسی پوشیده نیست. به علاوه، توجه آن بزرگان به عنصر عام امر به معروف و نهی از منکر را باید از جمله راه کارها و زمینه های رسیدن به امر مهم وحدت دانست. در این جا به گزارش مختصر هر یک از موارد آن می پردازیم:

الف. نماز جماعت

در مجموعه روایی جامع احادیث الشیعه بابی به نام «فضل الجماعه و تاکدّ استحبابها فی الفرایض... » آمده و در آن روایات فراوانی از امامان شیعه درباره اهمیت و جایگاه نماز جماعت و حتی ترجیح آن بر فضیلت اول وقت گزارش شده است (معزی، جامع احادیث الشیعه، ج7، صص264285). [2]

به هرحال در سخنان اهل بیت درباره شرکت در نماز جماعت با مخالفان مذهبی و حتی امامت و اذان گویی برای آنان تأکید فراوانی شده و بی رغبتی نسبت به حضور در جماعت مسلمانان و اقامه فردی نماز موجب بی ارزشی عمل به حساب آمده است (همان، ج1، صص 266و271). از لسان غالب این روایات و نیز برخی از روایاتی که در صحیح بودن آنها نیز تردید نشده، به روشنی استفاده می شود که چنین حرکتی نزد آنان شیوه ای ثابت و مطلوب فی نفسه بوده و نه صرفاً به خاطر مصلحت اندیشی ظاهری یا ملاحظات زمانی. آنچه برای آنها مهم بوده این که هیچ یک از مسلمانان نباید خود را تافته ای جدا بافته از دیگر مسلمانان بدانند و اختلافات در شعایر ظاهری و فروع دین موجبات جدایی اجتماعی، انگشت نمایی و تمایز آنان را فراهم سازد.

البتّه در میان احادیث به روایاتی بر می خوریم که بر اساس آن، اقامه جماعت با غالیان، دشمنان امام علی (ع) و اهل بیت، (عثمانیه، امویان و ناصبی ها) و منحرفان از توحید اسلامی (نظیر قدریه، مجسمه) و گاهی منحرفان از امامت امامان (اعم از بیرونی و درونی) روا نیست (همان، صص293296 و صص309 88 ). طبیعی است که حساب برخی از این دسته ها به عنوان منحرفان از دین و فاسقان جدا باشد. با این حال و با صرف نظر از خدشه های سندی در مواردی از آنها، و نیز تفکیک مخالف از معاند و فاسقان رفتاری از رقبای فکری، می توان گفت که مجموعه آنها نیز قدرت هماوردی با روایات زیاد و صحیحی که بدون هیچ قیدی دستور به اقامه جماعت داده یا گاهی صحت و مجزی بودن آن را اعلام کرده، نخواهد داشت. این که در پاره ای از احادیث، نماز با مخالفان موجب بخشش گناهان و همانند نماز با رسول خدا در صف اوّل جماعت دانسته شده، حاکی از آن است که این دستورات، موقتی و با هدف ظاهرسازی نبوده است (معزی، همان، ج7، ص297). حداقل این که نزد آنان، حساب کسانی که از مسلمانی فقط نام آن را به ارث برده و البته در حاشیه نیز بودند، از کسانی که از اصل مسلمانی خارج نشده و در اکثریت بودند، بسیار متفاوت بود.

علاوه بر آن در جوامع حدیثی، روایاتی نقل شده است که مفاد آن با روایاتی که از اقامه جماعت با مخالفان مذهبی نهی کرده اند، تقابل صریح دارد (حرّ عاملی، همان، ج5، ابواب صلاه الجماعه، باب 5 و 6، صص281 285). در روایتی از امام پرسیده شد که آیا ازدواج و اقامه جماعت با مخالفان مذهبی درست است یا خیر. امام در پاسخ فرمود که اگر چه این کار برای شما مشکل است، بدانید که پیامبر (ص) با کسانی که شما آنها را قبول ندارید ازدواج کرده و علی (ع) نیز پشت سر خلفا نماز خواند (همان، ص383، حدیث 10). [3]

پاسخی کلی تر این که بنابر روایتی در کتاب فقه الرضا، امام(ع) در دستوری کلی فرمود: «و لا تصّل خلف احد الا خلف رجلین احدهما من تثق به و تدین بدینه و ورعه و آخر من تتقی سیفه و سوطه و شرّه و بواثقه و شنعته فصلّ خلفه علی سبیل التقیه و المداراه» (معزی، همان، ج7، ص296 ). در این روایت سخن از مطلق فرد مطمئن و متدین و پرهیزکار است و از گرایش مذهبی سخنی به میان نیامده و ظاهراً تقیه نیز تقیه سیاسی و موارد تقیه سیاسی را نیز باید از کسانی بدانیم که علاوه بر مخالفت فکری، در زمره دشمنان سیاسی و معاندان با اهل بیت نیز بوده اند. از این رو، می توان آن دسته از مخالفان مذهبی ائمه (ع) را که سر در آخور سیاست بازان اموی و عباسی نداشته و از نظر عملی تقوی و ورع داشتند، در زمره متدینان و افراد موثق به حساب آورد؛ این ادعا نیز بعید نیست که طرح موضوع تقیه از سوی امامان (ع) گاهی به خاطر اسکات اصحاب تندرو بوده نه بر مبنایی مذهبی.

همچنین از برخی احادیث لزوم قضای نماز جماعت با مخالفان استفاده می شود و حتی در مواردی صفوف آنان به منزله دیوار دانسته شده و مفاد آن چنین است که در نماز جماعت تنها باید با آنان به صورت ظاهر هماهنگی کرد. با توجه به این احادیث برخی از فقیهان نیز به عدم اجزای این قبیل عبادات فتوی داده اند (معلم، التقیه فی فقه اهل بیت، صص383437)؛ با این همه نبایستی از فتوای فقیهان بزرگی نظیر امام خمینی و آیت الله خویی، که در تسلط آنان بر مجموعه روایات شیعی تردیدی نیست، مبنی بر اجزاء و کفایت نماز جماعت و دیگر اعمال عبادی با مخالفان چشم پوشی کرد. دلیل این بزرگان این است که روایات مذکور دارای اشکال سندی بوده و قدرت مقابله با دلالت روایاتی را که بر اقامه جماعت به طور مطلق تأکید می کنند، را ندارد و اساساً پایبندی بدان نیز موجب نقض غرض است (علوی، التقیه بین الاعلام، ص146 151 ). برای نمونه، امام خمینی(ره) بر آن است که امامان شیعه، در بیش از دو قرنی که حضور داشتند، همواره با مراسم عبادی اهل سنّت همگام بوده، و در وقوفین حج و یوم الشکِ رمضان با آنان مخالفتی نکردند. این در حالی است که به طور مسلم گاهی اختلاف دیدگاه پیش می آمد. امامان هیچ گاه اعمال خود را، آن گونه که جهال شیعه فکر می کنند، در خفا انجام نمی دادند. گزارشی نیز از مخالفت و قضا کردن آنان به ما نرسیده است. بنابراین، مقتضای ادله تقیّه در نماز و وضو حتی در صورتی که کشف خلاف شود همان اِجزاء است (امام خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص316).

ب. نماز جمعه و عیدین:

امامان شیعه عموماً مشوق حضور مردم، و بیش از آن اصحاب و منسوبان به خود در این مراسم عبادی، اجتماعی بودند. وجود صدها حدیث نبوی و علوی از آن بزرگان، درباره اهمیت، اجر و ثواب و فضیلت و چگونگی اجرای آن، که در جوامع حدیثی گزارش شده، گواه بر این اهمیت است. [4]

در اهتمام امامان به شرکت در نماز جمعه که به امامت مخالفان بوده، همین بس که آنان مسافرت قبل از اقامه جمعه را در آن روز مکروه دانسته و حتی به مردم سفارش می کردند که از استفاده از عوامل ضعف آور پرهیزکرده و اسباب نشاط خود را برای حضور در نماز فراهم سازند (معزی، همان، ج6، ص425422). مهم تر این که بر حکّام سیاسی نیز فرض می دانستند که زندانیان را برای حضور به نماز جمعه بیاورند (همان، ص437).

بنابر یک گزارش، امام باقر(ع) به یکی از اصحابش فرمود که آیا مثل تو باید بمیرد و در فریضه ای شرکت نکرده باشد و وقتی صحابی از وی پرسید چه کنم، امام فرمود در نماز جمعه شرکت کن (طوسی، الاستبصار، ج1، ص420). آن حضرت حرکت به سمت نماز جمعه را موجب خلاصی از آتش جهنم دانسته و در جای دیگری می گوید: «هر کس به طور پی درپی در سه نماز جمعه شرکت نکند خداوند بر دلش مهر قساوت می زند» (معزی، همان، ج6، ص414 415). تقسیم بندی خلاصه تری از روایات اهل بیت درباره نماز جماعت و نماز جمعه را رک: تسخیری، صلاه الجمعه).

البتّه این فریضه با توجه به پیوند عمیق آن با حکومت و برخی از حاکمان فاسق و فاجر، موجب سوء استفاده های زیادی بوده و هست. امامان نیز بر شرط عدالت در امامت آن تأکید داشتند (همان، ج6، ص438) و در مجموع بر آن بودند که دیگران را در بن بست و محذور شرعی و سیاسی قرار ندهند. برخی از روایات نیز از لزوم قضای نماز خوانده شده حکایت دارد. با این حال در مجموع می توان گفت تأکید ائمه بر شرکت همه مسلمانان در نماز جمعه و تلاش آنان در جلوگیری از تعطیلی آن، هر چند با امامت مخالفان، بر دیگر ادله حاکم است. بویژه این که متوجه باشیم که حجم زیادی از روایات مربوط به نماز جمعه از صادقین رسیده و این دو بزرگوار در زمان اوج فشارهای حاکمان اموی و عباسی می زیستند.

ج. فریضه حج

در تأکید بر وجوب، فضیلت و ثواب و فواید و پاداش فراوان حج و لزوم پرهیز از بی اعتنایی به آن نیز از طرف امامان شیعه احادیث فراوانی رسیده است (برای نمونه رک: معزی، همان، ج12، صص214350 ). آن بزرگان نه تنها خود همواره و با پای پیاده در این عبادت دسته جمعی و با امارت مخالفان شرکت می کردند، بلکه آن را جهاد ضعیفان و شیعیان و از اسباب شناخت مسلمانان نسبت به یکدیگر و عمیق شدن پیوند اجتماعی آنان دانسته و ترک آن را همسان با کفر و ارتداد تلقی می کردند (همان، صص254255 و 274؛ حرّ عاملی، همان، ج8، ص15). با توجه به اهمیت و برکات مادی و معنوی این فریضه و از جمله نقش برجسته آن در وحدت مسلمانان بود که آن بزرگان انجام آن را موجب تقویت و برپایی دین و نیز خلاصی دین داران از آتش جهنم و ترک آن را از گناهان نابخشودنی می دانستند. آنان حتی به زمامداران وقت سفارش می کردند که مردم را به این فریضه وادار کرده و هزینه سفر آن را از بیت المال تأمین کنند (نهج البلاغه، حکمت 244، خطبه 1؛ حرّ عاملی، همان، ج8، ص19؛ کلینی، الکافی، ج4، ص272، ح 1و2). [5]

جالب توجه این که آن بزرگان اندیشه تقریبی خویش را در این فریضه از همه بیشتر نمایان ساخته و به آن به مثابه یک امر فرامذهبی می نگریستند. آنچه از اخبار و کتاب های تاریخ استفاده می شود، این است که اداره حج همواره به دست قدرت های سیاسی بوده و آنان بودند که به صورت مستقیم یا با نصب امیر و کارگزار بر اعمال و مواقف حج نظارت می کردند. آنان همچنین درباره مسائل عمومی حج از امیرالحاجی که از طرف حکومت تعیین شده بود تبعیت می کردند. به عنوان نمونه، از حفص نقل شده که امام جعفر صادق(ع) را که در مراسم حج شرکت کرده بود مشاهده کردم. آن حضرت در عرفات وقوف کرد و به هنگام ترک عرفات برای انجام کاری از شتر خویش پیاده شد، سرپرست حجاج وقتی او را دیده و شناخت، در کنار آن حضرت توقف کرد و امام به او گفت: «توقف نکن که امام (امیرالحاج) هنگامی که مردم را حرکت داد نباید توقف کند» (حرّ عاملی، همان، ج8، ص290 باب 26 از ابواب السفر حدیث 3).

2- معاشرت نیکو و مدارا با مخالفان

توصیه فراوان امامان بر برادری دینی و همزیستی اجتماعی با پیروان مذاهب مختلف نیز در موارد و قالب های مختلفی گزارش شده است.[6] بنابر سندی صحیح هنگامی که معاویه بن وهب از امام صادق(ع) درباره چگونگی رفتار با مخالفان پرسید، امام در پاسخ وی فرمود: به امامان خویش که خود را پیرو آنان می دانید نگاه کنید؛ به هر شکل که آنان رفتار کردند، عمل کنید ؛ به خدا سوگند که آنان از مریضشان عیادت می کنند و بر جنازه هایشان حاضر می گردند و در میان آنان به حقّ گواهی می دهند و امانتشان را به آنان باز می گردانند » (کلینی، الکافی، ج2، ص636).

در حدیث دیگری امام موسی بن جعفر(ع) به راز و رمز توجه به این سلوک اخلاقی و رفتار اجتماعی به عنوان یک وظیفه دینی نیز اشاره کرده و می فرماید: «کونوا زیناً و لا تکونوا شیناً حبّبونا الی الناس و لا تبغضونا، جرّوا الینا کلّ مودّه و ادفعوا عنّا کلّ قبیح و ما قیل فینا من خیر فنحن أهله و ما قیل فینا من شرّ فما نحن کذلک» (معزی، همان، ج20، ص22 و مضمون آن را رک: حرّ عاملی، همان، ابواب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، باب 26، ح2).

در مجموع تلاش پیوسته اهل بیت در رشد و تقویت بنیان های اخلاقی و حفظ برادری ایمانی (اعم از مداراتی و موالاتی ) را می توان از اساسی ترین راه کارهای درس برادری و همبستگی میان مسلمانان به حساب آورد. آن بزرگان اگرچه با دیگران در فهم شریعت اختلاف داشتند، اخلاق و ادب برادری و مسلمانی را زیر پا نمی گذاشتند و در سلوک اجتماعی آنان از تنگ نظری، سخت گیری، درشت خویی و ناسزاگویی هیچ خبری نبود. شاید بنابر پاره ای از دیدگاه ها، (به ویژه مخالفان تقریب) تأکید آن بزرگان به شرکت و همگامی با مخالفان در جمعه و جماعت و مظاهر عبادی اسلام را امری موقتی و به منظور برخی از ملاحظات زمانی به حساب بیاوریم، امّا چنین تحلیلی درباره این مهم، که بُن‏مایه تلاش و رسالت امامان را به خود اختصاص داده بود، غیر قابل قبول می نماید. همچنین روایات فراوان امامان شیعه در باره مدارا [7]و سیره عملی آنان حکایت از این دارد که آن بزرگان بر ضرورت بروز آن در تمامی رفتارهای اجتماعی، فردی و عرصه های فکری، اخلاقی و حقوقی تأکید فراوانی داشتند، به گونه ای که در جوامع حدیثی بابی با عنوان «باب مدارا» آمده است. در واقع بیشتر سفارش ها، و تعالیم ائمه در باب آداب معاشرت با هم نوعان را می توان تعبیرها و جلوه های مختلفی از این اصل عام اخلاقی و تربیتی بویژه در برخورد با مخالفان مذهبی به حساب آورد.

با بررسی مجموعه سیره و سخن امامان به روشنی دیده می شود که در واقع ایجاد حسّ مسئولیت اجتماعی متقابل، تأکید بر رفتارهای عاقلانه و دوری از تعصب های سیاسی، مذهبی در قبال گروه های مذهبی و حتّی فدا کردن برخی از گرایش های مذهبی در قبال ضرورت همزیستی اجتماعی در جامعه اسلامی، بنیان تعالیم آن بزرگان بوده است. البته این که مبنای این برادری بر چه امری استوار بوده یا مثلا آیا نزد ائمه برادری اسلامی از برادری ایمانی متمایز بوده یا خیر، مجال دیگری می طلبد. آنچه از مجموع روایات به دست می آید آن است که کوشش آن‏ها در راه احیای اصل برادری صرفاً کوششی تاکتیکی، سیاسی و به تعبیری در مقابل دشمنان خارجی نبود بلکه آنان به اخوت ایمانی و اسلامی به عنوان اصلی دینی نظر داشته اند. در این جا به جلوه هایی اندک از تلاش آنها اشاره می کنیم.

الف. خوش خلقی و ملایمت

احادیث اهل بیت درباره خوش خلقی، خوش رویی، مهرورزی، ملاطفت و ملایمت و نگاه احترام آمیز به دیگران فراوان است. جالب توجه این که در بسیاری از آنها به آثار مثبتی چون جلب محبت، هدایت پذیری بهتر، فراوانی دوستان، ایجاد پیوند و وحدت بیشتر در میان جامعه ایمانی نیز اشاره شده است (آمدی، غرر الحکم، ش4827، 7941، 4342، 5429). بنابر فرمایش امام علی (ع) «به صلاح آوردن دشمنان با سخن نیک گفتن و کار نیک کردن، از روبرو شدن و چنگ در انداختن با آنان آسان تر است» (همان، ش1926). همچنین آن حضرت درباره چگونگی برخورد با دشمن می گوید: «با دشمن دست بده، زیرا این کاری است که خداوند عزوجل به بندگانش فرمان داده و می فرماید: بدی را به بهترین شیوه دفع کن: آنگاه کسی که میان تو و او دشمنی است گویی دوستی یکدل می گردد. این خصلت را جز کسانی که شکیبا بوده اند نمی یابند، و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ، نخواهد یافت» (مجلسی، بحارالانوار: ج71، ص421؛ و ص379 به بعد).

همچنین آن حضرت نرمخویی و بردباری را اساس سیاست (آمدی، غرر الحکم، 5266) بهترین خصلت ها (همان، 3223) کندکننده شمشیر مخالفت (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص317) و از بین برنده کینه ها (غرر الحکم، 4420) و ویژگی خردمندان (همان، 611 ) دانسته و به کارگزاران حکومتی خود دستور می دهد که در اهتمام به آن کوشا باشند. [8]

امام صادق (ع) نیز در دستور اخلاقی خود به عنوان بصری، حلم و بردباری در برابر مخالف را از ارکان اخلاق اسلامی و وظایف سالکان دانسته و می فرماید «فمن قال لک ان قلت واحده سمعت عشراً فقل له: ان قلت عشرا لم تسمع واحده و من شتمک فقل ان کنت صادقاً فیما تقول فأسأل الله أن یغفر لی و ان کنت کاذباً فیما تقول فأسأل الله أن یغفر لک و من وعدک بالخنا فعده بالنصیحه و الرعاء» (نوری، مستدرک الوسایل، ج11، ص290)

جالب توجه این که مدارا و خوش رفتاری با مخالفان مذهبی، نه تنها زینت و آرایش رفتاری و کرداری شیعه دانسته شده، بلکه از عوامل مهم جلب توجه به مکتب اهل بیت شمرده شده است (حرّ عاملی، همان، ج8، ص400401).

به عنوان نمونه مردی از اهل شام، که تحت تأثیر تبلیغات معاویه قرار گرفته بود، به مدینه آمد و با امام حسن مجتبی(ع) برخورد کرد و تا آن جا که توانست به آن حضرت ناسزا گفت. هنگامی که ساکت شد امام رو به او کرد و پس از سلام و تبسم فرمود: « ای پیرمرد! گمان می کنم در شهر ما غریبی، و در مورد ما به اشتباه افتاده ای. هر نیاز و حاجتی که در این جا داری ما برایت برآورده می کنیم، از خوراک و پوشاک گرفته تا جا و مکان و غیره. تا در این شهر هستی مهمان ما باش». آن مرد وقتی چنین رفتار بزرگوارانه ای از امام مشاهده کرد، با شرمندگی گفت: گواهی می دهم که تو شایسته امامتی و خدا آگاه است که نمایندگی اش را در کجا قرار دهد. تا این ساعت تو و پدرت نزد من از همه مبغوض تر بودید و اینک کسی از شما نزد من محبوب تر نیست» (بحار الانوار، ج43، ص344).

نیز هنگامی که یکی از افراد غافل به امام سجاد(ع) بی ادبی و اهانت کرد امام بعد از فرونشستن خشم آن فرد به در منزل وی آمد و گفت «آنچه خواستی به من گفتی، پس اگر آنچه گفتی در من هست از خداوند آمرزش می خواهم و اگر آنچه گفتی نادرست است خداوند تو را بیامرزد ». این جا بود که آن مرد از کرده خود پشیمان شد و گفت آنچه به تو گفتم لایق خودم بود» (مفید، الارشاد، ج2، صص145 146).

مصداق عملی این شیوه را نیز می توان از زبان زُهری، یکی از دانشمندان معروف اهل سنّت، درباره چگونگی رفتار امام زین العابدین(ع) با مردم ملاحظه کرد، در آن جا که می گوید: مواضع هر کس را درباره علی بن الحسین دیدم، فهمیدم که آنان، با وی (امام سجاد) به سبب ملایمت و مدارای فوق العاده او از در مدارا وارد می شوند» (معزی، همان، ج20، ص82). نمونه این شیوه را می توان حتی در برخورد آنان با مخالفان غیر مسلمان نیز جست و جو کرد (مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص57؛ نمونه های بیشتر آن را رک: طبرسی، الاحتجاج، ج2، صص204 211؛ و نیز میلانی، ائمتنا، ج1، ص465 ؛ نوری، مستدرک الوسایل، ج12، ص259).

ب. پرهیز از پرخاشگری و ناسزاگویی

ائمه (ع) همواره تلاش می کردند در برخورد هدایت گرایانه با دیگران از پرخاشگری و ناسزاگویی، حتی نسبت به دشمنان آشکار اسلام بپرهیزند. از طرف دیگر اصحاب خود را نیز از هرگونه خشونت در گفتار و سب و لعن که طبعاً موجب شعله ورشدن تنازعات و تعصبات مذهبی می شد برحذر می داشتند. به عنوان نمونه سرسخت ترین دشمنان امام علی(ع) در ایام خلافت وی در لشکر شام اجتماع کرده بودند. این دسته بنابر فرمایش آن حضرت از کسانی بودند که به عمد در باطل گرایی خود پافشاری می کردند و سرانجام آن حضرت نیز با آنان برخورد سختی کرد. با این حال درباره همین دسته گزارش شده که چون اصحاب آن حضرت به لعن و پرخاشگری آنان پرداختند، امام (ع) از کار آنان جلوگیری کرد و گفت درست است که شما بر حق هستید اما ناپسند دارم که شما اهل نفرین و دشنام به آنها باشید شما بایستی به جای ناسزاگویی، بدی های اعمالشان را توصیف کنید و بگویید: منش و رفتار آنان چنین و چنان است، این در گفتار به صواب نزدیک تر و در عذرتان پذیرفته تر است. اگر به جای نفرین و بیزاری جستن بگویید: بار خدایا خون های ما و آنها را از ریختن نگه دار و میان ما و ایشان آشتی انداز و آنها را که در این گمراهی اند راه بنمای تا هر که حق را نمی شناسد، بشناسد و هر که آزمند گمراهی و دشمنی است از آن باز ایستد، این کارتان نزد من محبوب تر و برای شما بهتر است» (منقری، وقعه صفین، ص103).

در تحریم هرزه گویی و بدزبانی نسبت به دیگران روایات زیادی از دیگر اهل بیت نیز رسیده است. جالب توجه این که هیچ موردی از ناسزاگویی و فحش توسط آنان حتی نسبت به سرسخت ترین مخالفان گزارش نشده است. در کتاب جامع احادیث الشیعه بابی با عنوان تحریم سبّ و فحش و بی مبالاتی در سخن باز شده و در آن ده ها حدیث نبوی و ولوی در نهی و مذمت از این عمل گزارش شده (معزی، همان، ج16، ص559572)[9] و در برخی از آنها عملی شیطانی و منافقانه به حساب آمده است. آن بزرگان همچنین هیچ گاه ناسزا گویی به مخالفان و دشمنان سرسخت خود را با ناسزا گویی پاسخ نمی دادند و اگر از اصحاب آنان نیز حرکاتی نظیر سب و لعن و فحش سر می زد آنان را سرزنش می کردند (الکافی، ج2، ص326).

همچنین ابن مسکان از امام صادق نقل می کند که به وی فرمود: من گمان می کنم هر گاه کسی نزد تو به علی(ع) ناسزا بگوید، اگر بتوانی با او برخورد شدید کنی چنین خواهی کرد؟ ابن مسکان می گوید با تأکید تمام گفتم: آری چنین است. امام(ع) فرمودند: این کار را انجام نده! به خدا قسم، گاهی می شنوم که کسی به علی(ع) ناسزا می گوید، در حالی که بین او و من جز ستونی فاصله نیست. پس پشت ستون مخفی می شوم و پس از فراغت از نماز از کنارش گذشته به او سلام کرده، با او مصافحه می کنم (معزی، همان، ج20، ص37).

موارد دیگری نیز از اهل بیت رسیده که به اصحاب خود دستور برخورد خوب با کسانی که به ناسزاگویی به اهل بیت می پرداخته اند داده شده است (همان، ج71، ص397 به بعد؛ موارد بیشتر آن را رک: مجلسی، بحار الانوار، ج75، ص393 به بعد). طرفه آن که سبّ و فحش و پاسخ ناسزا به ناسزا در قاموس امامانی که رسالت اصلی آنان هدایتگری بود نه انتقام و تشفی خاطر، هیچ جایگاهی نداشت و بر پیروان واقعی آنان نیز فرض است که پایبندی خود را به راه و رسم آنان در عمل نشان دهند و مباد که برای اظهار ارادت خود به آنان، آموزه محکم قرآنی در جدال احسن را فراموش کرده، موجبات وهن مکتب اهل بیت و دردسر خویش را فراهم کنند.

ج. توجه به عواطف مذهبی

حجم زیادی از کشمکش های شدید فرقه ای و واگرایی در جوامع دینی را می توان معلول بی احترامی و عدم توجه متقابل گروه ها به باورها و مقدسات و در نتیجه تحریک عواطف و احساسات مذهبی یکدیگر دانست.

تردیدی نیست که گاهی پاره ای از عقاید و باورها بدون این که هیچ پایه و اساس درستی داشته باشد جنبه قدسی و احترام آمیز به خود می گیرد و جزء لاینفک عقاید دینی شود. با این حال درباره این گونه معتقدات نیز باید برخوردی احترام آمیز و خردمندانه داشت. تجربه نیز ثابت کرده که برخورد تحقیرآمیز و همراه با توهین و تمسخر نسبت به هر عقیده ای، هر چند بی پایه و اساس، نتیجه معکوس دارد. [10]

در زمان حضور امیرالمؤمنین(ع) در کوفه، کسانی نزد آن حضرت آمدند و برای نماز تراویح ]یعنی نمازهای مستحبیِ شب های ماه مبارک رمضان که در زمان خلفای قبلی وضع شده بود [درخواستِ امام جماعت کردند. امام (ع) آنان را از اقامه چنین نماز جماعتی نهی فرمود. اما آنان شبانگاه شعار «ابکوا فی رمضان»، «وا رمضاناه» سردادند حارث أعور و جمعی دیگر نزد امام (ع) آمدند و گفتند مردم سر و صدا راه انداخته و از برخورد شما ناراحتند. امام(ع) فرمود: «دعوهم و ما یریدون، لیصلّی بهم من شاؤوا» (تفسیر العیاشی، سوره النساء، ح272 ). شبیه این گزارش در جای دیگری نیز نقل شده است (بحار الانوار، ج34، ص181، ح981).

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در توضیح این سخن امام(ع) که «آن گاه که آشوب ها را فرو نشاندم چیزهایی را تغییر خواهم داد»، می گوید «تردیدی نداریم که علی(ع) در احکام شرعی و داوری ها آرایی داشت که مخالف دیدگاه های صحابه بود، نظیر بریدن دست دزد از بیخ انگشتان و فروش ام ولدها و جز آن، اما اشتغال آن حضرت به جنگ با طغیانگران و خوارج، مانع ایشان از تغییر این موارد بود. مقصود امام از فتنه هایی که امید به سامان پذیری آنها شده همین است. بدین خاطر است که به قضاتش فرمود: به گونه ای که پیش از این داوری می کردید، قضاوت کنید که باعث اجتماع و همبستگی مردم شود (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج19، ص161، کلمه 278). صاحب کتاب الغارات به نقل از شُرَیح نقل می کند که علی (ع) به من پیغام داد که طبق آنچه سابقاً داوری می کردی داوری کن تا کار مردم بر یکپارچگی سامان بگیرد (الغارات، ج1، ص123 ). البته این موارد از موارد فروع عملی و اجتهادی بوده و نمی توان آن را مداهنه و سازش کاری در مسائل قابل توجه عقیدتی دانست. آن حضرت در جایی می فرماید: «و الله ما ادهنت فی دینی» و در مجموع می توان به دست آورد که مماشات در برخی موارد اجتهادی و فقهی و رعایت احساسات مذهبی از موضوع مداهنه خارج است.

به هر حال مماشات (و البته نه مداهنه) آن حضرت در جلوگیری از برخی از سنت های فقهی و فروع عملی و اجتهادی و غیرضروری بجا مانده از خلفا به خاطر اعتراض و واهمه مردم نیز از شواهد تاریخی این روش است. جالب تر این که هنگامی که یکی از اصحابش از وی پرسید چگونه قومتان شما را از این مقام (خلافت ) باز داشتند، در حالی که از دیگران سزاوارتر بودید، امام(ع) سخن آن مرد را سرزنش کرده، می فرماید «تو مردی پریشان و مضطربی که نابجا پرسش می کنی ولیکن تو را حق خویشاوندی است و حقی در پرسیدن داری و بی گمان طالب دانستنی پس بدان که: برتری جویی آنها بر ما، با وجود شرافت خانوادگی و خویشاوندی ما نسبت به پیغمبر(ص)، برای این بود که مقام خلافت مطلوب و محبوب است. قومی بخل ورزیدند (و آن را تصاحب کردند) و قومی سخاوت کردند (از آن گذشتند. ) حاکم خداست و بازگشت همگان در قیامت به سوی اوست. سپس به شعری از امرؤالقیس استشهاد کرد که حاصلش این است که سخن از گذشتگان را بگذار و از آنچه امروز با آن مواجهیم، یعنی معاویه و جنگ با شامیان بگوی. امام بعد از قرائت شعر چنین ادامه داد: بیا و داستان شگفت انگیز پسر ابوسفیان را ببین، که روزگار مرا پس از گریه به خنده انداخت، از روزگار عجب نیست که او شگفتی ها و کجی های بسیار دارد، آنان (شامیان) کوشیدند تا نور خدا را که از منبعش می درخشید، خاموش سازند و فوران چشمه الهی را سد کنند و آب میان من و خود را گل آلود نمایند (کشتن عثمان را به من نسبت دادند). اگر مشکلات موجود برطرف گردد، آنان را به راه خالص حق برم و اگر صورت دیگری یافت (من کشته شدم) افسوس مخور که خدا بر کردارشان داناست (نهج البلاغه، خطبه 162).

امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نیز اگر چه به نامهربانی های گذشتگان نسبت به آل محمد اشاره می کنند اما از ذکر جایگاه، سابقه و و فضایل خلفای نخستین نسبت به دیگر خلفا تحاشی نداشته و حتی به سابقه آنها در اسلام و فضایل آنها اشاره و برای آنها طلب رحمت می کنند (مقاتل الطالبین، ص65 73 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص24، 34؛ نجم الدین طبسی، امام حسین در مکه مکرمه، ترجمه عبدالحسین بینش، ج2، ص23).

دیگر امامان نیز نسبت به ملاحظات عاطفی و مذهبی مخالفان توجه داشتند و هیچ گاه در برخورد خود به تحریک احساسات مذهبی، هر چند بی پایه باشد نمی پرداختند. در این جا تنها به موردی از آن (احترام شیخین) که، بیشتر از همه مورد توجه و گاهی نیز اسباب بهانه جویی مخالفان در آن زمان بود، اشاره می شود. هنگامی که در یکی از محافل مناظره نزد امام جواد(ع) از فضایل خلفا آن هم با تکیه بر احادیث نبوی، سخن به میان آمد، امام(ع) ضمن اشاره به وجود احادیث جعلی در باب فضایل و اثبات بی پایگی آنها تلاش داشت تا احترام خلفای نخست را نیز حفظ کند. در این مجلس یحیی بن اکثم پرسش هایی از امام درباره خلفای نخستین پرسید. یحیی ابتدا روایتی را مطرح کرد که در ضمن آن چنین آمده است: «جبرییل از طرف خدا به پیامبر می گوید: از ابوبکر سؤال کن، آیا او از من راضی است؟ من از او راضی هستم. در آن مجلس که تعداد زیادی از علمای اهل سنت حضور داشتند، امام فرمود: من منکر فضل ابوبکر نیستم، ولی کسی که این روایت را نقل کرده، باید به روایتی که از رسول خدا نقل شده و همه حدیث شناسان صحت آن را پذیرفته اند توجه داشته باشد، آن حضرت در حجه الوداع فرمود: نسبت سخنان دروغ و ساختگی بر من زیاد شده و پس از این زیادتر خواهد شد. کسانی که دروغ بر من می بندند جایگاهشان از آتش پر خواهد شد. یحیی بن اکثم بعد از مباحث چندی درباره فضایل دیگر خلفا و پاسخ علمی امام(ع) درباره حدیث «ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنه» عمر چراغ اهل بهشت است؛ سؤال کرد. امام فرمود: در بهشت ملائکه مقربین خدا و آدم و محمد(ص) و کلیه انبیای عظام حضور خواهند داشت. آیا نور آنان برای روشن کردن بهشت کافی نیست که نیاز به نور خلیفه دوم باشد؟

یحیی از حدیث «ان السکینه تنطق علی لسان عمر» سوال کرد امام فرمود: من منکر فضل عمر نیستم، اما ابوبکر که افضل از وی بود، بالای منبر می گفت«ان لی شیطانا یعترینی، فاذا ملت فسددونی» (طبرسی، الاحتجاج، ج2، صص477480؛ موارد بیشتری از برخورد احترام آمیز اهل بیت را نسبت به صحابه رک: معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، صص102104).

به هر حال امامان ملاحظات عاطفی و مذهبی دیگران را مد نظر داشته به اصحاب خود نیز درباره موضع گیری علیه خلفا سفارش به سنجیده گویی می کردند و بر احترام به اصحاب پیامبر (ص) تأکید داشتند (مجلسی، بحار الانوار، ج77، ص405، ج22، ص306) که در جوامع روایی شیعه نیز آمده است (برای اطلاع بیشتر رک: معزی، همان، ج18، ص396 402 و تفسیر امام حسن عسگری ص354 به بعد) و روشن تر از آن را می توان در گزارش های منابع اهل سنت جستجو کرد. به عنوان نمونه، به نقل ابن سعد از امام باقر(ع) پرسش شد که آیا از خاندان شما کسی هست که به شیخین ناسزا بگوید؟ آن حضرت ضمن پاسخ منفی فرمود: آن دو را دوست بدار و به آنان مهرورزی کن و برای آنان از خدا آمرزش بخواه (طبقات ابن سعد، ترجمه دامغانی، ج5، ص321). [11]از امام رضا(ع) نیز روایتی به نقل از جدش امام صادق(ع) نقل شده که می فرماید: «اجتمع آل محمد... علی ان یقولوا فی اصحاب النبی احسن قول » (معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ص103 به نقل از تفسیر ابوالفتوح، ج1، ص4950) گو این که ممکن است این قبیل موارد را، البته بر اساس برخی از مبانی، حمل بر تقیه کرده و پرداخته رقبا بدانیم. اما سخن بر سر این است که آنان به هر دلیلی نسبت به باورهای دیگران حساس بودند و به تحریک احساسات نمی پرداختند و البته که سیره مستمر و سخنان فراوان آنان را، مبنی بر رعایت حرمت دیگران که بر تعالیم قرآنی استوار بود، نمی توان با اندکی از احادیث که داعی بر جعل آنها نیز فراوان بوده خدشه دار کرد و بر شیعیان و منسوبان به آنان نیز فرض است که پیروی از راه و رسم آنان را پیشه خود سازند.

3- ملاحظه اختلاف افکار و توانایی های افراد

به رسمیت شناختن اختلاف و تنوع افکار، طبایع و سلایق بشری را باید نخستین و چه بسا مهمترین گام و مبنای وحدت طلبی به شمار آورد. این اصل فراگیر اگر به گونه ای صحیح و در چهارچوب مشترکات مذهبی و اصول اخلاقی مورد پذیرش و توجه قرار گیرد، نه تنها مانع بسیاری از تنازعات اجتماعی می شود، بلکه با توجه به تأثیر آن در رفع زمینه های فرهنگی و اخلاقی اختلافات، موجبات وحدتی پویا را به همراه رشد فکری جامعه فراهم خواهد ساخت. از این رو امامان همواره اصحاب خود را به این نکته توجه می دادند که نمی توان از همگان در فهم، پذیرش و عمل به حقایق و دستورات مذهبی انتظار یکسان داشت چرا که اساساً اختلاف افکار و سلایق و طبایع بشری قانون خداوند و ناموس طبیعت است. اهتمام آن بزرگان به این آموزه صریح قرآنی را می توان در تقسیم بندی آنان از مجموعه افراد بشر و نیز توجه دادن به تفاوت درجات ایمان و درک مومنان و حتی موافقان مذهب به وضوح دریافت. حتی با توجه به تصریح این روایات هیچ توجیهی برای تحمیل عقیده باقی نمی ماند که به مواردی از آن اشاره خواهد شد (برای اطلاع بیشتر رک: کلینی، الکافی، ج2، کتاب الایمان و الکفر باب درجات الایمان، ص42 به بعد؛ حرّ عاملی، همان، ج11، ص429 ؛ معزی، همان، ج18، ص313).

روایات چندی از امامان رسیده که خداوند عموم انسان ها (مسلمان و غیر مسلمان) را با ظرفیت های مختلف و درک های متفاوت آفریده است (کلینی، الکافی، ج2، ص44، کتاب الایمان و الکفر). از عبدالعزیز قراطیسی نقل شده که امام صادق (ع) به من فرمود: ای عبدالعزیز ایمان مانند نردبانی است که ده پله دارد و مؤمنین پله ای را بعد از پله دیگر بالا می روند، پس کسی که در پله دوم است نباید به آن که در پله اول است بگوید: تو هیچ ایمان نداری تا برسد به صاحب دهمین مرتبه. پس کسی را که از تو پایین تر است از خود مران که بالاتر از تو، تو را ازخود می راند و چون کسی را یک درجه پائین تر از خود دیدی، با ملایمت او را به سوی خود بالا بیاور و چیزی را هم که طاقتش را ندارد بر او تحمیل مکن که او را بشکنی؛ زیرا هر که مؤمنی را بشکند، بر او لازمست جبرانش کند (کلینی، الکافی، ج2، ص45). توجه آن بزرگان به این مهم لوازم و پیامدهایی را در پی داشت که به گزارش مختصر آن می پردازیم.

الف. پرهیز از تحمیل عقیده

در جوامع حدیثی شیعه احادیث متعددی از امامان گزارش شده مبنی بر این که با مردم به اندازه فهم و عقلشان سخن بگویید و عقیده ای را که حق می دانید و فراتر از طاقت آنان است بر آنان تحمیل نکنید. در کتاب جامع احادیث الشیعه جلد هجدهم در «باب ما ورد فی کتم الدین عن غیر اهله مع التقیه و حدیث الناس بما یعرفون و ترک ما ینکرون» نزدیک به صد حدیث از امامان در این باره گزارش شده است. مضمون جامع و روشن این احادیث، که از منابع متعدد شیعی گزارش شده، این است که اصحاب اهل بیت از ارائه و اشاعه و تحمیل آن دسته از تعالیمی که پذیرش و فهم آن برای همگان به ویژه با توجه به تفاوت های فکری و استعداد آنان، نامیسر است، پرهیز داده اند چنین کاری چه بسا موجب وهن مکتب اهل بیت شده و به تکذیب قول خدا و رسول او بینجامد.

امام صادق (ع) در جمع بعضی از افراد می فرماید «حدثوا الناس بما یعرفون و دعوا ما ینکرون أ تحبون أن یسب الله و رسوله قالوا و کیف یسب الله و رسوله قال یقولون: (اذا حدثتموهم بما ینکرون) لعنَ اللهُ قائلَ هذا و قد قال الله عزوجل و رسوله (ص)» (معزی، همان، ج18، ص431).

جالب توجه این که حتی امام به اصحاب خویش دستور می دهد که رعایت حال همفکران شیعی خود را بکنند و از آنها بیش از حد طاقتشان انتظار نداشته باشند. از جمله این که آن حضرت به عمر بن حنظله می گوید: «یا عمر لا تحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم فان الناس لا یحتملون ما تحملون» (کلینی، الکافی، ج8، ص334 ) و نیز هنگامی که یونس بن عبدالرحمن از اتهامات برخی از شیعیان نسبت به خود شکایت می کند امام(ع) می فرماید «دارهم فان عقولهم لا تبلغ» با آنان مدارا کن چرا که میزان درک آنها بیش از این نیست (کشی، شماره 929 ).

ب. ترک مخاصمه و ستیزه جویی

در باب نهی از مخاصمه فکری و جدال های مذهبی با مخالفان و پیامدهای زیان‏بار فکری، اجتماعی و تربیتی و اخلاقی آن نیز روایات فراوان از اهل بیت رسیده است. بر پایه این روایات، خصومت های کلامی نه تنها تأثیری در هدایت دیگران نیز ندارد، بلکه اسباب اختلاف، دشمنی و کینه متقابل و جسارت آنان در تکذیب حق را فراهم می سازد. علاوه بر آن مخاصمه کننده را از مسیر اصلی باز می دارد (رک: ری شهری، میزان الحکمه، ج3، صص4446). بنابر حدیثی از امام باقر(ع) ستیزه جویی موجب از بین رفتن دین و حبط اعمال بوده و نتیجه مستقیم آن ایجاد شک و تردید است (همان، ص44). امام کاظم(ع) در سفارش خود به اصحاب می فرماید: تلاش کنید که زبانتان را حفظ کنید و ستیزه جویی در دین را رها ساخته و به جای آن به عبادت خدا بپردازید (همان، ص44). بنابر حدیثی دیگر امام صادق(ع) ستیزه جویی در دین را سبب بیماری قلبی دانسته است.

از آن حضرت نیز نقل شده که مردی پیش پدرم آمد و گفت من با کسی مخاصمه و بگومگو دارم و دوست دارم تا وی در آیین امامت شما داخل شود و پدرم در جواب او گفت هرگز با احدی مخاصمه مکن چرا که خداوند اگر اراده خیر برای کسی بکند قلب او را متوجه و مشتاق شما خواهد کرد و او را در زمره شما درخواهد آورد (محاسن برقی، ص201، حدیث 40). جالب توجه این که بنابر گزارشی امام صادق(ع) به سرزنش مومن طاق، از صحابیان مشهور خود پرداخته، و دلیل آن را چنین بیان می کند که بدون اجازه امام خود، با مخالفان مخاصمه نموده است (مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص137، حدیث 46).

در کافی به سند صحیحی از سلیمان بن خالد از امام صادق نقل شده که: « ای سلیمان! شما شیعیان بر آیینی هستید که هر کس آن را بپوشاند، خداوند عزیزش گرداند و آن کس که پراکنده اش سازد اسباب خواری او را فراهم آورد (حرعاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص484، حدیث 1). از امام سجاد نقل است که فرمود: «به خدا سوگند دوست داشتم بتوانم به هر وسیله ممکن، بی پروایی و ضعف رازداری را از شیعیان دور کنم» (همان، ج11، ص484، حدیث 5).

از عبدالاعلی روایت است که از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «باور کردن عقیده ما تنها به قبول آن نیست بلکه آن را بایستی از نااهل پوشاند. به شیعیان سلام برسان و بگو: خدا رحمت کند کسی را که محبت مردم را به ما جلب کند! با آنان از آنچه می شناسند (و استبعاد نمی کنند) سخن بگویید و آنچه را عجیب می شمارند اظهار نکنید» (همان، ج11، ص484، حدیث 5).

در تأکید بر این مهم بود که امام صادق(ع) در مورد کسانی که اسرار شیعه را فاش می کردند و امام خویش را در معرض خطر قرار می دادند، برخورد سختی داشت. از «قاسم شریک فضل» که فرد راستگویی بود، نقل است که از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: گروهی از مردم در مسجدند که اسرار ما و خود را فاش می کنند. آنان از ما نیستند و ما از آنان نیستیم. من خود سخن می گویم و حفظ اسرار می کنم، اما آنان رازها را بر ملا می کنند، خداوند آبرویشان را بریزد! به من می گویند: امام! به خدا من امام آنان نیستم، مگر از من اطاعت کنند. هر کس از امر من سرپیچی کند امام او نیستم. چرا مدام نام من بر زبان آنهاست؟ بس است! به خدا در روز قیامت با من محشور نمی گردند» (همان، ج11، ص485، حدیث 1، گزارش بیشتر این روایات را رک: معزی، همان، ج18، ص402 به بعد ).

در کتاب کافی به سند صحیح از عثمان بن عیسی از امام کاظم (ع) روایت شده است که امام (ع) فرمود: اگر در یک دستت چیزی باشد و بتوانی کاری کنی که دست دیگرت به آن پی نبرد، باید چنین کنی. راوی می گوید: در این هنگام کسی در نزد امام(ع) بود و با وی راجع به «کشف الاسرار» سخن می گفت: امام (ع) فرمود: ای مرد! لسان خویش نگه دار تا عزتمند گردی و مردم را از آنچه بدان گردن نهاده ای آگاه مکن که در این صورت به خواری و ذلت خواهی افتاد (همان، ج11، ص493، حدیث5؛ برای اطلاع بیشتر رک: حکیم، وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت، ترجمه عبدالهادی فقهی زاده، ص155162). جالب توجه این که بر اساس برخی از روایات، بی توجهی به اسرار امامت در زمان اهل بیت چه بسا موجب زیان های زیادی برای مکتب اهل بیت و چه بسا تاخیر در ظهور دولت محمدی نیز به حساب آمده است (کلینی، الکافی، ج2، صص223224).

ج. پرهیز از تکفیر

پرهیز از تکفیر و تفسیق های نابجای مسلمانان و صاحبان فرق اسلامی یکی از روشن ترین نتایج و لوازم پذیرش اختلاف افکار و تعدد برداشت ها است. پدیده تکفیر عموماً برخواسته از تنگ نظری، بدبینی، مطلق اندیشی و جهل به معتقدات و مبانی اندیشه دیگران بوده، و به

لینک کمکی