فایل رایگان پاورپوینت سنت و دکترين توسعه از طريق تحکيم ادبيات وحدت بر مبناي مفهوم «امّت»

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن فایل رایگان پاورپوینت سنت و دکترين توسعه از طريق تحکيم ادبيات وحدت بر مبناي مفهوم «امّت» :

پرسش: ما با چالش های فراوانی در دنیای اسلام روبه رو هستیم؛ چالش هایی که برخی از آنها به جایگاه مفاهیم مربوط است و برخی به جایگاه عملکرد، رفتار و نوع مدیریت. در این گفت وگو آنچه برایمان مهم است نقش و عملکرد مفاهیم است. برای مثال ما با کدام پشتوانه و دکترین مفهومی می توانیم به استقبال توسعه برویم؟ آیا سنت برای ساخت چنین پشتوانه ای، ایفاگر نقش است یا خود را مفهومی مقابل آن یا دست کم مسکوت در برابر آن می داند؟!

پرسش مهمی است. با کدام دکترین باید به توسعه و سازندگی دست یافت؟ آیا الگوی مناسبی وجود دارد؟ این الگو کجاست؟ در عراق ویران شده؟ در فقر بنگلادش؟ در گرسنگی مسلمانان چاد در قحطی موریتانی؟

ما موفق شده ایم از دل سنت، راه و الگویی در مقابله با استعمار پیدا کنیم اما آیا توانسته ایم برای توسعه الگویی به دست آوریم؟ ما الگوی استفاده درست از نعمت های الهی را نمی دانیم! گاهی تصور می شود غیرمسلمان ها می دانند که چگونه از نعمت های خداوند استفاده کنند اما ما نمی دانیم. چرا این گونه شده؟ مگرنه این است که در سنت اسلامی، مالکیت از آن کسی است که آبادانی بیافریند؟ مگرنه این است که اسلام، مفهوم زمین را تنها با آبادی می شناسد و زمین عمران نیافته و غیرآباد، بی ارزش است؟

پس الگوی مناسب برای آبادانی و عمران در اسلام، چگونه در سنت تفسیر شده است؟ کدام برنامه باید برای تنظیم رفتار مناسب سیاسی و اجتماعی در عرصه داخل و بین الملل به کار رود؟ این همه ظلم و تباهی در جهان اسلام ناشی از چیست؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) عدالت اجتماعی اسلام باید دارای چه تعریف و ساختاری باشد؟ الگوی توزیع ثروت در اسلام چگونه است؟ چگونه باید رابطه بین فقر و غنا را با الگوی اسلامی تعریف کرد؟ چرا فقیرترین انسان ها روی کره زمین، در جهان اسلام جای گرفته اند و غنی ترین انسان ها هم باز در جهان اسلامند؟! آیا عجیب نیست که شاهد مثال برای انسان های فقیر و غنی، در دنیای اسلام است؟ علت وجود این حجم از شکم های سیر و دهان های گرسنه در دنیای اسلام چیست؟ این همه کاخ های سر به فلک کشیده و کوخ های ویران بر اساس کدام فرهنگ شکل یافته است؟

امروزه پرسش جدی در مقابل ما این است که چگونه باید اندیشید؟ چگونه باید عمل کرد؟ چگونه باید پدیده ها را شناسایی و تحلیل کرد؟ چگونه باید از سنت برداشت کرد؟ فلسفه متن (خواه این متن از سنت های دنیای اسلام و شرق باشد، خواه از سنت غرب) چیست؟ آیا متن، معنایی ثابت دارد؟ آیا متن، تنها عبارتی نگارش یافته است؟ آیا روح متن، بخشی از قرائت متن است؟ آیا متن، همیشه باید در معرض قرائت باشد؟ اگر قرائتی از متن شکل یافت، آیا این پایان ماجراست؟ آیا سخن گفتن از متن، سخن گفتن از نیازی است که به متن وجود دارد؟ آیا بیان و نقل یک متن، یعنی نقل یک تجربه؟ آیا واقعیت زمان و مکان متن را هنگام قرائت متن باید دانست؟ این پرسش ها همه به دنبال یک پاسخند؛ چگونه می توان به آفرینشی جدید در حوزه دین به منظور دستیابی به توسعه دنیای اسلام، دست یافت؟

شریعت، مقاصدی دارد که در راستای ضرورت های حیات انسانی است. حق حیات، حضور عقل و ارزش ها یعنی همان دین و کرامت انسانی و توزیع ثروت. اینها همه یک اساس سکولار هم دارد. شریعت بر پایه مبانی این دنیا وضع شده و نه براساس مبانی آن دنیا؛ دنیایی که نیازهای رفاهی انسان در آن قابل تعریف است. در آخرت، فعل معنا ندارد، فعل برای این دنیاست. تمامی احکام شرعی، مبتنی بر اسباب، علت و شروطند. اجتهاد، مصدر اصلی قانون گذاری اسلامی است؛ اجتهادی که پس از اجماع امت بر نظر ورایی معین قرار گیرد. اجتهاد بر پایه شرایط هر زمان شکل می گرد و معنای «مصلحت» هم همین است.

شما معتقدید دنیای اسلام می تواند نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضائی و ارتباطاتی خاص خود را داشته باشد؟ مبانی ای که از سنت برای این منظور استخراج کرده اید، کدامند؟

نظام سیاسی اسلام، نظامی مدنی است. دولت اسلامی، دولتی این جهانی است. بیعت یکی از مبانی نظام اسلامی است. امام در بین امت بر پایه عقد بیعت یا پیمانی که با مردم می بندد، امور را بر عهده می گیرد. برداشت من از سنت این است که آن کس که امت با او بیعت می کند، نماینده و خدمتگزار امت است و نه نماینده عالم قدسی. چنین فردی در همه حال باید پاسخگوی مردم باشد.

نظام اقتصاد در اسلام، بر پایه مالکیت عمومی استوار است. تولید در اقتصاد اسلامی، اصل است و خدمات فرع. نظام اجتماعی اسلام، بر پایه ارتباط فِرَق و اقوام با یکدیگر شکل می گیرد و عدل و مساوات در این حالت معناپذیر می شود. توجه داشتن و رسیدگی به امور یکدیگر، اصل است. پیامبر فرمود از ما نیست، آن کس که همسایه اش گرسنه باشد؛ «لیس مِنّا من بات شبعاً و جاره...». دستور العمل رسانه ای و تبلیغاتی اسلام، برپایه آزادی اندیشه و تاکید بر نظارت مردم است؛ یعنی همان رسانه های جمعی. رسانه به نمایندگی از افکار جمعی ملت، ناظر بر دستگاه حاکمیت است.

منفعت و مصلحت عمومی در اجرای قانون، یک اصل است. امور حسبه وظیفه دولت است. امر به معروف و نهی از منکر بر هر انسان آگاه و توانایی واجب است. در نظام اسلامی، قانون دولت ها را محدود می کند. هرکس مخالف قانون عمل کند، عزل می شود. قانونگذاری در دست وکلای ملت است و نهاد قضاوت مستقل عمل می کند. اگر اصحاب قدرت اشتباه کنند با آنها برابر قانون برخورد می شود. نزدیک ترین نظام به نظام اسلامی (به تصویر صفحه مراجعه شود ) به نظر می رسد راهبرد حسن حنفی به عنوان یکی از نواندیشان جهان عرب و نیز اسلام، ملهم از اندیشه های اجتماع انگارانه است. او در نگاه به اسلام کاملا با دکتر علی شریعتی هم رأی است که باید این دین را به مثابه مکتب نگریست و به عبارتی مکتب سازی کرد. حنفی در زمره اندیشه گران اسلامی است که تحولات سنت را بر بستر تکثیر قرائت های مختلف از متن مقدس می داند، به شرط آنکه دارای بعدی عملی باشد. (به تصویر صفحه مراجعه شود) حسن حنفی معتقد است که برای نوسازی و بازسازی سنت فکر اسلامی باید از عقل یونانی و اصطلاحاتش گذر کرد و به سوی متفکران مدرن غربی روی آورد. شاید اسپینوزا از جمله فیلسوفان مدرن و تاثیرگذاری باشد که می تواند تکانی به پویش تفکر و فلسفه در جهان اسلام بدهد. مباحث او در زمینه جوهر، صفت و حالت، توان این را دارد که روش شناسی فکر اسلامی را دستخوش تغییرات اساسی کند.

در دنیای عرب، نظام دموکراسی است؛ نظامی که مخالف حاکمیت پاپ و دستگاه کلیسا و اصحاب ثروت های کلان و شرکت های چند ملیتی است. اسلام، مخالف هرگونه فرعون صفتی، اعم از شخص و ثروت است. فرعون ها معتقدند« ما علمت لکم من إله غیری » و اسلام معتقد است« و إن فرعون لعال فی الأرض و إنّه لمن المسرفین

»؛ «کالّذین من قبلکم کانوا أشدّ منکم قوّه» و این سنت تاریخ است؛ « أ و لم یعلم أنّ اللّه قد أهلک من قبله من القرون من هو أشدّ منه قوّه». هیچ طاغوتی مشروعیت ندارد؛ « أ فلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبه الّذین من قبلهم کانوا أکثر منهم و أشدّ قوّه و آثارا فی الأرض فما أغنی عنهم ما کانوا یکسبون». عاد و ثمود را چنین استکباری کردند؛ «فأمّا عاد فاستکبروا فی الأرض بغیر الحقّ و قالوا من أشدّ قوّه أولم یروا أنّ اللّه الّذی خلقهم هو أشدّ منهم قوّه و کانوا بآیاتنا یجحدون».

ما هیچ راهی جز بازسازی هویت خویش نداریم. با بازخوانی سنت می توان مبانی جدید را تعریف کرد و سنت چنین ظرفیتی را دارد.

اشکالی که در گفتمان سنت گرایان وجود دارد، این است که به وحدت جامعه اسلامی نمی انجامد و شعار«سنت برای استفاده های مذهبی » به کار می رود. به عبارتی، گفتمان سنت گرایان بیشتر تخریب کننده مفهوم امّت بوده و نه سازنده آن!

درست است، اما می توان ادبیات وحدت را هم تولید کرد. اگر شریعتمداران زبان خود را به زبان طبیعت و زبان این جهان نزدیک تر کنند و به جای سخن گفتن بسیار از عالم غیب، قدری برای عالم حس و این جهان و چگونگی سامان دادن به آن، دل بسوزانند، می توان چنین ادبیاتی را تولید کرد. راهی جز کاستن از حجم اختلافات وجود ندارد. امروزه اختلاف ها، مناطقی مثل عراق، سودان و مغرب عربی را در خود بلعیده است. خطر اختلاف، مغرب عربی را تهدید می کند. برای مثال، مغرب عربی، این استعداد را دارد که بین بربر و عرب تقسیم شود. مناطق چاد، مالی و نیجریه هم این استعداد را دارند که بین عرب های مسلمان در شمال و سیاهان زنگی مسیحی در جنوب تقسیم شود. کشور کوچکی همچون لبنان هم این استعداد را دارد که بین مسلمانان و مارونی ها تقسیم شود. کشور سوریه هم این استعداد را دارد که شکاف بین علوی های شیعی با سنی ها بیشتر شود. اختلاف بین نواندیشان و سنت گرایان هم در مناطقی مثل کویت، الجزایر و در کل مغرب عربی نگران کننده است. در مصر هم اختلاف بین مسلمانان و مسیحیان قبطی زیاد شده است. باید گفتمانی خود باور و امیدساز فراهم کرد. باید شناخت گذشته را جدی گرفت. باید از مواجه شدن با اندیشه های دیگری، هراس به دل راه نداد. باید از گفت وگو با دیگران استقبال کرد.

شما معتقدید که ما نیازمند تحول در گفتمان هستیم تا بار دیگر بتوانیم طرحی جدید ارائه کنیم. از سوی دیگر معقتدید این گفتمان می تواند مخاطبی جهانی داشته باشد و برای اینکه به گفتمانی جهانی برسیم، بیشترین سهم را به گفتمان فلسفی و فیلسوفان می دهید و معتقدید با زبان فلسفه، می توان از دایره تنگ تکرار رها شد و جهانی اندیشید. شما در اثبات این مدعا معتقدید فلسفه اسلامی در قرن سوم یک بار چنین نقشی را بر عهده گرفته است. لطفا در این خصوص بیشتر توضیح دهید.

فلسفه اسلامی با آمیختن با دیگر حوزه های اندیشه، علم کلام فلسفی را پدید آورد. اگر فلسفه چنین خدمتی به کلام نمی کرد، علم کلام در تکرار مباحث ذات، صفات، افعال، معاد، ایمان و امثال آن باقی می ماند. آ

لینک کمکی